توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری یک دفعه داد میزدم مهین مهیــــــن گنجشکی که در جبهه تصادف کرده بود و باید تشییع میشد حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟ جنگ اول ایران و روسیه و قرارداد گلستان کاشانی؛ چهره همیشه ضدانگلیسی ای فرزند آدم آیا کسی جز من توانائی اینکار را دارد میگفتن کاوه کوموله بوده ، حرفش میشه پولاشونو برمیداره میاره سپاه
خاطره ای که از فضای معنوی جبهه دارم مربوط به شهید محمد رضا مرادی است. بعد از عملیات کربلای چهار بچه ها به مرخصی می رفتند . آقای سلیمان آقایی نزدیکی های عملیات کربلای پنج و بعد از عملیات کربلای چهار به من گفتند که آقای مرادی به مرخصی نمی رود . منم گفتم با […]
یادم نیست که کجا بود ما رفتیک که جایی آب تنی کنیم. با آگاهی قبلی هم نرفته بودیم. من به خاطر سهل انگاری حوله همراهم نبود. هوا گرم بود. می گویند که دستور نبی مکرم است که همیشه وسایلی مانند شانه،مسواک،حوله همراه داشته باشید. که این ها اختصاصی است و حالت عمومی استفاده نکنید. دوستان […]
یک خاطره از شهید همت بگویم.تا یه کم به دلتان بچسبد. وقتی ما از هم جدا شدیم شهید حمید رضا حسینیان و بعد خواهر زاده عزیز من . به لشکر محمد رسول اله در دو کوهه رفت . گردان عمار قبل از عملیات والفجر 1 که پای من تیر و ترکش خورد دستم عصا و […]
شهید میثم (مرتضی) شکوری مسئول آموزش بودند در پادگان امام حسین. سال 61 که ما را بردند آنجا دوره 28 آموزش بسیج بود. من قبلش خیلی آموزش دیده بودم. تک آورهای شیراز با من کاری کردند که من وقتی سال 59 با 13 سال سن تک آور را آموزش دیدم عکس دارم که ژسه از […]
شهید اکبر جزی در عملیات فتح المبین از فرماندهان لشگر مقدس امام حسین علیه السلام بود . برای رسیدن به محوری که به تیپ امام حسین واگذار کرده بودند باید حتماً از کوهستان عبور می کردیم و خودمان را به خطوط دشمن می رساندیم و با دشمن درگیر می شدیم . بعد از درگیری باید […]
بسم الله الرحمن الر حیم اینجانب سید جواد اخوت پور از گردان مقدس امیرالمومنین از لشکر 14 امام حسین (ع) هستم . خاطره ای که من می خواهم بگویم در رابطه با سنگرسازان بی سنگر است . عملیات کربلای 5 که ما انجام دادیم بعد از حدود بین 30 تا 40 روز پاتک عملیات کربلای […]
بسم الله الرحمن الرحیم توفیقی نصیب ما شد که در گروه تفحص شهدای لشکر 14 امام حسین به دنبال پیکر مطهر شهدا بگردیم. یکی از مناطقی که ما شروع به تفحص کردن کردیم منطقه ی طلائیه بود. در یکی از ماموریت هائی که ما برای تفحص شهدا رفتیم. حدوداً ساعت 4 الی 5 عصر بود […]
من بعد از عملیات کربلای چهار ، در کربلای پنج مجروح شدم و تا بیست و شش اسفند در بیمارستان بودم . پایم را گچ گرفتند و بیست و پنج روز پایم در گچ بود . همرزم ما آقا جعفر طهماسبی برای ملاقات به منزل ما آمد . گفت : من می خواهم به جبهه […]
خدیور بچه ی قد کوتاه و سیه چرده ای بود. ما یک مقر دیگه ای داشتیم که شهید حاج عبدالله نوریان ایشان را به آن جا برده بود. ما هم رفتیم که به ایشان سر بزنیم. نزدیک اذان بود که ما به چادر ایشان رسیدیم و آنها در حال نماز خواندن بودند و ایشان پیش […]
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب اکبر جوانی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که در سال 1363 در تیپ 28 صفر مشغول انجام وظیفه بودیم با شهید بزرگواری به نام شهید عبدالرضا حمیدی در قسمت تخریب تیپ 28 صفر مشغول خدمت بودیم. ماموریت های مختلف می رفتیم. یکی از بهترین دوستان بنده ایشان بود. در منطقه […]
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب کمال اسماعیلی از نیروهای لشکر 14 امام حسین (ع) در زمان دفاع مقدس هستم . می خواهم یک خاطره ی شیرینی از شهید خرازی برای شنوندگان عزیز عرض کنم . در عملیات والفجر هشت ما ابتدا سمت کارخانه نمک عملیات انجام دادیم بعد به دلیل مسائل نظامی لشکر امد سمت […]
از شب اول عملیات والفجر یک خاطره ی خنده داری دارم . من با بچه های واحد اطلاعات در تنگه ابوقریب بودم . در یک جایی در تپه های سنگی با ارتفاع کم و یک نهر آبی بود و بالای تپه ، ما دو تا چادر زده بودیم . چادر مربوط به بچه ها ی […]
یکی از اعجوبه های تخریب شهید غلامرضا زعفری بود و عشقش زدن معبر تعجیلی بود. وقتی هم از خاطراتش تعریف میکرد اونقدر خوش سخن بود که نمیفهمیدی زمان چگونه میگذره حین تعریف خاطراتش از حرکات دست وسرش هم استفاده میکرد که این خودش خیلی جذابیت داشت بعد از شهادت شهید حاج قاسم اصغری و رسول […]
به نام خدا قبل از خاطرات مربوط به اردوگاه موصل ابتدا دو خاطره برای شما می گویم در منطقه که ما بودیم هشت سنگر در عقب وجود داشت و دو سنگر به فاصله 200 متر جلوتر که سنگر ی که ما در آن مستقر بودیم جلو زیر دیدگاه عراقی ها بود و سنگر از همه […]
سال 1361 نزدیک به سال 1362بود . با حاج عبداله و یک سری از بچه های دیگه از جمله آقای حاج عبداله سمنانی، فرامرز ابوالفضل هنجانی حسین دیوارگر ،اقای سید مرتضی محبوب مجاز و تنی چند از دوستان دیگر که ما رفتیم با بازدید راز بالای قله 1150 که من وارد میدان مین شدم میدان […]
به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541 مشهد بودیم لجستیکی و بعد […]
بسم الله الرحمن الرحیم به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541 مشهد […]
سال 58 بود وقتی وارد سنندج شدیم ، درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ،تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم . بهار 58 تازه انقلاب پیروز شده بود.عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی […]
بعضی از بچه ها می گفتند این که شما هفته ای یک شب صحبت می کنید برای ما کم است . یک مدت هفته ای دو شب در روزهای یکشنبه و دوشنبه صحبت می کردیم . بعداً آن را کم کردیم و هفته ای یک شب شد آن هم در چهارشنبه ها . البته هر […]
بعد از عملیات ام الرصاص یک عده از بچه ها برای مرخصی به تهران آمدند . چند نفری تازه از مرخصی آمده بودند که آن جا ماندند و چند نفری هم به عملیات فکه رفتند . ما از مرخصی آمدیم و دیدیم که عملیات فکه شروع شده است . هیئت های حسین جان آن موقع […]
حدود سه چهار ماه بود که من به گردان تخریب آمده بودم . آقای میسوری از آقایی زیاد حرف می زد . کارهایی می کرد و می گفت استاد ما این را گفته است یا ذکرهایی میگفت و می گفت این ذکر را استاد ما گفته است . پرسیدم استاد شما کیست ؟ گفت امام […]
زمان عملیات والفجر یک شد و مقر گردان تخریب باز هم در منطقه چنانه بود . خدا رحمت کند یک شهید داشتیم به نام شهید علی درویش که با شهید شاه حسینی در والفجر یک شهید شدند. آنجا من هم زخمی شدم ، ترکش به پایم خورد و به عقب آمدم ، بعداً متوجه شدم […]
بسم الله الرحمن الرحیم روحانیون ، حماسه سازان همیشه جاوید خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزههای علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات – دامت برکاتهم. صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهدای عزیز حوزهها و روحانیت. درود […]
فکنم سال شصت بود اومدم توگردان تخریب حدودا نفر بودیم . چون گردان تخریب تازه تاسیس شده بود نظم هم نداشت. هرکی میرسید دستور میداد . شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) هم نبود . دیگه مشخص نبود کی چیکارس . ماهم نیروی کردستان بودیم و خودمون اونجا مسئول بودیم .نمیدونم سر چی اونجا با […]
در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر – آن وقت رئیس جمهور بنیصدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی بود – چند نفری از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامیها هم […]