رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند تو تضمین می کنی من در این ده کیلومتر زنده باشم ؟ چرا من را دم در نگهداشتی ؟ بیست و یک روز محاصره ، بدون آب و غذا و مهمات دستی را که مدیون شهید حاج عبدالله نوریانم هر موفقیتی در زندگی به دست آوردم از نماز اول وقتم بود من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم) شبی که فرمانده سپاه کردستان ، شهید حاج داوود کریمی سینه خیز رفت
خاطراتی که با بچه های گردان تخریب در موقعیت چنانه داشتم به قدری متفاوت و خاص است که من در تصورم آنجا را حرم امام حسین (ع) میدیدم . صبح که چراغ های حسینه روشن می شد ، اگر بیرون از چادر میرفتید ، میدیدید که بچه ها در اطراف چادرها از قبر بلند می […]
زمان عملیات والفجر یک شد و مقر گردان تخریب باز هم در منطقه چنانه بود . خدا رحمت کند یک شهید داشتیم به نام شهید علی درویش که با شهید شاه حسینی در والفجر یک شهید شدند. آنجا من هم زخمی شدم ، ترکش به پایم خورد و به عقب آمدم ، بعداً متوجه شدم […]