• امروز : جمعه, ۱۲ بهمن , ۱۴۰۳

گردان تخریب

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی
آغاز فعالیت های انقلابی در کنار شهید محسن کربلایی

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی

حاج احمد بیگدلی، از چهره‌های برجسته و فعالان انقلابی، با سابقه‌ای ارزشمند در مبارزات پیش از انقلاب و سال‌های نخستین دفاع مقدس، یکی از شخصیت‌هایی است که تجربه‌های او نقش مهمی در ثبت و انتقال تاریخ انقلاب و جنگ دارد. او که از دوران نوجوانی در جریان فعالیت‌های انقلابی حضور داشته، در توزیع اعلامیه‌های امام […]

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

شهید حاج قاسم اصغری، زمانی که تیری به پایش اصابت کرده بود، آن تیر منفجر شد. این تیر از نوع دو زمانه بود. پس از این حادثه، مدتی در شهر ماند. خانمش اجازه نمی‌داد که او به جبهه بازگردد. حدود یک سال در شهر ماند، اما پس از آن به گردان تخریب بازگشت و معاون […]

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

یکی از شهدایی که برای من بسیار شاخص بود، شهید معمارزاده بود. تا جایی که من به خاطر دارم، او را به نام حسین می‌شناختیم، اما بعدها که با دوستانم صحبت می‌کردیم، فهمیدم که نام اصلی‌اش سیامک بوده است. شهید معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت محسوب می‌شد. محاسن او تازه درآمده […]

این سه شهید آخرین امید صدام را ناامید کردند
وقتی آن پل منفجر شد، عراق از همه چیز ناامید شد.

این سه شهید آخرین امید صدام را ناامید کردند

عملیات بیت‌المقدس در سه مرحله آغاز شد. در مرحله اول، ما از کارون به جاده آسفالت رسیدیم. در مرحله دوم، به دژ (کوسواری) پیشروی کردیم و در مرحله سوم، از دژ (مارد) تا آن طرف جاده شلمچه و خاک‌ریزی که نزدیک نهر خین بود، مستقر شدیم. در بحث محاصره خرمشهر، حاج احمد قبل از عملیات […]

ماجرای معرفی شهید حاج عبدلله نوریان به عنوان فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء
زمانی که می‌خواستیم به مقر تیپ ده برویم، یک خمپاره ۶۰ به کاپوت ماشین اصابت کرد

ماجرای معرفی شهید حاج عبدلله نوریان به عنوان فرمانده گردان تخریب لشگر سیدالشهداء

در عملیات مسلم، تیپ سیدالشهدا تشکیل شد و در آن زمان، شهید علی موحد دانش به‌عنوان فرمانده تیپ بودند. مدتی گذشت تا اینکه شهید موحد در جلسه‌ای به من گفت: “یک نفر را به‌عنوان مسئول تخریب لشگر ده سیدالشهدا معرفی کن.” چند روزی گذشت، اما با وجود اینکه تعدادی از بچه‌ها برای این مسئولیت بودند، […]

نحوه مواجهه گردان تخریب با مین های جدید و ناشناخته
با وجود تمام این چالش‌ها هیچ شهیدی ندادیم

نحوه مواجهه گردان تخریب با مین های جدید و ناشناخته

ما در تخریب معمولاً یک گروهی داشتیم که به آن “اطلاعات رزمی” می‌گفتند. این گروه وظایف اطلاعاتی را بر عهده داشت. آن‌ها هم با بچه‌های اطلاعات تیپ و لشکر همکاری می‌کردند و هم مین‌های جدید را شناسایی کرده و اطلاعات آن‌ها را به ما منتقل می‌کردند. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس، بچه‌ها به یک مین […]

تاسیس گردان تخریب لشگر 27 به روایت حاج جعفر جهروتی
تصمیم گرفتیم تعدادی نیرو بگیریم و گردانی تشکیل دهیم

تاسیس گردان تخریب لشگر 27 به روایت حاج جعفر جهروتی

در مریوان، ارتش یک سری مین‌های ضدنفر در منطقه کار گذاشته بود. این مین‌ها را با گونی خالی کرده بودند، اما به مرور زمان، بر اثر بارندگی، رانش زمین و عوامل دیگر، این مین‌ها به‌صورت بسیار نامنظم در زمین پوشیده شده بودند. هیچ‌کس حاضر نمی‌شد به سمت این میدان‌ها برود. من در اردیبهشت سال ۱۳۵۸، […]

از بگو مگو با شهید مهدی باکری تا آغاز رفاقتی بی بدیل
شما تخریب چی ها دنبال ماجراجویی هستید

از بگو مگو با شهید مهدی باکری تا آغاز رفاقتی بی بدیل

خاطرات بسیاری از شهدای گردان دارم که اگر عمری باقی باشد، حتماً خدمتتان عرض می‌کنم. اما این خاطره یک خاطره ی خاص از شهید مهدی باکری است . یک بار درباره آقا مهدی از بچه‌های تبریز پرسیدم. گفتند ایشان دو برادر بیشتر نبودند که بزرگسال بودند. این خاطره مربوط به یکی از بستگاه نزدیک ایشان […]

تو ازدواج کن! شغلت پای من…
اسخ داد: "دارم مکه می‌روم. خلاصه، حلالمان کن."

تو ازدواج کن! شغلت پای من…

خداوند حاج عبدالله را رحمت کند. او یکی از آن اورکت‌های آمریکایی که سربازها می‌پوشیدند، داشت. آن را به تن می‌کرد و در جیبش سنگ‌هایی نگهداری می‌کرد؛ سنگ‌هایی سفید، سفید لکه‌دار، سیاه و… . روزی یکی از این سنگ‌ها را بیرون آورد و گفت: “این را نگاه کن، این سنگ کم گناه کرده است.” سنگ […]

یکی از اوقات اجابت دعا، شب عملیات است
توصیه ی آیت الله حاج عبدالکریم حق شناس

یکی از اوقات اجابت دعا، شب عملیات است

در جریان عملیات والفجر ۸، روزی زیر آتش سنگین دشمن در سنگر بودیم. آن روز نمی‌دانم در غذا چه ریخته بودند، اما هر از چند دقیقه مجبور می‌شدم به دستشویی بروم. فاصله دستشویی تا سنگر حداقل صد تا دویست متر بود و هر بار که می‌نشستیم، باید دوباره بلند می‌شدم و به دستشویی می‌رفتم. این […]

غذای بین راهی به درد نمی‌خورد، اما خوب است
قبلاً خودش شوخی کرده بود که این‌ها برای چارقد دخترش هستند

غذای بین راهی به درد نمی‌خورد، اما خوب است

شهید حاج عبدالله نوریان علاقه خاصی به من داشت و این علاقه را در صحبت‌هایش نشان می‌داد. گاهی به من می‌گفت: «ممقانی، خطاهای من را به من بگو.» من معمولاً پاسخ می‌دادم: «من چه بگویم؟» و او می‌گفت: «درباره من چه خوابی دیده‌ای؟» یک بار که در تهران بودیم، او به دیدن من آمد. آن […]

دقت در انجام وظایف به بهترین شکل
یکی از ویژگی های شهید حاج عبدالله نوریان

دقت در انجام وظایف به بهترین شکل

یکی از ویژگی‌های حاج عبدالله، دقت و توجه خاصی بود که به وظایف خود داشت. او با جدیت به حکم و مأموریتی که بر عهده‌اش گذاشته شده بود عمل می‌کرد و حتی هنگام تردد مسلحانه خود و اعضای گردان در منطقه، همه جزئیات را رعایت می‌کرد. برای مثال، او برگه‌های حکم مأموریت را با چسب […]

حاج عبدالله نوریان روز های بعد از عملیات خیبر به روایت حاج علی بهجانی ممقانی
ممقانی، ای کاش تو هم می‌آمدی

حاج عبدالله نوریان روز های بعد از عملیات خیبر به روایت حاج علی بهجانی ممقانی

پس از عملیات خیبر، به دلیل موج‌گرفتگی، به تهران بازگشتم و برای مداوا به بیمارستان نجمیه مراجعه کردم. دکتر بیگدلی مسئول درمان من بود. در همین زمان، حاج عبدالله نیز معمولاً پس از هر عملیات به تهران می‌آمد، اما این بار خبری از او نشد. بعدها شنیدم که خودش گفته بود: «ممقانی، ای کاش تو […]

خاطره ای که از شهید پیام پوررازقی در ذهن دارم
هنوز طراوت نوجوانی‌اش به جوانی تبدیل نشده بود

خاطره ای که از شهید پیام پوررازقی در ذهن دارم

شهید بزرگوار پیام پوررازقی، نوجوانی بود که هنوز طراوت نوجوانی‌اش به جوانی تبدیل نشده بود که ما با ایشان آشنا شدیم. در جبهه، علاقه‌ای شدید به ایشان داشتم. او واقعاً از نیروهایی بود که به دلیل جدیت و خلوصی که در وجودش داشت، احساس می‌کردم اگر بیشتر از آنچه عمر ایشان بود زندگی می‌کرد، شاید […]

عشق و اطاعت رزمنده ها از حاج قاسم بدلیل اخلاصش بود
این اطاعت از سر عشق بود، نه اجبار

عشق و اطاعت رزمنده ها از حاج قاسم بدلیل اخلاصش بود

یکی از مشخصه‌های برجسته شهید حاج قاسم اصغری، اخلاص او بود. اگر از بچه‌های گردان تخریب می‌پرسیدید که حاج قاسم را با چه صفتی به یاد می‌آورید، بی‌تردید «اخلاص» را ذکر می‌کردند. یک بار در زمین صبحگاه، بعد از نماز صبح یا شاید هم هنگام کار شبانه، حاج قاسم برای بچه‌ها صحبت کردند. در صحبت‌هایشان […]

حاج قاسم من را به گردان تخریب برد

حاج قاسم من را به گردان تخریب برد

یک سالی با شهید حاج قاسم اصغری دمخور بودم. در سال ۱۳۶۴، تصمیم گرفتم برای چهارمین بار به جبهه بروم. به خانه حاج قاسم رفتم و گفتم که قصد دارم به گردان تخریب ملحق شوم. حاج قاسم بلافاصله و با همان روحیه پرنشاط و پرهیجانش، لباس پوشید و همراه من به اعزام انفرادی رفت. او […]

نمیتوانستم جای خالی حاج عبدالله را تحمل کنم
نمی‌توانم حالات و شخصیت حاج عبدالله را توصیف کنم، اما...

نمیتوانستم جای خالی حاج عبدالله را تحمل کنم

پیش از عملیات والفجر چهار، به قلاجه رفتم که مقر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله بود. مسئول پرسنلی لشکر، یکی از هم‌دوره‌ای‌های سپاه برادرم بود که فکر می‌کنم سردار علائدینی بودند. در همان زمان تصمیم گرفتم به لشکر ۱۰ بروم. پدرم مخالفت کرد و گفت: «پسر، عملیات همین‌جاست، نرو.» اما من اصرار داشتم و گفتم: «نه، […]

جنازه افسر بعثی عراقی که خاک هم قبولش نمیکرد
حاج عبدالله نیز از ما خواست برای این جنازه استغفار کنیم

جنازه افسر بعثی عراقی که خاک هم قبولش نمیکرد

در ارومیه بودیم و یک شب در قرارگاه سیدالشهدا ماندیم. شهید حاج عبدالله نوریان دو روز ما را در ارومیه نگه داشت. در این مدت، او ما را به جاهای مختلفی برد. یک روز همراهش رفتیم و او یک دست جگر خرید. برای بچه‌هایی که این ماجرا را تعریف می‌کردیم، همیشه تعجب‌آور بود، چون حاج […]

دوستانم به شوخی و محبت، مرا مرشد نامیدند
مداحی در دوران جنگ

دوستانم به شوخی و محبت، مرا مرشد نامیدند

در دوران جنگ، مداحی به شکلی که امروزه شناخته می‌شود، وجود نداشت. هر کسی که صدای مناسبی داشت و می‌توانست بخواند، داوطلبانه شروع به خواندن می‌کرد. این کار به‌طور رسمی به عنوان “مداحی” شناخته نمی‌شد. در مقاطعی مثل والفجر مقدماتی و والفجر یک، خود من هم گاهی اشعاری برای دوستان می‌خواندم. یکی از دوستان شهیدمان […]

تصویری که از شهید رضا صمدیان در ذهن دارم

تصویری که از شهید رضا صمدیان در ذهن دارم

رضا صمدیان، در اوایل حضورش در گردان تخریب بود. اما به دلایلی که دقیقاً نمی‌دانم، یک کدورت کوچک با مسئولین گردان پیدا کرد و از آنجا رفت. با این حال، از نظر شهید نوریان کاملاً مطمئن بودم که او بی‌جهت به کسی سخت نمی‌گرفت یا ناراحتی ایجاد نمی‌کرد. تا حدی که ایشان را می‌شناختم، بعید […]

عشق بی‌پایان به زیارت عاشورا
چرا باید همیشه من زیارت عاشورا بخوانم؟

عشق بی‌پایان به زیارت عاشورا

از شهید اسماعیل خوش‌سیر در مقطعی پیش از عملیات کربلای چهار و آن روزهایی که به کربلای پنج منجر شد، خاطره دارم. در آن زمان، ما یک زاغه در خرمشهر داشتیم که درواقع یک ساختمان بود، اما به دلیل اینکه انبار مهمات شده بود، اسمش را زاغه گذاشته بودند. حدود ده تا پانزده روز، شبانه‌روز […]

نحوه شهادت حاج ناصر اربابیان به روایت حاج ابراهیم قاسمی
شنیده بود عراق از سمت فکه نیز پیشروی کرده و نگران بچه‌های الوارثین شده بود

نحوه شهادت حاج ناصر اربابیان به روایت حاج ابراهیم قاسمی

مدتی به دلیل مصدومیت شیمیایی در بیمارستان تهران بستری بودم و بعد از بهبودی نسبی، به منطقه بازگشتم. در همان زمان، حاج ناصر اربابیان نیز دچار آسیب شیمیایی شده بود، اما بسیاری از بچه‌ها زودتر درمان شده و به منطقه بازگشته بودند. در آن دوره در غرب مستقر بودیم و نیروها برای عملیات ماووت آماده […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمدتقی صمدزاده
تنها تصویری که از روزهای نخست آشنایی با گردان دارم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج محمدتقی صمدزاده

به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین، حاج محمدتقی صمدزاده ، یکی از رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس و از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا است که در این مصاحبه، به بازگویی خاطراتی از سال‌های حضور در جبهه پرداخته است. آنچه در ادامه می‌خوانید، مصاحبه‌ای است با این رزمنده‌ی دوران دفاع مقدس که توسط گروه تحقیقاتی […]

تنها تصویری که از شهید توحید ملازمی در ذهن دارم
همه رزمندگان اهل جنگ و مبارزه بودند، اما...

تنها تصویری که از شهید توحید ملازمی در ذهن دارم

آقای توحید ملازمی را فقط برای مدت کوتاهی دیدم، اما در همین مدت کوتاه، شخصیت آماده و پرانرژی او در ذهنم ماندگار شد. او انسانی شوخ‌طبع و جنگجو بود که هر زمان او را می‌دیدم، انگار همیشه آماده رفتن به میدان نبرد بود. این حس از او به من منتقل می‌شد که آمادگی‌اش فراتر از […]

ابتکارات و ابداعات شهید اوس اکبر عزیز زاده
برای همه کاری هم بر رویش حساب باز می کردند

ابتکارات و ابداعات شهید اوس اکبر عزیز زاده

آقای اکبر عزیز زاده بچه محله ما بود. فکر می کنم از قبل یا اوایل انقلاب همدیگر را می شناختیم. خیلی آدم شلوغ و شوخی کن و اهل بگو و بخند بود. علت اینکه بهشون اوس اکبر می گفتند چون مغازه ای جلوی خانه اشان بود و کارهای فنی انجام می داد، در گردان هم […]