در یک مقطعی ، در پادگان امام علی سنندج بودیم و تا جایی که خاطرم هست ، در آن زمان من مسئول مقر بودم . شهید حاج ناصر اربابیان چند نفر را شمرد و گفت این ها در عملیات بعدی شهید می شوند ، و از آن چهار شاید سه نفرشان شهید شدند اما من فقط شهید داوود ابراهیمی را یادم هست .
بعضی ها بودند که این را تشخیص می دادند . یکی از کسانی که را که شهید حاج ناصر اربابیان نام برد ، شهید داوود ابراهیمی بود . شهید ابراهیمی زیاد حرف نمی زد ولی بعد از شهادتش ، شهید حاج ناصر برای من تعریف کرد و گفت : یک بار شهید داوود ابراهیمی مریض شده بود و نتوانست به مراسم صبحگاه بیاید . من گفتم باید بیایی و ایشان هم بدون مقاومت بلند شد و آمد . خیلی حالش بد بود و من فهمیدم حالش بد است و بردمش به درمانگاه .
داستان این بود که بیرون روی یا اسهال خونی گرفته بود . اسهال خونی بیماری خطرناکی است و باید خیلی جدی گرفته شود . داوود ابراهیمی در این حد وضعیتش خراب بود اما صدایش در نمی آمد . شهید حاج ناصر اربابیان خیلی توجه اش به حالات داوود ابراهیمی جلب شده بود و مجذوب ایشان شده بود.