• امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
ما خیلی بیشتر از سید محمد نگران بودیم

روزی که آقا سید می خواست به مکه برود

  • کد خبر : 2662
روزی که آقا سید می خواست به مکه برود

ما با شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) زیاد برخورد داشتیم . با شهبد سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) همه جوره می شد رفتار کرد چون خودش شیطنت داشت و شلوغ بود اما حاج عبدالله اینطور نبود. بچه های معنوی و اسطوره های گردان سمت حاج عبدالله بودند. شلوغ ها سمت آقا سید محمد […]

ما با شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) زیاد برخورد داشتیم . با شهبد سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) همه جوره می شد رفتار کرد چون خودش شیطنت داشت و شلوغ بود اما حاج عبدالله اینطور نبود.

بچه های معنوی و اسطوره های گردان سمت حاج عبدالله بودند. شلوغ ها سمت آقا سید محمد بودند. ما هم با آقا سید محمد خیلی بیشتر از حاج عبدالله رفیق بودیم.

روزی که آقا سید می خواست به مکه برود ، من و حاج احمد ایشان را به فرودگاه رساندیم . یعنی به منزلشان رفتیم و دو ساعت آن جا بودیم . آقا سید گفت : من باید به حمام بروم . در محلشان حمام بود و همه با هم به حمام رفتیم. آن جا با خیال راحت خوابید . جایی بود که کیسه می کردند . گفتم : آقا سید بلند شو باید به مکه بروی . پدر و مادرش هم می خواستند بروند .

ما بیشتر از ایشان نگران بودیم. خلاصه آقا سید و خانواده اش را سوار کردیم و به فرودگاه رساندیم . وقتی ایشان را در فرودگاه گذاشتیم ، با خودم گفتم : خدایا یعنی یک روز هم می شود که من به مکه بروم؟

بعدها که جنازه سید محمد آمد ، من برای مکه پرواز داشتم . همان روز که تشیح جنازه سید محمد بود من نبودم ، پرواز به سمت مکه داشتم.

مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2662
  • نویسنده : حاج ناصر اسماعیل یزدی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

20بهمن
یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم
حداقل مثلا مسئول دسته میشود یا راننده میشود

یک بار سفارش سید مجتبی را به برادرش کردم

20بهمن
چند خاطره از فرماندهی شهید سید محمد زینال حسینی به روایت حاج مسعود میسوری

ثبت دیدگاه