آخرین گفت و گوی شهید ذوالفقار حسن عزالدین با تکفیری ها
خوابی که برای حاج عبدالله نوریان دیدم
ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان
مهدی ضیایی در میدان مین دوید و یک گردان را رد کرد
اجازه ی جهاد برای دفاع
ماموریتی که شهید نوریان بعد از شهادتش به من داد
نمایشنامه کوتاه خاطره (برادر داوود ! یک یا حسین دیگه بگی رسیدیم)
عملیات والفجر هشت به روایت حاج مسعود میسوری (قسمت دوم)
یادم هست محمودرضا در کلاس دوم دبیرستان؛ یک روز دفترچهای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. دو شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محلهای بود و دیگری شهید «احد مقیمی» بیسیمچی […]
در نامهای که شهید بیضایی در شب شهادت امیرالمؤمنین (ع) در ماه مبارک رمضان در در فضای ملکوتی بینالحرمین دو مظلومه، دو شهیده، خانم زینب کبری (س) و خانم رقیه (س) در سوریه خطاب به همسر گرامیاش نگاشته، آمده است: «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و شیعه هم به […]
محمودرضا شکسته بود خودش را و به راحتی می شکست خودش را . در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود! بدون اغراق می گویم که به جز مقابل دشمن و آدم های زورگو ، مقابل همه ی بندگان خدا این جور بود؛ افتاده و متواضع و بی ادعا. آن قدر تمرین کرده بود که خودشکنی […]