با همان لباس پاسداری که به او یادگاری داده بودم شهید شد
شوخی به سبک شهید امیرمسعود تابش
عملیات والفجر هشت به روایت حاج محمد زارعکار
این سه نفر آخرین امید صدام را نا امید کردند …
عملیات عاشورای سه به روایت حاج حسن نسیمی
ایمان و توکل به شیوه ی شهید پیام پوررازقی
من سه جور سوال از امام میپرسم
روزی که شهید نوریان و حاج حسین کربلایی خندیدند
سال پنجاه و هشت بود که وقتی وارد سنندج شدیم دیدیم درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ، تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم . عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی بلند بود […]
سال 58 بود وقتی وارد سنندج شدیم ، درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ،تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم . بهار 58 تازه انقلاب پیروز شده بود.عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی […]