• امروز : چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شهید هادی مهین بابایی

نصف موهایش را زدیم و گفتیم ماشین اصلاح خراب شده

  • کد خبر : 2624
نصف موهایش را زدیم و گفتیم ماشین اصلاح خراب شده

شهید هادی مهین بابایی از بچه های محجوب ، آرام و خیلی خوب گردان تخریب بود . خیلی روی موهایش حساس بود . ما بچه ی شر و شلوغی بودیم و یک روز دست و پای این بنده خدا را  گرفتیم و نصف موهای سرش را که زدیم ، گفتیم ماشین اصلاح خراب شد. گفتیم […]

شهید هادی مهین بابایی از بچه های محجوب ، آرام و خیلی خوب گردان تخریب بود . خیلی روی موهایش حساس بود . ما بچه ی شر و شلوغی بودیم و یک روز دست و پای این بنده خدا را  گرفتیم و نصف موهای سرش را که زدیم ، گفتیم ماشین اصلاح خراب شد.

گفتیم نفت بیار تا ماشین اصلاح را بشوییم شاید درست شود . ایشان هم رفت یک فانوس با خود آورد نفتش را خالی کرد روی دسته ی ریش تراش و التماس کرد که بقیه اش را هم برایش بزنیم. خلاصه سرش نفتی شد و آن روز برای خودش داستانی بود.

شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) متوجه شد که ما چنین کاری کردیم ، عصبانی شد و گفت از این کارها نکنید. ما هم گفتیم دستگاه خراب شد و گرنه ما هدفی نداشتیم .

با مکافات موهایش را زدیم ، اما برای اینکه از دل ایشان بیرون بیاوریم ، یک روزی که من و آقای مجتبی صومی و رسول فلاح در باغ پدر برادر رسول فلاح  جمع شده بودیم از دلش درآوردیم و با هم تفریح و بازی کردیم. جوجه خوردیم و از دلش درآمد . خدا رحمتش کند. انشاله که از دستمان راضی باشد.

به دنبالم آمدند تا من را به طرح و برنامه ببرند
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2624
  • نویسنده : حاج ناصر اسماعیل یزدی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه