• امروز : جمعه, ۵ مرداد , ۱۴۰۳
اگر اصرار کنید همه ی شیشه های مدرسه را می شکنم

به معلممان متلک میگویند و من وجدانم قبول نمیکند

  • کد خبر : 3113
به معلممان متلک میگویند و من وجدانم قبول نمیکند

من مادر حاج قاسم اصغری هستم . مادرم خودش دو تا پسر داشت که اسمشان را قاسم گذاشت و بعد آنها مردند . بعد از اینکه بچه من به دنیا آمد گفت من اسم قاسم خیلی دوست دارم . اسم نوه ی من را قاسم بگذارید . گفتم اگر اسمش را قاسم بگذاریم این هم […]

من مادر حاج قاسم اصغری هستم . مادرم خودش دو تا پسر داشت که اسمشان را قاسم گذاشت و بعد آنها مردند . بعد از اینکه بچه من به دنیا آمد گفت من اسم قاسم خیلی دوست دارم . اسم نوه ی من را قاسم بگذارید . گفتم اگر اسمش را قاسم بگذاریم این هم می میرد و مادرم گفت که انشاءاله که نمی میرد . آخرش هم پیشبینی من درست از آب درومد و قاسم من هم شهید شد.

قاسم بچه ی آرامی بود. با بچه های دیگرم خیلی فرق داشت. فقط برای مدرسه رفتن در راهنمایی مشکل داشت چون معلمش زن بود . می گفت : مدرسه نمی روم . اگر اصرار کنید همه ی شیشه های مدرسه را می شکنم . میگفت دلیلش این است که همه بزرگ هستند و فقط من کوچک هستم. به معلم مان متلک میگویند ، معلممان زن است و من وجدانم قبول نمی کند.

در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرد و به مدرسه نرفت . تا اینکه انقلاب شد و قاسم 15 ساله بود که به منطقه رفت و 8 سال در منطقه بود . بچه ی با ایمان و خوبی بود .

اگر من کنارتان باشم کسی شهید نمیشود ...
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3113
  • نویسنده : مادر شهید حاج قاسم اصغری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه