• امروز : یکشنبه, ۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳
روزی که مجروح شدم

دستی را که مدیون شهید حاج عبدالله نوریانم

  • کد خبر : 1914
دستی را که مدیون شهید حاج عبدالله نوریانم

سال 1361 نزدیک به سال 1362بود .  با حاج عبداله و یک سری از بچه های دیگه از جمله آقای حاج عبداله سمنانی، فرامرز ابوالفضل هنجانی  حسین دیوارگر ،اقای سید مرتضی محبوب مجاز و تنی چند از دوستان دیگر که ما رفتیم با بازدید راز بالای قله 1150 که من وارد میدان مین شدم میدان […]

سال 1361 نزدیک به سال 1362بود .  با حاج عبداله و یک سری از بچه های دیگه از جمله آقای حاج عبداله سمنانی، فرامرز ابوالفضل هنجانی  حسین دیوارگر ،اقای سید مرتضی محبوب مجاز و تنی چند از دوستان دیگر که ما رفتیم با بازدید راز بالای قله 1150 که من وارد میدان مین شدم میدان قدیمی بود هر چقدر که میدان قدیمی باشد خطرش بیشتر است . حاج عبداله دستور دارد که نیرو بیرون بنشیند شما برو برای پاک سازی . آن ده دقیقه ای که من در حال خودم نبودم و حال خوبی داشتم خیلی حس خوبی به من دست داده بود مثل فیلمی که به مدت ده دقیقه برای شما در مورد  گذشته و حال و آینده تان بگذارند. اصلاً در یک فضای دیگه ای بودم بچه هایی که بیرون میدان مین نشسته بودند به من می گفتند از میدان بیا بیرون من حرف های آن ها را متوجه نمی شدم تا اینکه پایم در یک سیم تله ی مین سوسکی گیر کرد ،منفجر نشد و فقط چاشنی آن عمل کرد، من همچنان در حال خودم بود، به من گفتند بیا بیرون ، من گفتم خیر شما بشنید تا من کارم را انجام بدهم . به مدت ده دقیقه چند تا از مین ها را پاک سازی کردم و کنار گذاشتم . که مجدداً پایم به یک سیم تله مین سوسکی گیرکرد و انفجار  رخ داد. که من را دو متر بالا برد و با سر به زمین خوردم که پیشانی من آسیب دید. و باز همان حال خوب را داشتم . حاضرم هر چه که رارم بدهم و دوباره همان حس و حال خوب را تجربه کنم . من را از میدان مین بیرون آوردند . ارتفاع خیلی بالا بود برانکارد داشتیم که من را روی آن گذاشتند ولی چون حسم خوب بود سربه سر تک تک بچه ها می گذاشتم . می گفتم من اگر بمیرم به ننم می گویم که تو مرا کشتی. تا پایین رسیدیم چند بار از برانکار افتادم پایین. از تمام بدنم خون می ریخت. من را به اورژانس صحرایی رساندند. از آن جا حاج عبداله یکی را با من فرستاد . الان خاطرم نیست که آن شخص چه کسی بود. من را به بیمارستان باختران آوردند. وقتی وارد بیمارستان شدم مرا به اتاق عمل بردند دو تا پای قطع شده در سطل زباله بیمارستان دیدم. گفتم نکند دست مرا هم ببرند. من با این دست کار دارم تازه اموزش دیده ام. من الان به عنوان امین حاج عبداله هستم . سریع به آن برادری که با من بود گفتم با بی سیمت بگو حاج عبداله خودشان را برسانند بیمارستان و حاجی آمد و گفت با من چکار داری ؟ گفتم روز عید قربان به دنیا آمدم و آن موقع مکه نرفته بودم حاجی به من میگفت حاجی بعضی مواقع هم مرا صدا می زدند شیطون و شلوغ. گفتم حاجی فکر کنم دست مرا می خواهند ببرند . مرا به  بیمارستان دیگر ی بفرستید. نیم ساعت طول نکشید که مرا با پای پرواز در باختران آوردند. هوایپیمای 330 بود که من را در قسمت بالای هواپیما گذاشتند. و مرا به تهران منتقل کردند. آن دوستی که همراه من بود و اسمشان را فراموش کرده ام با من به تهران آمد. سر از بیمارستان تهران کلینیک درآوردم. من را به اتاق عمل بردند و خدا خیرش بدهد دکتر محمد مهدی فرودی ارتوپد و جراح حاذق بود. حدود پنج و نیم ساعت بنده در اتاق عمل بودم تا اینکه عمل انجام شد و مرا به ریکاوری و بعد به اتاق آوردند. دکتر با عکس رادیولوژی نزد من آمد. 28 عدد ترکش دور عکس رادیولوژی چسبانده بود و گفت بیا دستت مال خودت درست شددیگر نگران نباش . بعد به حاج عبداله می گفتند ما این دست را از صدقه سری این همت شما داریم. روحش شاد باشد.

آشنایی و رفاقت با شهید حاج ناصر اربابیان
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=1914
  • نویسنده : موسی طیبی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه