• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
سخنان علی علیه السلام و همراهی مقداد و ابوذر و ...

احتجاج امیرالمومنین در میان گروهی که در مسجدالنبی نشسته بودند

  • کد خبر : 4876
احتجاج امیرالمومنین در میان گروهی که در مسجدالنبی نشسته بودند

ابان بن ابی عیاش از سليم بن قیس هلالی نقل میكند كه گفت : در دوران خلافت عثمان بن عفان ، على عليه السّلام را در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در مدينه ديدم . همچنین گروهى را دیدم كه با يك ديگر سخن می‏گفتند و درباره علم و فقه گفتگو […]

ابان بن ابی عیاش از سليم بن قیس هلالی نقل میكند كه گفت : در دوران خلافت عثمان بن عفان ، على عليه السّلام را در مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در مدينه ديدم . همچنین گروهى را دیدم كه با يك ديگر سخن می‏گفتند و درباره علم و فقه گفتگو می‏كردند . از فضايل و سوابق و هجرت قريش سخن به ميان آوردند و از آنچه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در فضيلت قریش فرموده بود . مانند اين فرموده‏اش كه : «پيشوايان از قريش هستند» و «مردم پيرو قريش می‏باشند» و «قريش پيشوايان عربند» و «قريش را دشنام ندهيد» و «قریشى را نيروى دو مرد غير قریشى است» و «خدا دشمن دارد آن كه با قريش دشمنى ورزد» و «هر كس خفت و خوارى قريش خواهد ، خداى او را خوار گرداند». جمعيت حاضر در مسجد ، سخن را به درازا كشاند كه از صبح تا ظهر طول كشيد . عثمان در خانه‏اش بود و نمی‏دانست در ميان جمعيت چه خبر است . على بن ابي طالب عليه السّلام خاموش بود . او و هيچ يك از اهل بيتش سخنى نمى‏گفتند .

سرانجام جمعيت رو به على كردند و گفتند : اى ابو الحسن : چرا سخن نمی‏گويى ؟ فرمود : از اين دو قوم كسى نمانده كه فضلى را يادآورى و حقى را نگفته باشد ! سپس فرمود : اى گروه قريش و اى گروه انصار ! به خاطر چه كسى خداوند اين فضل را به شما عطا فرمود ؟ آيا به خاطر خودتان و اهل و عشيره‏تان و خانواده‏ هایتان يا به خاطر غير شما ؟ گفتند : خداوند به خاطر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بر ما منت نهاد و فضل عطا فرمود و به خاطر وجود آن حضرت بود كه ما فضل و احسان خداوند را دريافتيم و شامل حال‏مان شد . هر فضلى كه در امر دين يا دنيا نصيب ما گرديد به بركت وجود رسول خدا بود ، نه به خاطر خود ما يا قوم و عشيره و خانواده ما . علی بن ابیطالب علیه السلام فرمود : راست گفتيد ، اى گروه قريش و انصار ! آيا اقرار میكنيد آن كسى كه شما به وسيله او به خير دنيا و آخرت رسيده‏ايد ، تنها از ما اهل بيت است و نه از شما همگى ؟ و آيا اقرار می‏كنيد كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديد كه میفرمود : «من و برادرم على بن ابى طالب تا آدم سرشتى واحد داريم» ؟ مجاهدان بدر و احد و پيشگامان و پيشتازان در اسلام ، همه گفتند : آرى! اين سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديم . على عليه السّلام فرمود : آيا اقرار میكنيد كه پسر عمويم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود : «من و اهل بيتم نورى بوديم كه چهارده هزار سال پيش از آنكه خداوند آدم را بيافريند ، در پيشگاه خداوند در تكاپو بود ، هنگامی که آدم را بيافريد ، آن نور را در نهاد او قرار داد و او را به زمين فرستاد . سپس در نهاد نوح در كشتى نهاد و سپس آن را بر آتش نمرودى زد و در نهاد ابراهيم گذاشت و از آن پس همچنان خداوند ما را از پشتهاى بزرگوار به شكمهاى پاكيزه و از شكمهاى پاكيزه به پشتهاى بزرگوار ميان پدران و مادرانى كه ساحت هيچ كدام‏شان به زنا آلوده نشده ، منتقل نمود» ؟   پيشگامان و پيشتازان در اسلام و مجاهدان بدر و احد، همه گفتند : آرى ! اين سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيده‏ايم .

علی علیه السلام فرمود : شما را به خدا سوگند میدهم ، آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميان هر دو نفر از اصحابش پيمان برادرى بست و ميان من و خود نيز پيمان برادرى برقرار كرد و فرمود : «در دنيا و آخرت ، تو برادرم هستى و من برادرت می‏باشم »؟ گفتند : آرى علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار میكنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم زمين مسجدش را خريد و آن را ساخت و سپس يازده خانه بنا كرد ؛ نه خانه براى خود و خانه دهم را كه ميان اين ده خانه بود ، براى من قرار داد و همه درب ها را كه به مسجد باز میشد بست جز درب خانه من را ؟ در اين باره يك نفر اعتراض كرد ، پیامبر خدا در جواب آن نفر فرمود : « من درب خانه‏هاتان را نبستم و درب خانه او را من باز نگذاشتم . اين خداوند بود كه مرا فرمود تا در خانه‏هاتان را ببندم و در خانه‏اش را باز گذارم » و به جز من ، همه مردم را از خوابيدن در مسجد بازداشت و من در مسجد جنب میشدم و خانه من و خانه رسول خدا در مسجد يكى بود و فرزندان من و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در آن خانه متولد شدند ؟》 گفتند: آرى! علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار میكنيد كه عمر كوشيد تا به اندازه روزنه‏اى هم كه شده خانه‏اش به مسجد راه داشته باشد اما پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نپذيرفت و فرمود : «خداوند به موسى دستور داد تا مسجد پاكى بنا كند كه در آن جز خودش و هارون و پسرانش ساكن نشوند »؟  گفتند: آرى! علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم روز غدير خم مرا فرا خواند و ولايتم را اعلام داشت و فرمود بايد كه اين حقيقت را حاضر به غايب برساند ؟ گفتند: آرى! علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در غزوه تبوك فرمود : «تو نسبت به من ، همانند هارونى نسبت به موسى ، تو پس از من ، ولىّ هر مؤمنى هستى»؟ گفتند: آرى!

علی علیه السلام فرمود: آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم هنگامى كه اهل نجران را به مباهله فرا خواند ، تنها با من و همسرم و دو پسرم به صحنه آمد ؟ گفتند: آرى! علی علیه السلام فرمود : آيا می‏دانيد كه در روز خيبر ، پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم پرچم را به من داد و گفتم : چرا مرا به جاى خود در مدينه گذاشتى ؟ فرمود : «مدينه را كسى جز من يا تو شايسته نيست ، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى ، با اين فرق كه پس از من ديگر پيامبرى نيست »؟  گفتند: آرى!  علی علیه السلام فرمود: شما را به خدا سوگند می‏دهم ! آيا می‏دانيد كه خداوند در سوره حج اين آيه را نازل فرموده : « اى كسانى كه ايمان آورديد ! ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد شايد رستگار شويد و در راه خدا جهاد شايسته كنيد ، خداوند است كه شما را برگزيد و در امر دين بر شما سخت نگرفت ، امّت پدرتان ابراهيم باشيد همو كه شما را از پيش ، مسلمان ناميد و در اين مسلمانى است كه رسول بر شما گواه است تا شما گواهان بر مردم باشيد ، پس نماز را بر پاى داريد و زكات بدهيد و به خدا دست آويزيد كه او مولاى شما است و چه مولاى خوب و ياور خوبى است» . در این هنگام سلمان برخاست و گفت : اى رسول خدا ! اينان كيستند كه تو بر آنان گواهى و آنان گواهان بر مردم ، و كسانى كه خداوند آنان را برگزيده و در امر دين بر آنان سخت نگرفته و امّت پدرشان ابراهيم میباشند ؟ فرمود : « منظور خداوند از آنان ، سيزده نفر خاص می‏باشد نه اين امّت ». سلمان گفت : اى رسول خدا ! آنان را براى ما بيان بفرما . فرمود : « من و برادرم و يازده نفر از فرزندانم »؟ گفتند: آرى!

علی علیه السلام فرمود : آيا میدانيد كه در روز خيبر ، پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم پرچم را به من داد و فرمود :

« فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او خدا و رسول را دوست دارد ؛ به مردى كه نه ترسو است و نه می‏گريزد ، خداوند به دست او خيبر را می‏گشايد »؟ گفتند : آرى!
علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا فرستاد تا سوره برائت را بر مشركان بخوانم و آن كس را كه فرستاده بود، پس از نزول وحى، برگرداند و فرمود :
« خداوند فرمايد : اين مهم را كسى جز مردى از تو به انجام نرساند »؟ گفتند: آرى!
علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در هر امر مهم و دشوارى تنها به من اعتماد می‏كرد و مرا جلو می‏انداخت و هر گاه مرا صدا میزد نامم را بر زبان نمی‏آورد و می‏فرمود : « اى برادر ! برادرم را صدا زنيد » ؟ گفتند : آرى !
فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ميان من و جعفر و زيد درباره ی دختر حمزه داورى نمود و فرمود : « اى على ! تو از من هستى و من از تو ، و پس از من ، تو ولىّ هر مؤمنى هستى »؟ گفتند : آرى!
علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار میكنيد كه من در هر شب و روز بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم وارد میشدم و با آن حضرت خلوت میگزيدم و هر گاه می‏پرسيدم پاسخم میفرمود و هر گاه خاموش می‏شدم ، حضرتش برايم شروع می‏كرد ؟ گفتند: آرى
فرمود : آيا اقرار میكنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا بر جعفر و حمزه برترى داد و به فاطمه عليها السّلام فرمود : « تو را به ازدواج بهترين فرد خاندان و امتم در آوردم ؛ پيشگام و پيشتاز همه در اسلام و بردبارترين و دانشمندترين‏شان »؟ گفتند: آرى

فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود : « من سرور فرزندان آدم هستم و برادرم على سرور عرب و فاطمه سرور زنان بهشت و پسرانم حسن و حسين سرور جوانان بهشت » ؟ گفتند : آرى!
علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا فرمان داد تا او را غسل دهم و به من فرمود كه جبرئيل در غسل وى مرا يارى خواهد كرد ؟ گفتند: آرى!
علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در آخرين خطبه‏اى كه بر شما خواند فرمود : « اى مردم ! همانا كه من در ميان شما دو امر مهم را به جا گذاشتم كه اگر به آن دو دست آويزيد هرگز گمراه نشويد ؛ كتاب خدا و اهل بيتم را »؟ گفتند: آرى!
آنگاه على عليه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند می‏دهم ! آيا میدانيد كه خداوند در كتابش در آيات بسيارى ، پيشگام را بر پسگام برترى داده است و میدانيد كه در خداپرستى و ايمان به فرستاده‏اش كسى در ميان اين امت بر من پيشى نگرفته است ؟ گفتند : آرى ! می‏دانيم .

 

علی علیه السلام فرمود : شما را به خدا سوگند میدهم ! آيا می‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در آخرين خطبه‏اش كه ديگر پس از آن خطبه‏اى نخواند و از دنيا رفت ، فرمود: « اى مردم ! همانا كه من در ميان شما دو وزنه سنگين بر جاى می‏نهم ؛ كتاب خدا و عترتم ؛ اهل بيتم ، به اين دو دست آويزيد تا هرگز گمراه نشويد ، چرا كه خداوند به من خبر داده و پيمان بسته كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا كه در كنار حوض بر من درآيند » . عمر بن خطاب كه پيدا بود خشمناك است برخاست و گفت : اى رسول‏ خدا ! آيا همه اهل بيت تو ؟ فرمود : «نه ، ولى اوصياى من از اهل بيتم ، نخستين‏شان برادرم على ؛ وزير و وارث و جانشينم در ميان امتم ، ولىّ هر مؤمنى پس از من ، او نخستين‏شان است . سپس پسرم حسن ، سپس پسرم حسين ، سپس نه نفر از فرزندان حسين ، يكى پس از ديگرى ، تا كه در كنار حوض بر من درآيند ، گواهان خداوند در زمينش و حجّت‏هاى خداوند بر خلقش ، و خزانه داران دانش و معادن حكمت خداوند ، هر كس پيروی‏شان كند خداى را پيروى كرده و هر كس نافرمانیشان كند ، خداى را نافرمانى كرده است »؟  همه گفتند: گواهي میدهیم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم اين مطالب را فرمود .  على عليه السّلام همچنان می‏پرسيد و چيزى نبود كه آنان را به خدا سوگند ندهد و از آنان نپرسد تا كه همه مناقب خويش را برشمرد و هر چه رسول خدا درباره او گفته بود ، بر زبان آورد و همه حاضران گفته‏هاى على عليه السّلام را تصديق كردند و گواهى دادند كه حق می‏گويد . علی علیه السلام چيزى از آنچه درباره شخص وى و يا درباره او و خاندانش در قرآن و بر زبان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم جارى شده بود ، فروگذارى نكرد و آنان را در تصدیق آنها به خداوند سوگند داد .   با شنيدن برخى از مناقب و فضايل ، همگیشان میگفتند : آرى ! شنيده‏ايم و در برخى ديگر از مناقب ، گروهى مى‏گفتند : آرى شنيده‏ايم و كسانى كه خاموش بودند به كسانى كه اقرار می‏كردند میگفتند : شما مورد اعتماد ما هستيد . افراد مطمئن ديگرى غير از شما نيز اين سخنان را براى ما نقل كرده‏اند كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيده بودند . حضرتش پس از نقل همه مناقب و فضايل ، فرمود: پروردگارا ! بر اينان گواه باش ! حاضران گفتند : خدايا شاهد باش ! ما جز حق و آنچه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيده‏ايم چيزى نگوئيم ، كسانى كه مورد اعتماد ما بودند ما را حديث كردند كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم .  آنگاه علی علیه السلام فرمود : آيا اقرار می‏كنيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در حالى كه دستش را بر سر من نهاده بود فرمود : « هر كس كه پندارد مرا دوست می‏دارد و با على دشمنى ورزد ، دروغ گفته و مرا دوست نمی‏دارد » فردى به حضرتش گفت : اى رسول خدا ! چنين چيزى چگونه ممكن است ؟ فرمود : « زيرا على از من است و من از على ؛ هر كس او را دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر كس مرا دوست دارد ، خداى را دوست دارد و هر كس او را دشمن دارد با من دشمنى ورزيده و هر كس با من دشمنى كند با خدا دشمنى نموده است »؟ حدود بيست نفر از فضلاى دو گروه گفتند : آرى ! و بقيه‏شان خاموش شدند . على عليه السّلام خطاب به خاموش‏ها فرمود : چرا خاموش شديد ؟ گفتند : اينان كه گواهى دادند ، در صداقت و فضل و سابقه اسلام ، مورد اعتماد و قبول ما هستند .

مناظره امام رضا ع در حضور مأمون با علماء یهود و نصاری و منکرین دین و شریعت

على عليه السّلام فرمود: پروردگارا ! بر اينان گواه باش . گفتند : پروردگارا ! ما جز به حق گواهى ندهيم و جز آنچه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديم و آنچه افراد مورد اعتماد ما از جمع حاضر و ديگران از آن حضرت شنيده و براى ما نقل كرده‏اند ، نگفتيم . طلحة بن عبيد اللَّه كه به وى ناقلاى قريش گفته می‏شد ، گفت : پس با آنچه ابوبكر ادعا می‏كرد چه كنيم كه عمر و يارانش او را تصديق كردند و آن روزى كه تو را كشان كشان به مسجد آوردند و بر گردنت ريسمان بود و به تو گفتند : بيعت كن و تو با فضايل و سوابق خود به آنان اعتراض كردى و دليل آوردى و همه تو را تصديق كردند . سپس ابوبكر ادعا كرد كه شنيده پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم می‏فرمايد : « خداوند نخواست كه در ما اهل بيت نبوت و خلافت را يك جا گرد آورد »! عمر و ابو عبيده جرّاح و سالم و معاذ بن جبل او را تصديق كردند ؟!  سپس طلحه رو به على عليه السّلام كرد و گفت : همه آنچه را كه گفتى و ادعا كردى درست است و ما به همه آنچه از فضايل و سوابق اسلامى خود دليل آوردى ، اقرار می‏كنيم و میدانيم . اما در امر خلافت ؛ آن پنج نفر ياد شده به آنچه شنيدى گواهى دادند!  علی علیه السلام با شنیدن این سخنان از جا برخاست و در حالى كه از گفته طلحه خشمگين شده بود ، رازى را افشا كرد كه پيش از آن پنهان می‏داشت و سخنى را تفسير كرد كه عمر به هنگام مرگ گفته بود و جمع حاضر نمی‏دانستند كه منظور عمر از آن سخن چه بوده است.  علی علیه السلام در حالى كه مردم گوش می‏دادند رو كرد به طلحه و فرمود : اى طلحه ! به خدا سوگند هيچ نامه‏اى نيست كه در قيامت خداوند آن را بگشايد و برايم دوستداشتنی تر از نامه اين پنج نفر باشد كه در حجة الوداع در كنار كعبه با يك ديگر بر اساس آن پيمان بستند كه اگر خداوند محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را كشت يا كه مرد ، با هم عليه من بشورند كه به خلافت نرسم .

علی علیه السلام فرمود: اى طلحه ! دليل بر بطلان آنچه آنان بر آن گواهى دادند ، سخن پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در روز غدير خم است كه فرمود : « هر كس را كه من سزاوارتر به او از خودش هستم ، على سزاوارتر به او از خودش است » . پس چگونه من سزاوارتر به آنان از خودشان باشم و آنان فرمانده و حاكم بر من باشند ؟! و اين سخن رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه فرمود : « تو نسبت به من مانند هارونى نسبت به موسى ، به جز نبوّت » آيا شما نمیدانيد كه خلافت غير از نبوت است ؟! و اگر با نبوت ، غير آن همراه بود بايد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آن را استثنا می‏كرد و اين فرموده رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم كه : « من در ميان شما دو امر مهم مینهم كه تا هر گاه به آن دو ، دست آويزيد هرگز گمراه نشويد ؛ كتاب خدا و عترتم را . از آنان پس و پيش نيفتيد و آنان را چيزى نياموزيد كه آنان از شما داناترند» پس شايسته است كه خليفه امّت ، داناترين‏شان به كتاب خدا و سنّت پيامبرش باشد كه خداوند فرمود: «آيا آن كس كه‏ به حق راه يافته شايسته است كه پيروى شود يا آن كس كه راه نيافته مگر كه راه يابد ، پس چيست شما را و چگونه حكم میكنيد و اين فرموده خداوند كه : « بر گستره دانش و توانايى جسمى او افزود» و اين فرموده خداوند كه : « يا بقيه‏اى از دانش ، اگر راست گو هستيد و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم فرمود : « امتى نيست كه امر خويش را به فردى سپرد در حالى كه در ميان آن امّت فردى داناتر از آن مرد وجود داشته باشد و سرنوشت آن امّت به پستى نگرايد مگر به آنچه رها كرده بودند برگردند » پس بودند ، برگردند » پس ولايت چيزى جز امارت بر امت نيست . و دليل بر دروغ و حرف باطل و تبهكاریشان اين است كه آنان به امارت من بر مؤمنان به فرمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تسليم شدند و اين حجّت بر آنان و بر تو خصوصا و بر اين كه با تو است (زبير) و بر همه امّت و بر اين دو (سعد و ابن عوف) و بر اين خليفه ستمكار شما (عثمان) است . ما گروه شوراى شش نفرى همگى زنده‏ايم ؛ چرا عمر مرا در شورا قرار داد ، اگر او و يارانش راست می‏گفتند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چنان سخنى فرموده است ؟! آيا ما را در شورا براى امر خلافت نهاده يا براى غير خلافت ؟ اگر پنداشته‏ايد كه وى ما را براى غير امارت و خلافت در شورا نهاد ، پس عثمان حكومتى بر ما ندارد و بايد كه ما در امرى غير از خلافت شور كنيم زيرا عمر به ما گفته كه در غير از امر خلافت شور نماييم و اگر در امر خلافت شورا بنا نهاده پس چرا مرا در ميان شما گذاشته است ؟! زود باشيد و مرا از آن بيرون رانيد چرا كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم خاندانش را از خلافت بيرون كرده و خبر داده كه آنان را از خلافت و امارت بهره‏اى نيست ! پس از آن كه عمر ما را يكى يكى فراخواند ، به پسرش عبد اللَّه كه اينك در اين‏ جمع حاضر است ، چرا گفت آنچه گفت ؟ اى عبداللَّه ! تو را به خدا سوگند ! وقتى ما درآمديم پدرت به تو چه گفت ؟ عبد اللَّه گفت : حال كه مرا سوگند دادى ، او گفت اگر با اصلع بنى هاشم (یعنی على علیه السلام ) بيعت كنند آنان را به راه روشن راهبرى كند و كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را در ميان‏شان جارى نمايد . سپس فرمود : اى پسر عمر ! آن وقت تو چه گفتى؟ گفت : به او گفتم ؛ اى پدر ! چرا او را جانشين خود نمی‏كنى ؟

على علیه السلام فرمود : پاسخش به تو چه بود ؟ گفت : به من چيزى گفت كه آن را پنهان میدارم ! فرمود : رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم همه آنچه را كه او به تو گفت و تو به او گفتى ، به من خبر داد ! پسر عمر گفت : چه زمانی تو را خبر داد ؟ فرمود : در دوران زندگي اش و بعد در شبى كه پدرت درگذشت ، در خواب به من فرمود و هر كس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را در خواب بيند گويى كه ایشان را در بيدارى ديده است . پسر عمر گفت : چه چيز را به تو خبر داد ؟ فرمود : اى پسر عمر ! تو را سوگند میدهم كه اگر حقيقت را به تو گفتم بايد اقرار كنى ! پسر عمر گفت : پس خاموش خواهم ماند ؟!  فرمود : وقتى تو به او گفتى : چرا او را جانشين خود نمی‏كنى ، عمر به تو گفت : به خاطر آن نامه كه ميان خويش نوشته‏ايم و در «حجّة الوداع» ، كنار «كعبه» در آن پيمان بسته‏ايم . پسر عمر خاموش شد و گفت : تو را به حقيقت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم سوگند می‏دهم كه دست از من بردار .  سليم بن قیس هلالی می گويد : پسر عمر را در آن مجلس ديدم كه بغض گلويش را گرفته و اشك از چشمانش جارى شد . سپس على عليه السّلام به طلحه و زبير و ابن عوف و سعد رو كرد و فرمود : به خدا سوگند ! اگر آن پنج نفر بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم دروغ بسته‏اند ، ولايت و خلافت آنان بر شما روا نيست و اگر راست گفته‏اند ، روا نيست كه مرا با خود در شورا قرار دهيد زيرا قرار دادن من در شورا ، بر خلاف نظر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است !!

آيا مى‌خواهيد چيزى به شما بياموزم كه از خدمتکار بهتر باشد؟

سپس على عليه السّلام به مردم رو كرد و فرمود : مرا از مقام و منزلتى كه در ميان شما دارم و آنچه مرا به آن می‏شناسيد ، با خبر سازيد ؛ آيا نزد شما راستگو هستم يا دروغگو ؟ آنگاه فرمود : شما را به خدا سوگند می‏دهم ! آيا می‏دانيد آنگاه که كه اين دو آيه نازل شد : «پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار» و «پيشگامان ، پيشتازان ، آنان مقرّب خدايند» ، از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم درباره اين آيات پرسيده شد ، فرمود : «خداوند اين آيات را درباره پيامبران و وصيّان نازل فرمود . من برترين پيامبران و فرستادگانش هستم و على بن ابي طالب عليه السّلام وصىّ من ، برترين اوصيا »؟  گفتند: آرى! علی علیه السلام فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم ! آيا میدانيد وقتى اين آيه نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آورديد ! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را و صاحبان امر خود را» و اين آيه : «همانا كه فقط خدا و رسولش ولىّ شما هستند و كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه نماز را برپا میداشتند و زكاة پرداختند در حالی که ركوع‏كنندگانند » و اين آيه: « آيا پنداشتيد كه رها شده‏ايد و خدا نمی‏داند چه كسانى از شما جهاد كرده‏اند و به جز خدا و رسولش و مؤمنان، ياورى نگرفته‏اند »؟ مردم گفتند : اى رسول خدا ! اين آيات در باره گروه خاصى از مؤمنان نازل شده يا در باره همه آنان ؟ خداوند به پيامبرش فرمود كه آنان را نسبت به واليان امرشان آگاه گرداند و معناى ولايت را برای‏شان تفسير كند آن گونه كه نماز و روزه و حجّ‏شان را تفسير میكند . آن حضرت در غدير خم مرا به امامت مردم منصوب كرد ، سپس خطبه خواند و فرمود : «اى مردم ! همانا كه خداوند مرا به انجام رسالتى فرستاد كه بر من‏ سخت آمد و پنداشتم كه مردم مرا تكذيب كنند . خداوند مرا تهديد كرد كه يا آن را به شما ابلاغ كنم و يا كه مرا عذاب خواهد كرد » سپس فرمود كه نداى نماز جماعت سر دهند ، آنگاه خطبه خواند و فرمود : «اى مردم ! آيا می‏دانيد كه خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان و من سزاوارتر به آنان از خودشان هستم »؟ گفتند : اى رسول خدا ! آرى! فرمود : «اى على برخيز» ! برخاستم ، فرمود: «هر كس را كه من مولاى اويم اين على مولاى او است ؛ خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد » . سلمان برخاست و گفت : اى رسول خدا ! چگونه ولايتى؟ فرمود : « ولايتى مانند ولايت من ؛ هر كس كه من نسبت به او از خودش سزاوارترم ، على سزاوارتر از او به خودش است ». و خداوند اين آيه را نازل فرمود :  «امروز كامل كردم براى شما دينتان را و نعمتم را بر شما به پايان رساندم و خشنودم كه اسلام دين شما است» . پيامبر تكبير گفت و فرمود: « اللَّه اكبر ! ولايت على پس از من به منزله اتمام نبوّت من و اتمام دين خداوند است !». ابو بكر و عمر برخاستند و گفتند : اى رسول خدا ! اين آيات مخصوص على است ؟ فرمود : آرى ! در باره على است و درباره اوصيايم تا روز قيامت ». گفتند : آنان را براى ما بيان فرما . فرمود : على برادرم ، وزيرم ، وارثم ، وصى و جانشينم در ميان امتم ، ولىّ هر مؤمنى پس از من ، سپس فرزندم حسن ، سپس فرزندم حسين ، سپس نه نفر از فرزندان فرزندم حسين . يكى پس از ديگرى ، قرآن با آنان است و آنان با قرآن ، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنان جدا نشود تا كه در كنار حوضم بر من درآيند »؟  همه‏شان گفتند : آرى ! ما اين سخنان را آن گونه كه گفتى از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديم . برخیشان گفتند : ما بسيارى از آنچه گفتى به خاطر سپرده بوديم و نه همه آن را و اينان كه اين مطالب را حفظ كرده‏اند از بزرگان و فضلاى ما برایمان نقل کرده اند .

على عليه السّلام فرمود : راست می‏گوئيد . همه مردم در حفظ سخنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم يكسان نيستند . هر كس كه اين سخنان را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيده و حفظ كرده ، او را به خدا سوگند میدهم كه برخيزد و بگويد .  زيد بن ارقم ، براء بن عازب ، ابوذر ، مقداد و عمّار برخاستند و گفتند : گواهى می‏دهيم كه ما سخنان پيامبر را كه بر روى منبر ايراد مى‏فرمود و تو در كنارش بودى ، حفظ كرده‏ايم كه می‏فرمود : « اى مردم ! خداوند مرا فرمان داد كه براى شما پيشوايتان و جانشين پس از خود در ميانتان را و وصىّ و خليفه‏ام را منصوب نمايم . كسى را كه خداوند در كتابش اطاعت از من و او را بر مؤمنان واجب فرموده و شما را به قبول ولايت او فرمان داده است . من از ترس طعنه و تكذيب منافقان به پروردگارم روى آوردم ، خداى مرا تهديد كرد يا آن را به شما ابلاغ كنم و يا كه مرا عذاب خواهد كرد . اى مردم ! همانا كه خداوند در كتابش شما را به نماز فرمان داده . نماز را براى شما شرح دادم ، شما را به زكاة و روزه و حج فرمان داده ، آنها را براى شما توضيح دادم و تفسير كردم . شما را به پذيرش ولايت امر كرده ، من شما را گواه میگيرم كه ولايت ويژه اين مرد است (و دستش را بر شانه على بن ابى طالب گذاشت) و پس از او ، از آن دو پسرش ، سپس براى اوصياء پس از آن دو ، از فرزندانشان كه از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنان جدا نشود تا كه در كنار حوض بر من درآيند . اى مردم ! حقّا كه براى شما پناهگاهتان را پس از خود و پيشوايتان را پس از خود و ولىّ و راهنمايتان را معيّن كردم و او برادرم على بن ابى طالب است . او در ميانتان همان مقام و منزلت مرا دارد ، دين‏تان را از او پيروى كنيد و در همه امور او را اطاعت نمائيد . همانا كه همه آنچه خداوند از دانش و حكمتش به من آموخته نزد او است ، از او بپرسيد و از او فرا گيريد و از اوصياء وى پس از او ، آنان را شما چيز ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از آنان پس نيفتيد چرا كه آنان با حق هستند و حق با آنان . حق را از خود دور نكنند و حق آنان را از خود دور نكند ». آنگاه زيد بن ارقم ، براء بن عازب ، ابوذر ، مقداد و عمار نشستند .

سليم بن قیس هلالی گفت : سپس على عليه السّلام فرمود : اى مردم.! آيا مى‏دانيد كه خداوند در كتابش نازل فرموده : « همانا كه خداوند خواسته تا ناپاكى و پليدى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را پاك و پاكيزه‏تان سازد» . پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ، من ، فاطمه و دو پسرم حسن و حسين را گرد آورد ، سپس عبائى را بر روى ما انداخت و فرمود : اينان اهل بيت من و پاره تنم هستند ، آنچه آنان را به درد آورد ، مرا به درد آورده و آنچه آنان را بيازارد مرا آزرده و آنچه آنان را در تنگنا اندازد مرا به تنگنا انداخته است . پروردگارا ! ناپاكى و پليدى را از آنان ببر و پاك و پاكيزه‏شان گردان . امّ سلمه گفت : اى رسول خدا من هم هستم ؟ فرمود : تو بر خيرى ، اما اين آيه فقط در باره من و برادرم و دخترم فاطمه و دو پسرم حسن و حسين و نه نفر از نسل پسرم حسين است و در قلمرو اين آيه ما تنها هستيم و كسى با ما نيست ». همه گفتند : گواهى می‏دهيم كه اين مطلب را امّ سلمه به ما گفت ، از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم پرسيديم ، آن گونه كه امّ سلمه گفته بود ، حضرتش به ما فرمود .

سپس على عليه السّلام فرمود : شما را به خدا سوگند می‏دهم ! آيا می‏دانيد هنگامى كه خداوند اين آيه را نازل فرمود : «اى كسانى كه ايمان آورديد ، تقواى خدا داشته و با راستگويان باشيد » . سلمان گفت: اى رسول خدا ! اين آيه مؤمنان خاصى را شامل میشود يا همه مؤمنان را ؟ فرمود : «همه مؤمنان مأمور به تقوى هستند و راستگويان فقط شامل حال برادرم على و اوصياء من پس از او تا روز قيامت می‏باشد »؟  گفتند: آرى! درستكارى راستگو . به خدا سوگند ما از تو در جاهليت و اسلام دروغى سراغ نداريم.

على عليه السّلام فرمود : به خدايى سوگند كه ما اهل بيت را به نبوّت گرامى داشت و محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را از ما خاندان قرار داد و پس از او نيز ما را به پيشوايى مؤمنان گرامى داشت ، امامت و خلافت از آن حضرت صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم به كسى جز ما نرسد و خداوند با ما اهل بيت كسى از مردم را در امر خلافت بهره‏اى و حقى نداده است. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم خاتم پيامبران است و پس از او فرستاده‏اى و پيامبرى نيست . با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم سلسله پيامبران تا قيامت پايان يافت و با قرآن كتابهاى آسمانى تا قيامت به پايان رسيد .خداوند پس از محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ما را جانشينان در زمينش و شاهدان بر خلقش قرار داد . پيروى از ما را در كتابش واجب فرمود ، اطاعت از ما را به اطاعت از خويش و پيامبرش در آيه‏هاى بسيارى از قرآن نزديك ساخت . خداوند محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را پيامبر قرار داد و ما را جانشينان پس از او در ميان خلقش و گواهان بر خلقش قرار داد و اطاعت از ما را در كتابش واجب نمود . سپس خداوند پيامبرش را مأمور ساخت تا آن را به امتش ابلاغ كند و آن حضرت آن گونه كه خداوند فرمانش داده بود آن را به امت ابلاغ كرد . پس كدام يك از ما شايسته جانشينى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است .

هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا با آيات سوره برائت فرستاد ، شما از آن حضرت شنيديد كه فرمود : « شايسته نيست كه اين مهم را كسى جز من يا فردى از من ، برساند » شما را به خدا سوگند ! آيا اين سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيديد ؟ گفتند :
آرى ! گواهى می‏دهيم هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم تو را برای قرائت آیه برائت از مشركان فرستاد ، اين سخن را از آن حضرت شنيديم .
علی علیه السلام فرمود : پس يار شما ابوبكر كه شايستگى رساندن نامه‏اى از پيامبر به بلنداى چهار انگشت را نداشت و كسى جز من صلاحيت ابلاغ آن را به مشركان نداشت . حال كدام يك از ما دو نفر شايستگى جانشينى پيامبر صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم را داريم ؟ كسى كه همه امّت تنها او را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم میدانند يا كسى كه همه امّت وى را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نمی‏دانند ؟!
طلحه گفت : اين سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيده‏ايم ، ولى براى ما تفسير كن كه چگونه هيچ كس شايستگى ابلاغ آنچه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم است ندارد ؟! در حالى كه حضرتش به ما و ديگران فرمود : « بايد كه حاضر به غايب برساند » و يا اين فرموده‏اش در عرفه در حجة الوداع كه «خداى رحمت كند فردى را كه سخنم را بشنود و آن را به خاطر سپرد و سپس از قول من به ديگران برساند » ، « چه بسا كسى بار علم باشد اما آگاهى نداشته باشد ، چه بسا كسى دانشى را به ديگرى برساند كه آن كس داناتر از او است » ، « سه چيز است كه قلب فرد مسلمان آن را نيالايد : اخلاص در عمل براى خدا ، حرف شنوى و فرمانبرى از واليان امر و اندرز يك ديگر و پاى بندى به جماعت‏شان ، چرا كه دعوت واليان ، متوجه همه مسلمانان است » و در جاهاى ديگرى حضرتش برخاست و فرمود « بايد كه حاضران به غايبان برسانند » ؟

پیش بینی بُحَیراء از نبوت حضرت محمد صل الله علیه و آله

على عليه السّلام فرمود : اين جمله را رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در روز غدير خم و روز عرفه در حجة الوداع و روزى كه درگذشت فرموده است . به آخر خطبه‏اى بنگر كه در آن فرمود : « همانا كه من در ميان شما دو امر مهم را بر جاى مینهم تا آنگاه كه به آن دو دست آويزيد هرگز گمراه نشويد . كتاب خدا و اهل بيتم را . همانا كه خداوند با من پيمان بسته كه اين دو از هم جدا نشوند تا كه در كنار حوض بر من وارد شوند . اين دو مانند اين دو انگشت هستند (به انگشت سبابه و ميانى اشاره فرمود) كه يكى در پى ديگرى است . پس به اين دو ، چنگ آويزيد كه گمراه نشويد و نلغزيد . بر آنان پيشى نگيريد و از آنان عقب نمانيد و به آنان نياموزيد كه آنان داناتر از شما هستند »
حضرتش (رسول الله ص) مردم را فرمان داد تا وجوب اطاعت از امامان از آل محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و وجوب رعايت حقوق‏شان را به هر كس كه ديدند برسانند و آن جمله را در هيچ مورد ديگرى نفرمود.
حضرتش مردم را فرمان داد تا حقانيت كسى را به گوش عموم برسانند كه تنها او است كه همه آنچه را خداوند بر پيامبرش فرستاده به مردم میرساند و نه فرد ديگرى . اى طلحة ! آيا نمی‏دانى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در حالى كه شما میشنیدید به من فرمود : « اى برادرم ! كسى جز تو دينم را ادا و ذمّه‏ام را برى نمی‏سازد . تنها تو هستى كه ذمّه‏ام را برى و امانتم را ادا خواهى كرد و بر اساس سنّت من خواهى جنگيد » . هنگامى كه ابوبكر زمامدار شد آيا دينى از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ادا كرد و ذمّه‏اش را برى ساخت ؟ من همه‏شان را گرد آوردم و ديونش را ادا كردم و با خبرشان ساختم كه جز من كسى از حضرتش اداى دين نكند . آنچه را كه ابوبكر به آنان بخشيد ، اداى ديون پيامبر نبود . كسى قروض حضرتش را پرداخت كه ذمه‏اش را برى نمود و امانتش را ادا كرد .
همه آنچه را كه از طرف خداوند بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نازل شده تنها كسانى مى‏توانند آنها را ابلاغ كنند كه خداوند در كتابش اطاعت از آنان را واجب فرموده و امر به قبول ولايت‏شان كرده . اينان امامان هستند كسانى كه هر كه آنان را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و هر كه آنان را نافرمانى كند ، خدا را نافرمانى كرده است .
طلحة گفت : راحتم كردى . نمی‏دانستم منظور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم از آن جمله چيست تا كه برايم تفسير نمودى . خداى از سوى همه امت جزاى خيرت دهد اى ابو الحسن ! آنگاه طلحه گفت : اى ابو الحسن ! میخواهم از تو چيزى بپرسم ؛ پس از درگذشت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم ديدم كه پارچه‏اى مهر شده درآوردى و گفتى : « اى مردم ! از هنگامه ی درگذشت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم سرگرم غسل دادن و كفن نمودن و دفن حضرتش بودم . سپس به كتاب خدا روى آوردم تا كه گرد آوردمش ، اين همه كتاب خدا است حتى يك حرف از آن نيفتاده است .

» پس چرا آن قرآنى را كه نوشتى و گرد آوردى نمیبينيم ؟ و ديدم كه عمر وقتى خليفه شد ، دنبالت فرستاد كه : « آن قرآن را نزد من بفرست » و تو نفرستادى ، عمر مردم را فراخواند هر گاه دو نفر بر آيه‏اى از قرآن گواهى میدادند آن را مینوشت و اگر يك نفر بر آيه‏اى گواهى میداد ، آن را رد می‏كرد و نمی‏نوشت . عمر گفت (و من گوش میكردم): « در روز يمامه مردانى كشته شدند كه قرآنى را می‏خواندند كه آن را غير از آنان كسى نمیخواند و آن قرآن از دست رفته است » . كاتبان عمر داشتند می‏نوشتند كه گوسفندى به سوى ورقه‏اى كه بر آن آياتى از قرآن نوشته شده بود آمد و آن را خورد و آنچه در آن بود از ميان رفت . در آن روز عثمان كاتب بود ، در اين مورد چه میگوئيد ؟ و شنيدم كه عمر و يارانش ( كسانى كه در دوره عثمان آنچه را نوشته بودند تأليف كردند ) می‏گفتند : « سوره احزاب برابر سوره بقره بوده و سوره نور يك صد و شصت آيه و سوره حجرات نود آيه بوده است » اين چه سخنانى است و چرا آنچه را خود تأليف كرده‏اى براى مردم در نمی‏آورى ؟ و شاهد بودم كه عثمان آنچه را عمر نوشته بود گرفت و آن را برايش كتاب كردند و مردم را واداشت كه قرائتى واحد داشته باشند و قرآن ابى بن كعب و ابن مسعود را پاره كرد و به آتش سوخت ، با اين چه می‏شود كرد ؟
على عليه السّلام فرمود : اى طلحة ! هر آيه‏اى كه خداوند در كتابش بر محمّد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نازل كرده به املاء رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و دست خط خودم نزد من است و تأويل هر آيه‏اى كه خداوند آن را بر محمد صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم نازل كرده و هر حلالى يا هر حرامى يا هر حدّى يا هر حكمى يا هر آنچه امّت تا قيامت به آن نياز دارد حتى ديه جراحات ، نوشته شده به املاء رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم و دست خطم نزد من است .
طلحه گفت : هر چيزى از كوچك يا بزرگ ، خاص يا عام ، هست يا خواهد بود تا روز قيامت ، نوشته شده نزد تو موجود است ؟
فرمود: آرى ! و جداى از آن ، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در هنگام بيماري اش به راز ، كليد هزار در از دانش را به من داد كه در هر درى هزار در گشوده می‏شود و اگر امت پس از درگذشت پيامبر مرا پيروى و فرمانبرى می‏كردند تا قيامت در آسايش و رفاه بسر می‏بردند . اى طلحه ! آيا تو خودت شاهد نبودى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم استخوان كتفى خواست تا در آن چيزى بنويسد كه امت گمراه و دچار اختلاف نشود و رفيقت (عمر بن خطّاب) گفت آنچه گفت كه : پيامبر خدا هذيان میگويد ! رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم خشمگين شد و آن مطلب را نفرمود ؟ طلحه گفت : آرى! آن جريان را شاهد بودم . فرمود : وقتى شماها از محضر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم بيرون رفتيد ، حضرتش مرا از آنچه می‏خواست بنويسد با خبر ساخت و در نظر داشت كه مردم را بر آنچه مینويسد گواه بگيرد . جبرئيل حضرتش را با خبر ساخت كه : « در علم خداوند است كه اين امت دچار اختلاف و پراكندگى خواهد شد » سپس ورقه‏اى خواست و آنچه را میخواست بر استخوان كتف بنويسد به من املا فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت ؛ سلمان ، ابوذر و مقداد را و هر يك از ائمه هدى را كه خداوند تا قيامت به اطاعت‏شان امر كرده نام برد . مرا اوّل‏شان ناميد ، سپس اين پسرم حسن را و سپس حسين را و سپس نه نفر از فرزندان پسرم حسين را ، اى ابوذر و اى مقداد ! اين گونه بود ؟ آن دو برخاستند و گفتند : ما گواهيم كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم چنين فرمود .
طلحه گفت : به خدا سوگند از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم شنيدم كه در باره ابوذر میفرمود : « در زير آسمان و روى زمين راستگوتر و پرهيزكارتر از ابوذر نزد خداوند وجود ندارد » و من گواهى می‏دهم كه مقداد و ابوذر جز به حق گواهى ندهند و تو خود نزد من از آن دو ، راستگوتر و پرهيزكارترى .
سپس على عليه السّلام رو كرد به طلحة و فرمود : اى طلحة از خدا بترس ! و تو اى زبير و تو اى سعد و تو اى ابن عوف از خداوند بترسيد و خشنوديش را بخواهيد و آنچه را كه نزد پروردگار است برگزينيد و در راه خدا از سرزنش سرزنش‏كننده‏اى نترسيد .
طلحة گفت : اى ابو الحسن ! به پرسشم در مورد قرآن پاسخ ندادى كه گفتم چرا آن را براى مردم آشكار نمیكنى ؟
فرمود : اى طلحة ! عمدا از پاسخ به پرسش تو خوددارى كردم ! طلحة گفت : پس ، از آنچه عمر و عثمان نوشته‏اند با خبرم ساز كه آيا همه آنچه را نوشته‏اند قرآن است يا كه در آن غير از قرآن هم هست ؟
فرمود: همه آنچه را نوشته‏اند قرآن است اگر به آنچه در آن است عمل كنيد از آتش رهايى يابيد و به بهشت درآييد ، در آن حجّت ما و بيان امر ما و حق ما و وجوب طاعت ما نهفته است . طلحه گفت : مرا بس است ، اگر قرآن است مرا همان بس است .

سپس طلحه گفت : از قرآنى كه در دست تو است و تأويل آن و دانش حلال و حرام ، برايم بگو كه به چه كسى پس از خود خواهى سپرد ؟
فرمود : به كسى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم مرا فرموده تا به او سپرم .
گفت : او كيست ؟ فرمود : وصيّم و سزاوارترين مردم به مردم پس از من ؛ اين پسرم حسن ، سپس پسرم حسن به هنگام مرگش به اين پسرم حسين خواهد سپرد و سپس در دست فرزندان حسين يكى پس از ديگرى خواهد گشت تا كه آخرين‏شان آن را به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم در كنار حوض تحويل دهد ، آنان با قرآن هستند و قرآن با آنان مى‏باشد ، از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنان جدا نشود .
بدانيد كه معاويه و پسرش پس از عثمان پى در پى درآيند و پس از آن دو ، هفت نفر از فرزندان حكم بن ابى العاص يكى پس از ديگرى بيايند تا كه دوازده پيشواى گمراه را كامل كنند . كسانى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم آنان را بر منبر خويش ديد كه امتش را به قهقرا می‏برند . ده‏تاى‏شان از بنى اميه و دوتاى‏شان بنيانگذاران آن حكومت‏ هستند كه گناهان اين امت بر آن دو است .
گفتند : اى ابو الحسن ! خداى رحمتت كند و بيامرزدت و به پاس نصايح و سخن نيكويت از سوى ما ، برترين جزاى خيرت دهد .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4876
  • نویسنده : سلیم بین قیس هلالی
  • منبع : کتاب سلیم (اسرار زندگی آل محمد)

خاطرات مشابه

24فروردین
يهوديان ما را به خروج شما مژده دادند و از صفات و شمايل شما براى ما گفتند
23فروردین
دوازده نفر از مهاجرین و انصار که با ابوبکر مخالفت کردند
گفتند يا امير المؤمنين حقى كه از آن تو بود و تو شايستۀ آن بودى را رها كردى ؟

دوازده نفر از مهاجرین و انصار که با ابوبکر مخالفت کردند

23فروردین
حکمت دوستی با امیرالمومنین علی (ع) در کلام رسول الله (ص)
فراری از دوستی با علی بن ابیطالب علیه السلام نیست

حکمت دوستی با امیرالمومنین علی (ع) در کلام رسول الله (ص)

ثبت دیدگاه