• امروز : جمعه, ۳۱ فروردین , ۱۴۰۳
دختری که صورتش مثل ماه بود

دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی

  • کد خبر : 2086
دفتر خاطرات و ماجرای خاطرخواهی شهید مجید رضایی

چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم […]

چند نفری بودیم که خیلی شلوغ می کردیم. با امیر تابش شلوغ بازی داشتیم . صدای سید محمد درآمده بود. یک بار دور هم جمع شده بودیم . با مجید رضایی و شهید امیر تابش نشسته بودیم و در مورد خاطراتمان در محل حرف می زدیم. مجید می گفت: در محل خاطرخواه یک دختری شدم که مثل ماه می ماند. گفت : صورتش مثل کره ماه سوراخ سوراخ است. گفتم چرا روی دختر مردم اسم می گذاری. که می گفت من فقط به خاطر صورت خرابش  خاطر خواه  شدم. جوش داشت و جای جوش هایش مانده بود. مجید یک دفترچه 40 برگ قدیمی  داشت که همیشه دستش بود . و امیر تابش آن را برداشت. در این دفترچه چیزی ننوشته بود. هر وقت که می خواستیم چیزی بگوییم . دفتر را باز می کرد و از رویش چیزهایی می خواند. تمام صفحاتش را ورق زد و همه سفید بود. این دو تا شروع کردن با هم بحث کردن . که چرا دفترچه من را برداشتی. من مسائل شخصی نوشتم. امین هم می گفت: هیچ چیزی نداری. مجید گفت: خاطرات من هم همین است . هیچی از زندگیم ندارم.در بلوار کشاورز خیاطی کار می کرد. یک بار خیابان را بست. با هم رفتیم مرخصی. سمت میدان خراسان می رفتیم. یک موتور گازی داشت و با موتو رفتیم بگردیم. رسیدیم کنار دست یک چرخ دستی که داشت سیب می فروخت. ایستاد کنا دستش گفت: یکی من و یکی تو حالا گازشو بگیر بریم. یک کم که جلو رفتیم از بس که خندیدیم افتادیم زمین. یارو اومد پشت سرمان و با لهجه ترکی گفت: ای حرام خورها حق تان است. ما هم فقط می خندیدیم. مجید گفت : پول نداشتیم. طرف گفت : بخور نوش جانت اما کوفتت شود. انگار خدا یک مقطعی آدم را می بخشد و تمام می کند.

این حاجیه کیه که این جاست؟ سواد هم داره ؟
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2086
  • نویسنده : حاج علی شکاری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه