• امروز : جمعه, ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۳
نمیدانم نهایتا از لاستیک ها استفاده شد یا نه

لاستیک هایی که مسلح شده بود

  • کد خبر : 3065
لاستیک هایی که مسلح شده بود

یک شب که برای عملیات والفجر دو ، ما را به منطقه پیرانشهر بردند ، صبح زود بود و سید محمد به چادر آمد و بچه ها را یکی یکی صدا زد . چراغ قوه را در چشمان بچه ها می انداخت و می گفت : شما بلند شو … در منطقه عملیاتی در تعدادی […]

یک شب که برای عملیات والفجر دو ، ما را به منطقه پیرانشهر بردند ، صبح زود بود و سید محمد به چادر آمد و بچه ها را یکی یکی صدا زد . چراغ قوه را در چشمان بچه ها می انداخت و می گفت : شما بلند شو …

در منطقه عملیاتی در تعدادی لاستیک مواد منفجره کار گذاشته بودند . من در متن کار نبودم ولی بالای سر لاستیک ها که رفتیم حاج عبدالله توضیح می داد و می گفت : اینها را میخواهیم بندازیم پایین .

فرمانده گردان می گفت : اگر بندازیم پاین بدتر می شود . من نمیدانم نهایتا از لاستیک ها استفاده شد یا نه .

 

از من خواست با برادرش صحبت کنم تا به عملیات برود
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3065
  • نویسنده : حاج احمد خسروبابایی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

20بهمن
یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم
حداقل مثلا مسئول دسته میشود یا راننده میشود

یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم

20بهمن
چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری

ثبت دیدگاه