بشتابید که وقت جبران زیان ها هم نیست
نحوه شهادت چهارده شهید شیمیایی به روایت حاج مسعود تاج آبادی
بیدار شو ! یک صلوات بفرست و بگیر بخواب
قرآن جیبی سردار هویزه ، شهید سید حسین علم الهدی
دوره آموزشی گردان تخریب به روایت حاج حبیب فرخی
راهکار مواجهه با مشکلات زندگی به روایت امام سید علی خامنه ای
خاطره بچه های پشتیبانی لشگر از شهید حاج عبدالله نوریان
آن روز فهمیدیم که خاک هم پذیرای جنازه افسر بعثی نیست
من و شهید مجتبی اکبری نسب ، همزمان با هم به گردان تخریب اعزام شدیم . معمولا بچه هایی که بار اول می روند یک جایی بیشتر با هم دوست میشوند و بیشتر از دیگران همدیگر را میشناسند . من فکر می کنم که شهید اکبری هم مثل من ، سال شصت وشش بار اولشان […]
یک روز که در پادگانی در شهر سنندج بودیم ، حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان تخریب) آمد و یک سری صحبت ها کرد در ارتباط با یک سری پاک سازی میادن مین که به ما محول شده بود . آن جا اسم بچه ها را برای پاک سازی اعلام کردند . دو گروه شدیم ، […]
یک شب برادر سلیمان آقائی ، من را از خواب بیدار کرد و گفت : یک صلوات بفرست . گفتم چرا صلوات بفرستم؟ هر کاری کرد صلوات نفرستادم! از روی لجبازی هم صلوات نفرستادم. بعداً برایم تعریف کرد و گفت آن شب بعد از تو ، رفتم شهید مهدی ضیائی را هم بیدار کردم و […]
ما در عملیات بیت المقدس چهار ، یک چادری در نزدیکی های خط ، پشت تپه زده بودیم . ما در آن چادر نبودیم اما خبری رسید و گفتند بمباران شده و همه ی بچه ها شهید شدند . ما با حاج مجید مطیعیان و هفت هشت نفر دیگر جمع شدیم و به مقر لب […]