با دست خالی سیم خاردار ها را جمع میکرد و انگار درد را نمیفهمید
این امتحانی بزرگ از جانب پروردگار است
عملیات والفجر هشت به روایت حاج ذبیح الله کریمی
روزی که پاسدار وظیفه شدم و به گردان تخریب برگشتم
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج فیاض قائد
دو برادری که در مهران به درجه شهادت نائل آمدند
قرار شد بجای سنسی اوس در جودو بگوییم شهید
انگیزه و هدف دلواری از مبارزه با انگلیسیها
سال ۱۳۶۳ یا ۱۳۶۴ ، زمانی که ما در پادگان ابوذر واقع در سر پل ذهاب بودیم ، ماجراهای جالب توجهی برایمان رقم خورد . یکی از این ماجرا ها از این قرار بود که ما بچه های تخریب که در یک ساختمان مستقر بودیم و یک زمانی بحث آموزش های دفاعی و رزمی مطرح […]
سال 1363 بود زیر قله بازی دراز دو الی سه تا میدان مین بود. بچه دها را برای پاکسازی بردند. یک مقدار مین جلوی عراق گذاشته بودند برای ترمیم آن میدان. ما مرتباً از پادگان ابوذر که می رفتیم مسیر طولانی بود. اگر مسیر جاده ای را می رفتیم باید تا باختران می رفتیم و […]
نیروهایی که بعد از عملیات برای مرخصی رفته بودند یکی یکی برگشتد و جمع شدند و همچنین یک سری نیروهای جدید هم آمده بودند. حاج عبداله هم شیمیایی شده بود و برای درمان به تهران رفته بود. ما در گردان بودیم که یک روز دیدم یک فرد خیلی ساده آمد و نشست جلو و ما […]