من میروم آن طرف اما نگران اجناس تدارکات هستم
من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد
صحنههاي تكان دهنده بمباران اوج وقاحت دشمن را به تصوير ميكشد
در دوره آموزشی قبل از عملیات بدر شیمیایی شدم
پیشینه ضد انگلیسی زاهدی سرپوشی بر دستنشاندگی او بود
یک دفعه داد میزدم مهین مهیــــــن
دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی
حاج عبدالله تاکید داشت که برای شهدای گردان جلسه بگیریم
ما گروهی متشکل از حدوداً ده نفر بودیم که چادر بنا می کردیم و دستشویی می ساختیم و هر کاری می کردیم . محوطه گردان تخریب را درست می کردیم تا بچه ها بیایند. در آنجا هنوز تدارکات نیامده بود. غذا کم بود و از جای دیگری می گرفتند. یک روز یک قابلمه غذا آمد […]