• امروز : جمعه, ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شوخی شهید بهرامی با پدرم

یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید

  • کد خبر : 3173
یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید

در گردان رسم بود بعد از عملیاتی که انجام می دادیم به بچه ها مرخصی می دادند . ما هم با شهید بهرامی به مشهد میرفتیم . بعد از مشهد هم بچه ها به خانواده شهدا سر می زدند و بعد از آن بچه ها همدیگر را به خانه دعوت می کردند . یک بار […]

در گردان رسم بود بعد از عملیاتی که انجام می دادیم به بچه ها مرخصی می دادند . ما هم با شهید بهرامی به مشهد میرفتیم . بعد از مشهد هم بچه ها به خانواده شهدا سر می زدند و بعد از آن بچه ها همدیگر را به خانه دعوت می کردند .

یک بار برادر سمنانی بچه ها را دعوت کرد و یک بار هم من دعوت کردم . شهید بهرامی هم بود . ناهار را خوردند و سفره را که جمع کردیم و بعد پدرم نیز به ما ملحق شد . بچه ها می خواستند من را اذیت کنند مخصوصاً شهید بهرامی که خدا رحمتش کند . شهید بهرامی به شوخی به پدرم گفت : آقا  یک دستی برای سید مرتضی بلند کنید . من هم از پدرم خجالت می کشیدم . وقتی می خواستنند بروند ؛ شهید بهرامی عکس کودکی های من را برداشت و با خود برد.

شهید زعفری آرپیجی را انداخت وسط آتش
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3173
  • نویسنده : حاج سید محمود سیدمرتضی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه