• امروز : شنبه, ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳

دفاع مقدس - خانواده شهداء

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم
واقعاً دوستشان داشتم

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم و می گفتم این کتاب ها چیه که می خوانید ؟ وقتی که پیکر پسرم ، شهید مهدی ضیائی را آوردند یک ساک بزرگ پر از کتاب را هم برایمان آوردند . خیلی کتاب های آخرتی بود از آن کتاب های تند و تیز . من یک […]

برای بچه های رزمنده احتیاج به تعدادی چفیه داریم
سفارش خرید شهید ابراهیم هادی

برای بچه های رزمنده احتیاج به تعدادی چفیه داریم

اواخر سال 1360 بود. ابراهیم در مرخصی به سر می برد. آخر شب بود که آمد خانه، کمی صحبت کردیم. بعد دیدم توی جیبش یک دسته بزرگ اسکناس قرار دارد! گفتم: راستی داداش! اینهمه پول از کجا می یاری!؟ من چندبار تا حالا دیدم که به مردم کمک می کنی، برای هیئت خرج می کنی، […]

فقط میگفت: اسماعلیم … مادر…
هدیه به مادری فداکار و صبور

فقط میگفت: اسماعلیم … مادر…

خریبچی شهید اسماعیل خوش سیر در روز اول فروردین سال ۴۶ که مصادف با شب عید قربان بود به دنیا اومد و نامش رو به این مناسبت اسماعیل گذاشتند و اسماعیل چند روز بعد از عید قربان سال ۶۷ به قربانگاه پاسگاه زید رفت و اسمانی شد.