انتفاضه شعبانیه ، قیام مردم عراق علیه حکومت صدام کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند اینجا جای بزرگاس ، بمون ، بزرگ شو و بزرگی کن اولین دیدار و آشنایی من با شهید توحید ملازمی حاجی ما کار و زندگی داریم شاید این هلیکوپتر بخواهد حالا حالاها بچرخه… به عزیزانی که برای خدا کار و تفکر میکنند افتخار میکنم گفت: من وظیفه دارم که الان بروم جنازه افسر بعثی عراقی که خاک هم قبولش نمیکرد
امیر مسعود تابش یکی از مداحان معروف جبههها بود که سبک خاص خودش را در مداحی داشت. او به شوخی خودش را «اول هیکل» مینامید، عبارتی که بهعنوان تکیهکلامش شناخته میشد. تابش از بچههای محله پیروزی تهران بود و روحیهای لوتی و لاتمنش داشت. صدای گرم و گیرا و هیکل نسبتاً پر او نیز ویژگیهای […]
بعد از عملیات امالرصاص ما را به فاو منتقل کردند، جایی که مشغول ساخت سنگر بودیم و حاج عبدالله مدام تأکید میکرد که باید سریعتر کار کنیم. انتقال به فاو انجام شد، اما با گذشت سی یا چهل سال، جزئیات کاملی از آن دوران در خاطرم نیست. فقط میدانم تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا […]
عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگیشان، از لحاظ روحی و روانی، فوقالعاده زیاد بود. آنقدری که من حالا با آنها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبههی جنوب شرکت میکردم، خیلی برایم لذتبخش بود. این آدمها انگار از همهچیز بریده بودند. آمادهی هر کاری بودند. برای هر کار […]
عملیات والفجر هشت قرار بود در دو محور انجام شود . لشگر سیدالشهداء علیه السلام در گمرک خرمشهر مستقر بود و نهر عرایض کنارمان بود . این منطقه به لشگر سیدالشهداء علیه السلام محول شد و بعدا متوجه شدیم که برای ادامه ی کار ، سمت راست ما بچه های لشگر 21 امام رضا ، […]
چند ماه قبل از عملیات والفجر هشت که میخواستیم برای عملیات آماده شویم ماموریتی به ما محول شد که البته اسم خاصی هم نداشت . ما آمدیم و وارد منطقه خرمشهر شدیم . ما چند نفر محدود از گردان تخریب بودیم که آمدیم به خرمشهر . در بحث آموزش ، یک سری زمینه سازی ها […]
ما در جریان عملیات والفجر هشت به گردان حضرت علی اکبر علیه السلام مامور شدیم . مسئول تیم ما ، فکر کنم آقای علی اصغر صادقیان بود . من و علی اصغر صادقیان همیشه با هم شوخی می داشتیم . آن شب آمدیم و سوار قایق شدیم و منتظر بودیم که بچه ها ی غواص […]
شهید پیام پوررازقی در عملیات کربلای یک شهید شد . سن ما تقریبا یکی بود البته تقریبا همه گردان به همین صورت بود و همه متولیدن دهه ی چهل بودند با دو سه سال جلوتر یا عقب تر . تقریبا همه با همدیگر هم سن و سال بودیم اما من با شهید پور رازقی متولد […]
یک روز قرار شد که من و شهید سید محمد زینال حسینی و یک نفر دیگر که یادم نیست ، از مقر الوارثین برویم به پادگان دو کوهه . آنجا حاج سید محمد برود ستاد و چند دقیقه کاری انجام بدهد . من هم به دفتر سر بزنم و کار را انجام بدهیم و برگردیم […]
قبل از عملیات والفجر هشت ، چند بار از شهید حاج عبدالله نوریان شنیده بودم که میگفت : اگر کسی خواب شهادت من را دید ، به من بگوید . در اردوگاه ام النوشه ، کنار رودخانه کارون مستقر بودیم که یک شب در عالم رویا یک خوابی را درباره ی شهادت حاج عبدالله دیدیم […]
من قبل از عملیات والفجر هشت ، دو تا عملیات شرکت کرده بودم ، یکی عاشورای سه و یکی هم عملیات ام الرصاص . در جریان عملیات والفجر هشت ، یه ماموریت به لشکر سید الشهداء علیه السلام دادن که طبق اون ماموریت قرار شد لشکر سید الشهداء بیاد حرکت کنه به سمت فاو . […]
در عملیات والفجر هشت ، در منطقه ام الرصاص ، ما چند نفری بودیم که لباس غواصی پوشیده بودیم تا و میخواستیم برویم برای انفجار هشت پر ها که هشت پر ها رو منفجر کنیم و بچه ها بتوانند به خط بروند . ما به محض این که از آب رد شدیم و به هشت […]
مطلبی از والفجر 8 یادم آمد که قبلا نگفتم . ما با برادر علی اکبر جعفری به گردان المهدی یا زهیر مامور شدیم . البته بچه های دیگر هم بودند . علی اکبر قدیمی تر و با تجربه تر و خیلی پر شور بود. ایشان سرتیم بود و ما هم کنارش بودیم . در ام […]
ما را سوار قایق کردند و ما به آن طرف آب رفتیم تا انفجارها را آن طرف جزیره بزنیم . ما حمال مواد بودیم . علی رضا رفاهی فرد را یادم است که آن موقع بود 6 الی 7 نفر بودیم که حمل مواد می کردیم. وقتی رسیدیم یک کلبه مانند بود که گفتند شما […]
در عملیات والفجر هشت از سه محور عملیات شد که فاو و ام الرصاص را همزمان شروع کردند . قرار بود هر کدام که موفق شد ، همان را بعنوان عملیات اصلی ادامه دهیم . عراق تصورش این بود که عملیات اصلی در ام الرصاص است و ام الرصاص واقعاً مهم بود . ما در […]
بعد از عملیات عاشورای سه ، سپاه یک سری آموزش های گسترده ای گذاشت . به یک سری مین دریایی یاد دادند . یک عده ای چتر بازی و پریدن از هواپیما را یاد گرفتند. یک تعدادی را آموزش آبی ، خاکی و غواصی یاد دادند. بچه ها با لباس های غواصی آشنا می شدند […]
قبل از عملیات والفجر هشت ، مقرمان در قسمتی بود به نام موقعیت شهید علی موحد و آن موقع قرار بود در عملیات والفجر 8 در منطقه ام الرصاص انجام شود شرکت کنیم . دوستان را برای اموزش می بردند تا نخل هایی که سوخته بود را قطع کنند و چون در خاک عراق نهرها […]
ما چند روز قبل از شهادت شهید حاج عبدالله نوریان در ام الرصاص بودیم . می خواستیم با قایق به آن طرف آب برویم که شب نمی توانستیم برویم. شب این طرف آب در ماشین خوابیدیم . صبح که می خواستیم برویم کلید ماشین از جیبم افتاد و من متوجه نشدم. حاج عبداله یک سری […]
شهید تابش بچه ی شلوغ و پر سر و صدایی بود. بچه ها را دست می انداخت و تیکه می انداخت. تکیه کلامش هپلی بود. کسی را که می خواست اذیت کند صدایش می کرد هَپَلی. شهید تابش در منطقه ی ام الرصاص و در عملیات والفجر 8 یکی از غواص ها بود که به […]
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب کمال اسماعیلی از نیروهای لشکر 14 امام حسین (ع) در زمان دفاع مقدس هستم . می خواهم یک خاطره ی شیرینی از شهید خرازی برای شنوندگان عزیز عرض کنم . در عملیات والفجر هشت ما ابتدا سمت کارخانه نمک عملیات انجام دادیم بعد به دلیل مسائل نظامی لشکر امد سمت […]
ساعت ۱۰.۲۲ دقیقه روز یکشنبه ۲۰ بهمن ۶۴ محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه رمز یا فاطمه الزهرا(س) عملیات الفجر ۸ را مخابره کرد و پس از آن عملیات با عبور موفقیتآمیز غواصان از رودخروشان اروند آغاز شد. عبور از رودخانه، بر روی کاغذ و به نظر قریب به اتفاق فرماندهان جنگ در جهان غیرممکن و […]