• امروز : پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳

دفاع مقدس - خاطرات شهداء

ایمان و توکل به شیوه ی شهید پیام پوررازقی
تردید برای مرخصی

ایمان و توکل به شیوه ی شهید پیام پوررازقی

در ام النوشه بودیم که سید اسماعیل موسوی معاون دوم گردان بود. معاون اول گردان سید محمد زینال حسینی بود و معاون دوم هم سید اسماعیل موسوی بود.  پور رازقی هم یکی از یل های گردان محسوب میشد . با آنکه سن و سالی نداشت اما روحیات و شجاعت و تجربه اش عالی بود. شهید […]

نماز شبی که شهید پیام پوررازقی میخواند
دلش نمیخواست کسی ببیند...

نماز شبی که شهید پیام پوررازقی میخواند

خاطراتی که از پیام دارم در واقع بیشتر  چون مشغول عبادت و نماز بودند در آن حالت دیده ام. یکی از خاطراتی که از ایشان دارم وقتی وارد تخریب سید الشهدا شدیم بچه ها برای شهادت حاج عبداله نوریان رفته بودند. چند شبی ما جمع 4 الی 5 نفری خودمان بودیم تا اینکه بچه ها […]

من بچه ای که ناصالح باشد را نمی خواهم
آن شب از قبر و قیامت و معنویات گفت

من بچه ای که ناصالح باشد را نمی خواهم

یک شب که برای عملیات بدر به منطقه جفیر رفته بودیم یکی از شهدای گردان به من گفت بیا سوار ماشین شویم. حاج آقا قاسمی بزرگوار هم بودند . ما را می خواست به پادگان دو کوهه ببرد. چون من مقر تخریب را بلد بودم. انسان کم صحبتی بود اما خوش صحبت بود. از قبر […]

نماز اول وقت با شهید حاج عبدالله نوریان
ناهار ، میهمان امام حسین شدیم ...

نماز اول وقت با شهید حاج عبدالله نوریان

من یادم است که حاج عبدالله به نماز خیلی اهمیت می داد. یک بار جاده اندیمشک به اهواز بود نزدیکی های اذان بود. ناگهان اشاره به دور کرد و گفت نگه دار این جا مسجد است. گفتم : این جا مسجد ندارد . گفت یک بلند گو دیدم حتما مسجد هست .خلاصه دور زدیم رفتیم […]

چهل و پنج روزی که حاج پرویز معصومی در گردان تخریب بود
خاطراتی از شهید حاج عبدالله نوریان

چهل و پنج روزی که حاج پرویز معصومی در گردان تخریب بود

پدرم هر وقت می خواست  از حاج عبدالله نوریان صحبت کند با گریه شروع می کرد. می گفت : همان 45 روزی که خدا به من عمر داد که تخریب باشم، یک طرف و کل زندگیم یک طرف دیگر. در آن ئجا من واقعاً با حاج عبدالله و اخلاقش صفا کردم و لذت بردم. ما […]

تعقیبات نماز شب به شیوه ی شهید مصطفی مبینی
روز های سرد زمستان در مریوان

تعقیبات نماز شب به شیوه ی شهید مصطفی مبینی

شهید مبینی خیلی بی نظیر بود . خیلی کم لنگه اش را داشتیم . در مریوان که بودیم هوا سرد بود. بعد از نماز شب ایشان  آب از رودخانه  می آورد و در منبع می ریخت و زیرش را روشن می کرد تا بچه ها آب گرم داشته باشند. تمام لباسش از دوده ی منبع […]

گرهی که با توسل به حضرت صدیقه طاهره باز شد …
در بین آن دیوار و در

گرهی که با توسل به حضرت صدیقه طاهره باز شد …

بسم الله الرحمن الرحیم اصغر آقادادی هستم از رزمندگان لشکر مقدس امام حسین . خاطره ای که امروز می خواهم برایتان تعریف کنم از توسلی که به ائمه معصومین در هر زمان جبهه و عملیات ها ایجاد می شد و توسل پیدا می شد به ائمه معصومین و مشکل حل می شد. در عملیات خیبر […]

چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598
حیف شد خانه ما یک شهید نداد

چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598

وقتی قطع نامه اعلام شد حاج آقای تاج آبادی صحبت کرد که آرام باشید،اتفاقی نیفتاده،امام تصمیم گرفته است و شرایط کشور است. آن موقع ما دید سیاسی نداشتیم. مثل بچه ها رفتار می کردیم و می گفتیم ما می خواهیم بجنگیم. بچه سن بودم و عقلم نمی رسید. من هم با ناراحتی به تهران آمدم. […]

مداحان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام
شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی

مداحان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام

قبل از من شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی در گردان مداحی میکردند اما نه اونطوری که توقع بود من بخونم . بیشتر در حد یک سینه زنی و مراسم نوحه صبحگاهی بود . آنها هم حماسی می خوندند و سینه می زدند نه که  مداحی غزل مصیبت و […]

حاج عبدالله نمی گذاشت بحث های بی خودی به گردان بیاید
کارتون گالیور را دیدید؟

حاج عبدالله نمی گذاشت بحث های بی خودی به گردان بیاید

یک بنده خدایی بود که اسمش را بیاورم غیبت می شود. کارتون گالیور را دیدید؟ یک شخصیتی بود که همیشه با همه چیز مخالف بود. این بنده خدا هم همیشه می گفت من می دانم که موفق نمی شویم. شهید حاج عبدالله نوریان می گفت بگذار یک اردویی برویم و یک آموزشی ببینیم و یک […]

خاری که بر دست شهید حمیدرضا دادو نشست
خاطره ای خاص

خاری که بر دست شهید حمیدرضا دادو نشست

یک روز مسعود برگی و شهید حمید دادو به ملاقاتم امدند. چایی خوردیم و حرف زدیم. شهید دادو تازه از منطقه آمده بود . به من گفت: میدان مین رفتم و حال دستم پر از خار شده است. سوزن داری که خارهای دستم را بیرون بیارم. صدا زدم مرحوم مادرم سوزن آورد . برگی هم […]

حاج آقا شما با امام زمان علیه السلام ارتباط دارید ؟
تلاش برای ورود به چادر اسطوره ها

حاج آقا شما با امام زمان علیه السلام ارتباط دارید ؟

یک روحیات خاص معنوی آن جا بود. حاج عبداله در تقسیم نیروها روحیاتی که به هم می خورد را جدا می کردند. این ها بین 15 تا 17 سال بودند. سه الی چهار نفر هم شهید شدند.  برادر ممقانی هم شلوغ و شوخ بود. ادای بختیار و ادای بنی صدر را درمی آورد. هر جا […]

اعلام زمان نماز شب به شیوه ی شهید صاحب علی نباتی
یک اسطوره ی به تمام معنا

اعلام زمان نماز شب به شیوه ی شهید صاحب علی نباتی

شهید نباتی یک اسطوره به تمام معنا بود. شهید نباتی جزء همان پاسدار وظیفه هایی است که می گویم بود. اما خیلی اسطوره و با تقوا بود. وقتی با هم در شهر می رفتیم و غذا و بستنی می خوردیم . ایشان نمی خورد و می گفت که رزمنده در شهر بستنی نمی خورد. خیلی […]

ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب
از خودسازی تا شهادت

ماجرای اعزام شهید سلطان علی معصومی به گردان تخریب

بعد از اینکه من به گردان آمدم اولین بار فکر کنم 10 ماه گردان بودم. خیبر قبل از عید بود و من بعد از عید آمدم و تا نزدیکی های عید هم ایستادم. البته به خاطر اینکه آلوده شده بودم اذیت می شدم. هر دو عملیات ها لو رفت و من هم مأیوس از آن […]

مولودی خوانی شب مبعث به سبک شهید مجید رضایی
امشب شب مبعثه برادرا گوش کنید

مولودی خوانی شب مبعث به سبک شهید مجید رضایی

در فاو سمت دریاچه نمک یک پدافند داشتیم.  یکی از گردان ها آن جا بود دوستان برای مین گذاری ، جلوی گردان رفتد که عراق از ان جا حرکت می کرد. محوری بود در فاو سمت دریاچه نمک که لشکر آن جا گردان پدافندی داشت. بچه های تخریب هم جهت مین گذاری جلوی محور مامور […]

امتحان فیزیک شهید سید محمد زینال حسینی
فرمانده گردان تخریب تقلب نکرد

امتحان فیزیک شهید سید محمد زینال حسینی

حالا بگویم که من چطور وارد گردان تخریب شدم. من را پیش آقای سلیمانی بردند که الان هستند. آقای سلیمانی به من گفت : شما تا چه وقت می خواهید گردان بمانید. من گفتم: سه ماه. من دانش آموز هستم. آقای سلیمانی یکی از فرماندهان گردان تخریب بود. یعنی رزم ما و مراسم صبح گاهی […]

حماسه ساز روز های سرد
شهید عبدالعلی روشنی

حماسه ساز روز های سرد

من و شهید عبدالعلی روشنی ، قبل از عملیات بیت المقدس دو، تقریباً یکی دو ماه قبل از عملیات ، مامور شده بودیم به واحد اطلاعات . حاج مجید مطیعیان ما را مامور کرده بود به اطلاعات . یکی از دوستان به نام انصاری و من و یکی دیگر که اسمش یادم نیست برای شناسایی […]

ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان
راهکار ویژه برای عقب کشاندن شهید نوریان

ماجرای شیمیایی شدن شهید حاج عبدالله نوریان

در عملیات خیبر شهید حاج عبدالله (فرمانده گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام  و شهید سید محمد زینال حسینی و آقای عبدالله سمنانی و آقای سید ناصر شیمیایی شده بودند و اولین بار بود .  افراد خیلی حالت وحشتناکی داشتند از شیمیایی زیرا نمی دانستند آلودگیش چطور است. اطلاعاتی در موردش نداشتند که واگیر دارد […]

دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی
دختری که صورتش مثل ماه بود

دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی

چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم […]

مواجهه ی شهید حاج کاظم رستگار با نفاق
دروغ پردازی و شایعه پراکنی ، آخرین ترفند منافقین

مواجهه ی شهید حاج کاظم رستگار با نفاق

در مقطعی که شهید حاج عبدالله نوریان ، فرمانده گردان تخریب ، در نقاهت گاه بود . در گردان هم اگر خبری بود من به ایشان اطلاع می دادم. و اگر دستوری می داد به بچه ها پیغام می دادیم. حاج کاظم خدابیامرز بچه ها را جمع کرد و گفت : شایعه عجیبی شده است […]

آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد
شهید مصطفی مبینی

آخرین رزمنده ای که بر سر سفره ی غذا حاضر شد

شهید مصطفی مبینی ، از لحاظ رفتار و کردار خیلی مظلوم بود. مدام به عبادت مشغول بود و معمولاً آخرین نفر سر غذا می رسید .اگر چیزی گیرش می آمد می خورد و اگر نمی آمد چیزی نمی گفت. معمولا جیره ی غذایی به اندازه بود اما  چون دیر می رسید بچه ها سربه سرش […]

راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
شهید علیرضا جلیلوند

راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…

خاطراتی که با بچه های گردان تخریب در موقعیت چنانه داشتم به قدری متفاوت و خاص است که من در تصورم آنجا را حرم امام حسین (ع) میدیدم . صبح که چراغ های حسینه روشن می شد ، اگر بیرون از چادر میرفتید ، میدیدید که بچه ها در اطراف چادرها از قبر بلند می […]

بازی شاه دزد وزیر به سبک شهید امیرمسعود تابش
برو پسر ! حالشو ببر

بازی شاه دزد وزیر به سبک شهید امیرمسعود تابش

یک بار از تهران با قطار می رفتیم به منطقه. در کوپه ها 6 نفر منطقی است. اما 24 نفر منطقی نیست و ولی ما  24 نفر در یک کوپه می خوابیدیم تا به مقصد برسیم. شلوغ بازی های خودمان را داشتیم. شاه ، دزد،وزیر بازی می کردیم. و حکم های خنده دار می دادیم. […]

شما کجا و اینجا کجا ؟
شهید ولی الله چترایی

شما کجا و اینجا کجا ؟

بسم الله الرحمن الرحیم علی حق شناس هستم  از رزمندگان لشکر امام حسین (ع)  در دوران جنگ تکمیلی . عملیات بیت المقدس بود ،مرحله ی دوم . مدتی قبل در دوره ی آموزشی پادگان غدیر با شهید چترایی با هم بودیم . صبح از درب سپاه سوار اتوبوس ها شدیم  و به پادگان رفتیم . […]

شبی که شهید حاج قاسم اصغری روی سیم خاردار خوابید
عملیات عاشورای سه

شبی که شهید حاج قاسم اصغری روی سیم خاردار خوابید

در عملیات عاشورای 3 خانه مان کرج بود. من هم رفتم سپاه کرج در انجا به من گفتند گردان حضرت علی اصغر برو خیلی نیرو احتیاج دارند. ما هم 12 نفر از بچه ها ی کرج رفتیم بیشترشان الان زنده هستند. با همدیگر به گردان حضرت علی اصغر رفتیم. از تیپ حضرت سید الشهدا (ع) […]

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!