چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598
چند خاطره از موقعیت چنانه به روایت حاج علی بهجانی
تعبیر اباعبدالله الحسین علیه السلام از شهادت خود
روایتی از فاتح خرمشهر سردار شهید حاج احمد کاظمی
روزی که موی سر شهید علی حجابی رو تراشیدم
یک روز به شما خبر می‌رسد که این پاها چه کار کردند
روزی که شهید حاج قاسم اصغری با صدای بلند گفت : اینجا قتلگاه منه و این بار شهید میشم
حاجی چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم
با من رابطه خوبی داشت . اما با پدرش میانه خوبی نداشت. پدرش مخالف رفتنش بود. شاید به این دلیل با پدرش خوب نبود. وقتی هم که به جبهه اعزام شد با اجازه ی عمویش رفت. عمویش گفت : یک ماه به کمک من بیا بعد من اجازه می دهم. پیش عمویش رفت و کار […]
با من رابطه خوبی داشت . اما با پدرش میانه خوبی نداشت. پدرش مخالف رفتنش بود. شاید به این دلیل با پدرش خوب نبود. وقتی هم که به جبهه اعزام شد با اجازه ی عمویش رفت. عمویش گفت : یک ماه به کمک من بیا بعد من اجازه می دهم. پیش عمویش رفت و کار کرد . بعد از مدتی رفت به عمویش گفت که من یک ماه و چند بیشتر کار کردم ، اجازه نمیدید بروم ؟ عمویش اجازه داد. به من گفت: من هم گفتم برو و خدا به همراهت. پدرش راضی نبود. من هروقت به این ماجرا فکر میکنم ، فکر می کنم حضرت قاسم هم از عمویش اجازه گرفت.
