امر به معروف مثل شهید روح الله قربانی روزی که حاج عبدالله نوریان به شهادت رسید يهوديان ما را به خروج شما مژده دادند و از صفات و شمايل شما براى ما گفتند ماموریت پاکسازی میدان مین مریوان به روایت حاج حبیب فرخی خداوند چه کسی را جاودانه زنده نگاه میدارد ؟ شوخی با حاج عبدالله مثل این بود که سر به سر یک مرجع تقلید بگذارید پیام فقط یک جمله گفت اما از روی اخلاص و صفا و سادگی حاج عبدالله پشت فرمان نشست و پرسید بسم الله الرحمن الرحیم گفتید ؟
عمامه ما آخوندها ، در زمان جنگ قصه هایی داشت. دشمن بر روی آن حساس بود و خیلی از مواقع ، به خصوص در جزیره ی مجنون که بچه ها مکالمات بیسیم بعثی ها را شنود می کردند ؛ وقتی آن ها ، مثلا یک روحانی که می آمد می گفتند امامشون آمده ، خمینی […]
یکی از شهدای مخلص گردان ما که همیشه سعی داشت ، محفیانه به بقیه خدمتی کرده باشد ؛ شهید علی اکبر طحانی بود . شهید طحانی آن زمان خبرنگار روزنامه جمهوری بوده و با آن ها ارتباط کاری داشت . با وجودی که سن و سالش از بیشتر بچه های گردان بالاتر بود اما بسیار […]
شهید مهدی ضیائی نسبت به بچه های گردان ، یک حس و حال و هوای دیگری داشت . میتوان گفت در فضای جنگ و جبهه ، از یک سنخ دیگری پرورش یافته بود . یک تعدادی از بچه ها را بین بچه ها داشتیم که اینها عمیق تر و تودار تر بودند و دنبال درک […]
یکی از جلوه های قشنگی که در جنگ و جبهه وجود داشت جلوه ی بچه هایی بودکه روحیه ی خدمت گذاری بیشتری نسبت به بقیه داشتند. با ذوق و شوق و علاقه ، عاشقانه به مجموعه ی بچه ها خدمت می کردند و انگار خادم بچه ها هستند . این بچه ها مسئولیت هایی مثل […]
قبل از جنگ ، من خیلی از نزدیک با سید محمد زینال حسینی ارتباط نداشتم بیشتر جدیت و سکوت و فعالیتی که داشت را از ایشان سراغ داشتم . همین ها را بعدا از ایشان دیدم البته بعلاوه ویژگی های دیگری . مثلا سید محمد خیلی اهل گریه بود ، من در محل برخورد نکرده […]
سید محمد عابدین زاده هستم . اعزام های متعددی قبل از اعزام به گردان تخریب لشگر ده داشته ام . قبل از انقلاب نوجوان بودیم . شهید سید محمد زینال حسینی یکی دو سال از من بزرگ تر بودند و بیشتر در فضای پارک و بازی با هم آشنایی مختصر داشتیم . بعد از انقلاب […]
خاطره ای که از فضای معنوی جبهه دارم مربوط به شهید محمد رضا مرادی است. بعد از عملیات کربلای چهار بچه ها به مرخصی می رفتند . آقای سلیمان آقایی نزدیکی های عملیات کربلای پنج و بعد از عملیات کربلای چهار به من گفتند که آقای مرادی به مرخصی نمی رود . منم گفتم با […]
یک تیم سه نفره در بچه ها داشتیم که در یک رنج سنی قرار داشتند و بسیار معنوی و کاری بودند . شهید مهدی ضیائی و شهید حمیدرضا دادو و کسی که بعدا به شهادت رسید شهید سید مهدی تقوی . هر سه این عزیزان در یک فضا بودند ، هم جدی و هم معنوی […]
این عکس مربوط می شود به شبی که شهید تقوی داشتند دسته را محیا می کردند برای یک حرکت رزم شبانه . من اونجا دیدم که شهید تقوی خیلی جدی دارد به بچه ها نهیب میزند که البته جدیت هم میطلبید . شهید تقوی خیلی مودب و آرام بود . کمتر از ایشان تغیّر […]
آقای حاج مسعود تاج آبادی یک روحانی رزمنده بودند که در گردان حضور داشتند اما بنده چون مقید به فعالیت های پشت جبهه بودم مرتب در رفت و آمد بودم . بعضی از دوستان روحانی بودند که علاوه بر گردان، جاهای دیگری نیز می رفتند و سر می زدند از جمله این روحانی ها آقای […]
یکی از بچه های گردان تخریب لشگر ده ، شهید اسماعیل خوش سیر بود که چند برادر بودند یکی از آنها ایوب بود . یکی از ویژگی های ممتاز شهید اسماعیل خوش سیر شوخ طبع بودنشان بود . چون همیشه عملیات نبود و چون در فضای دور از خانواده بودند حوصله جوان ها سر می […]
یک روند کلی در گردان تخریب از زمان شهید حاج عبدالله نوریان در گردان شکل گرفت و بچه ها دیگه بعد از شهادت حاج عبدالله ، خیلی ها شون سابقه دارهای گردان بودند و اون حس و حال واحوالات را دیده بودند . بنابراین بعد از شهادت حاج عبدالله امکان تغییر این روند و رویه […]