• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
تیم سه نفره ی شهداء

رتبه برتر کنکور ، شهید حمیدرضا دادو

  • کد خبر : 1855
رتبه برتر کنکور ، شهید حمیدرضا دادو

یک تیم سه نفره در بچه ها داشتیم که در یک رنج سنی قرار داشتند و بسیار معنوی و کاری بودند . شهید مهدی ضیائی و شهید حمیدرضا دادو و کسی که بعدا به شهادت رسید شهید سید مهدی تقوی . هر سه این عزیزان در یک فضا بودند ، هم جدی و هم معنوی […]

یک تیم سه نفره در بچه ها داشتیم که در یک رنج سنی قرار داشتند و بسیار معنوی و کاری بودند . شهید مهدی ضیائی و شهید حمیدرضا دادو و کسی که بعدا به شهادت رسید شهید سید مهدی تقوی . هر سه این عزیزان در یک فضا بودند ، هم جدی و هم معنوی . عمیق و اهل مطالعه بودند . خاطرم هست که کتاب اسرارالصلاه اقامیرزاجواد را از من گرفته بودند و یکسره آن را مطالعه می کردند و می خواندند و خیلی دقیق سوال می کردند . خیلی عمیق و اهل فکر بودند . شهید ضیائی که علاوه بر مطالعه اهل نوشتن نیز بود ، بین خطوط کتاب ، مناجات می نوشت .

مناجات های قشنگی داشت و بچه معنوی و عمیقی بود . در عملیات نصر چهار من دیدم که یک لباس کار خیلی خوشگلی تن کرده و یک لباس طلبگی  که سفید بود هم زیر آن پوشیده . به شوخی گفتم این برگش را می بندی که سفیدی معلوم نباشه ؟ گفت اره حاج آقا . این لباس مخصوص شب عملیاته ، من عطر می زنم نگه می دارم برای شب های عملیات . یک همچین روحیه ای داشتند . فردی فکور و کاری با این ویژگی ها بودند  …

 

شهید دادو هم همین جدیت را داشت و در عین حال مودب بود . برای یکی از عملیات ها دیدم به دنبال سربند می گردد به ایشان گفتم دنبال چی می گردی؟ یکی را بردار و بزن ! ایشان گفتند که من مادر ندارم ، دنبال سربند فاطمه الزهرا می گردم . می خواهم آنرا بزنم . یک روز آقا ذبیح الله کریمی و آقا علیرضا کریمی ، در زاغه ، در قسمتی از الوارثین داشتند وسایل را جابه جا می کردند ، من هم کنار آنها بودم . یکدفعه یکی از بچه ها روزنامه آورد و خبر داد که آقای دادو جزء نفرات برتر کنکور قبول شده حالا دقیق یادم نیست که جزء نفرات اول بود یا نفر چندم بود در کنکور سال 1365 . بهش گفتم : آقای دادو پس شما هم دیگه رفتی !!  گفت : نه ! کجا برم ؟ گفتم دانشگاه دیگه!

شهدایی که در آتش میدان مین سوختند و قرآنی که نسوخت

گفت : نه بابا دانشگاه چیه ؟ چه دانشگاهی ؟! امام فرموده جبهه دانشگاست . گفتم مرد حسابی تو که شرکت کردی و رتبه آوردی !؟

گفت می خواستم بدونم چقدر بلدم …

شهید حمیدرضا دادو به دانشگاه نرفت و بعدها به شهادت رسید.

نگاه و دیدگاهش برای من جالب بود . این شهید بزرگوار از اون بچه هایی بود که قبل از غذا دعا می کرد که : خدایا لباس دامادی را از تن ما در نیار.  منظورشان همان لباس رزمندگی بود .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=1855
  • نویسنده : حجه الاسلام سید محمد عابدین زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

01اسفند
عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
محور جزایر مجنون در عملیات والفجر هشت

عملیات والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی

29بهمن
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
روایتی از اعتقادات فرماندهان شهید گردان تخریب

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

29بهمن
ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان
هدایا و نامه هایی که از پشت جبهه می آمد

ماجرای قرآن جیبی شهید حاج عبدالله نوریان

ثبت دیدگاه