• امروز : دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳
خیلی هنر بود که بتوانی آن پل را وسط دره بزنی

عملیات بیت المقدس دو به روایت حاج احمد حسین خانی

  • کد خبر : 2967
عملیات بیت المقدس دو به روایت حاج احمد حسین خانی

ما هنگام عملیات بیت المقدس 2 در سنندج بودیم . حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان) با بچه ها رفتند ارومیه و از بچه های قدیمی هم کسی نبود . حاج مجید با من تماس گرفت و به من گفت بچه ها را جمع کن بیا . ما هم دو تا اتوبوس گرفتیم و بچه ها […]

ما هنگام عملیات بیت المقدس 2 در سنندج بودیم . حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان) با بچه ها رفتند ارومیه و از بچه های قدیمی هم کسی نبود . حاج مجید با من تماس گرفت و به من گفت بچه ها را جمع کن بیا . ما هم دو تا اتوبوس گرفتیم و بچه ها سوار شدند و با اتوبوس ها رفتیم .  دو تا از تریلی های 12 چرخ بزرگ دو کانتینر زدیم یک کانتینر پر از مین بود و یک کانتینر لباس و پوتین و تدارکات رزمنده بود. باید از سنندج می رفتیم به ارومیه موقع نماز بود و من چون هول شده بودم به جای اینکه شیر آب ر ا باز کنم شیر نفت را باز کرده بودم و با نفت وضوگرفتم. می گفتم خدایا چرا  صورتم می سوزد!

راننده گفت تو با نفت وضو گرفتی. رسیدیم ارومیه و مدتی در گاوداری بودیم . شب ما را مامور کردند و ما به ماووت عراق رفتیم. یادم است بچه های لشگر یک پل چوبی خیلی بزرگی زده بودند که تکان می خورد . خیلی هنر بود که بتوانی آن پل را وسط دره بزنی . ما از آن پل رد شدیم و به غار رفتیم و سه شب در غار بودیم  تا نیرو بیاید و عملیات انجام شود.

حاج آقای مطیعیان با یک رزمنده بود به نام حسن روشن . حاج مجید ، من و ایشان را مامور کرد به گردان کمیل . حسن روشن از من خیلی واردتر بود چون من اندازه این ها تجربه نداشتم و من کمک این ها بودم . قرار بود ایشان معبر بزند و من طناب معبر بکشم . من کمک ایشان بودم و متاسفانه همان مدتی که در گردان بودم من را به آموزش نفرستاده بودند.

معبر گردان تخریب در عملیات کربلای پنج به روایت حاج ناصر اسماعیل یزدی

حاج مجید به ما گفته بود شما اگر رفتید جلو و دیدید میدان مین نیست نباید با نیروهای پیاده بمانید و باید برگردید بیایید . یادم است آقای روشن گفت خبری نیست مافقط یک خورده مین بردیم که مین های موشی و کوچک بود به اندازه ی قوطی واکس بود ما فقط رفتیم گونی گونی مین بردیم .

رفتیم و شبانه تعداد زیادی مین ریختیم زیر پای عراقی ها ، پرت می کردیم رو زمین و روی برف ها. که اگر آمدند برود زیر پایشان .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2967
  • نویسنده : حجه الاسلام حاج احمد حسین خانی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه