گرهی که با دستان شهید حاج قاسم اصغری باز شد
حالا این بستنی که با من خوردی تا آخر عمرت بیادت میماند
ساواک؛ محصول مشترک سیا، موساد و اینتلیجنس سرویس
در دوره آموزشی قبل از عملیات بدر شیمیایی شدم
روزی که خبر شهادت شهید مصطفی صدرزاده به دوستانش رسید
دعوتنامه سلیمان بن صرد خزاعی به حضرت اباعبدالله علیه السلام
رضا شاه کبیر یا قصاب لرستان ؟!
عطر و بویی که فقط خانواده شهدا حس میکنند …
خدا رحمت کند شهید علیرضا عاصمی را. ایشان مسئول تخریب لشکر شش ویژه پاسداران بودند. همانطور که در میان شهدای جنگهای ۱۲ روزه با اسرائیل، مغز متفکر ما، سردار رشید بود. از لحاظ نظامی، شهید رشید یک سر و گردن بالاتر از بقیه بود. اما از لحاظ تخریب، شاید در کل یگانهای سپاه، شهید عاصمی […]
بسمالله الرحمن الرحیم بنده مرید علی محمدی هستم. نحوه آشناییام با جبهه و سال ورودم به لشکر ویژه پاسداران به این ترتیب بود که خب من طلبه بودم و بیست روز از آغاز جنگ گذشته بود. من وارد پایگاه بسیج شدم و از آنجا به «تنگه حاجیان» رفتیم؛ یعنی ورود من به جبهه از همان […]
عملیات فتح چهار، با هدف تخریب دکلهای راداری بود که بر ارتفاعات کورک در استان اربیل مستقر شده بودند. در آن ارتفاع، تعدادی از مستشاران فرانسوی نیز حضور داشتند و به نیروی هوایی عراق کمک میکردند. این رادارها فضای هوایی را رصد میکردند و در صورت نفوذ جنگندههای ایرانی، مسیر را برای آنان دشوار میساختند. […]
در عملیات فتح یک، ماموریت ما بعنوان تخریب چی های گردان تخریب لشگر 6 ویژه پاسداران، هدفقراردادن پالایشگاه کرکوک بود. در آن زمان، ما در مجموعه تخریب بودیم و مأموریتمان شامل قطع جادههای مواصلاتی، تخریب دکلهای فشار قوی و در نهایت، ورود به خود پالایشگاه در اواخر عملیات بود. اما در پایان، شهید قاسمی اعلام […]
بسمالله الرحمن الرحیم. من محمد صلاحی کجور هستم، اهل شهرستان چالوس در استان مازندران. ورود ما به جنگ تقریباً از سال ۱۳۶۲ آغاز شد؛ در آن زمان سن زیادی هم نداشتیم. آشنایی ما با بسیج و سپاه در همین دوران شکل گرفت. پس از آن، مدتی در یگان طرح جنگل مشغول به برخورد با منافقین […]
یک شب با سید یوسف مولایی ، سید فتاحی و یک نفر عراقی به مأموریت رفته بودیم. سال ۷۱، وقتی کردستان عراق مدار ۳۶ درجه را اعلام کردند، دستور آمده بود از بالاکه در مناطق غرب کشور مثل مندلی، دو شیخ، زرباتی و اینها شناسایی انجام شود. به ما تاکید کرده بودند: «اگر دستگیر شدید، […]
شهید ابوالفضل حسن پور از بچه های گردان حمزه ی لشگر ششم رمضان بود . توی یک جمعی نشسته بودیم و صحبت میکردیم . صحبت ها به اینجا رسید که هر کس دوست دارد چگونه شهید شود! از ایشان پرسیدم شما دوست داری چطور شهید شوید؟ گفت من دوست دارم تیر به گلویم بخورد و […]