 راستی درد هایم کو ؟
راستی درد هایم کو ؟
  درآرزوی دستنشاندگی، پسرِ دستنشانده، پسرِ دست نشانده
درآرزوی دستنشاندگی، پسرِ دستنشانده، پسرِ دست نشانده
  از مکانیسم ماشه تا قیام مردم دنیا علیه استکبار
از مکانیسم ماشه تا قیام مردم دنیا علیه استکبار
  اولین برخورد با شهید سید محمد زینال حسینی
اولین برخورد با شهید سید محمد زینال حسینی
  دلیل اختلاف ها در روایات از دیدگاه امیرالمومنین امام علی علیه السلام
دلیل اختلاف ها در روایات از دیدگاه امیرالمومنین امام علی علیه السلام
  من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد
من گفتم یارِ من پیام ، اونم قبول کرد
  دوربین های نماز جمعه ، خبر جانبازی من رو به مادرم دادند
دوربین های نماز جمعه ، خبر جانبازی من رو به مادرم دادند
  روح بلند مومن عصیان نمیذیرد
روح بلند مومن عصیان نمیذیرد
 

شهید علی عاصمی، علیرغم اینکه فرمانده بود، بیشتر از یک فرمانده، یک عارف و استاد اخلاق بود. ما نمیتوانستیم فقط بگوییم «فرمانده تخریب»؛ چرا که جایگاهش فراتر از این بود. بچهها به او عشق میورزیدند و او با رفتار و اخلاقش، جایی عمیق در دلهایمان پیدا کرده بود. هر دستوری میداد، بچهها بدون تردید اجرا […]
از دیگر شهدای گردان میتوان به طلبه شهید رضا سلیمانی و شهید رحیم خطیب اشاره کرد. این دو، بچههای محله طالقانی تبریز بودند و بسیار شوخطبع. با این حال، در اعمالشان بسیار متعبد بودند. مطابق روایاتی که داریم، آنها هم در ابتدای غذا و هم در انتهای آن، نمک میخوردند تا غذا راحتتر هضم شود. […]
یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز میکرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنهام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.» من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمیخواهم.» […]
شهید اسماعیلزاده از فرماندهان شوخطبع بود. در میان اضطراب عملیاتها، با شوخیهایش روحیه بچهها را بالا میبرد. هرجا شهید اسماعیلزاده میآمد، نه فقط بچههای تخریب، همه روحیه میگرفتند.
 در اوایل دوران جنگ، یک خودروی نظامی سپاه مورد اصابت قرار گرفت و برای جابجایی آن نیاز به جرثقیل بود. اما سپاه منطقه در آن لحظه، دسترسی به جرثقیل نداشت. بنابراین، به سرعت با رانندهٔ یک جرثقیل خصوصی تماس گرفتند که اسمش محمد دالوندبود. او که نه ظاهری انقلابی داشت و نه در آن […]
صبح تاسوعا در عملیات آزادسازی قراسی، در یک زمین کشاورزی عملیات داشتیم. به قول ما، در حالت خط دشتبان پیشروی میکردیم که جنگ چریکی و سختی بود. در هر معرکهای، سید ابراهیم زیر لب ذکر میگفت. در روز تاسوعا، ایشان گفتند: بچهها بیایید زیارت عاشورا بخوانیم . این درخواست، ما را متعجب کرد زیرا سابقه […]
یک روز که در پادگانی در شهر سنندج بودیم ، حاج مجید مطیعیان (فرمانده گردان تخریب) آمد و یک سری صحبت ها کرد در ارتباط با یک سری پاک سازی میادن مین که به ما محول شده بود . آن جا اسم بچه ها را برای پاک سازی اعلام کردند . دو گروه شدیم ، […]
مادر شهید محمد معماریان: من دیدم بچه دارد از پلهی آخر میافتد. دویدم که بچه را بگیرم، پایم رفت روی نردهی پلهی آهنی، یک جوب سیمانی جلویم بود زمین خوردم و توی آن جوب افتادم. گفتم آی پایم شکست. رفتیم پایم را جاانداختیم و آمدیم. شب تا صبح، نتوانستم از دردش آرام باشم. وقتی رفتیم […]
مجری: شما هیچگونه ارتباطی هم با فرضا وزرا و معاونین ایشان نداشتید اصلا؟ برادر رئیس جمهور شهید: نه اصلا من را نمیشناختند. حتی زمان شهادت ایشان، معاون اجرایی ایشان که سر قبرشان ایستاده بود، من را نمیشناخت و میخواست منرا از بالای قبر کنار بزند، که ایشان جلوتر یا نزدیکتر باشد. چون به هرحال […]
من حدیقه ناصر ترابی مادر حاج رسول هستم. اسم پسرم پرویز بود. وقتی به جبهه رفت اسمش را رسول گذاشت. پسرم به من می گفت : وقتی به من پرویز می گویند خجالت میکشم. چرا اسم من را پرویز گذاشتید ؟! در جبهه اسمش را عوض کرده بودند و اسمش را رسول گذاشته بودند. وقتی […]
من یادم هست در یکی از روستاهای کرمان به نام خانوک، یک مادری بود که این مادر، سه پسرش به نام زادخوش به طور همزمان در جنگ بودند(1). یکی از پسرانش شهید شد . این مادر خودش آمد و قبر را حفر کرد. به کسی دیگر اجازه حفر نداد. وقتی خسته شد، دخترش را صدا […]
در مهران، رودخانهای به نام گاوی وجود داشت که امروزه زائران کربلا نیز از همان مسیر عبور میکنند. ما در آنجا برای عملیات والفجر سه آماده شدیم. ظهر روزی که شب آن، عملیات آغاز میشد، با سایر بچه های تخریب و همشهریهایمان عکس گرفتیم و از یکدیگر خداحافظی کردیم. التماس دعا گفتیم و تقاضای شفاعت […]
شهید محمد آژند، روضه های شبهای محرم را بسیار زیبا میخواند، بهویژه شب سوم که متعلق به حضرت رقیه (س) است. او بسیار به حضرت رقیه (س) علاقه داشت و شب سوم را بهسبک استاد حاج منصور ارضی میخواند. در شب عاشورا، وقتی خبر شهادت مصطفی صدرزاده رسید، همه ما شوکه شدیم. همه میدانستند اما […]
شهید محمد آژند مداح هیئت ما بود و بسیار خوشقلب و شاد بود. من در طی بیش از بیست سال رفاقت با او، هیچگاه او را عصبانی ندیدم. او بسیار به بیتالمال حساس بود. ما قرار بود با هم به سوریه اعزام شویم اما اسم من رد شد. محمد گفت: « نگران نباش من اسم […]
از شهداي دیگری که با آنها رفاقت داشتم، شهید محمد معافی بود. او مسئول آموزش تیپ ما بود و بسیار جدی و متعهد بود. او پسر کوچکی داشت و بسیار به او علاقهمند بود. یک روز، محمد به من گفت: «چند سال است که به پسرم قول دادهام دوچرخه بخرم. امروز میخواهم برایش بخرم.» رفت […]
در یک سفر به مازندران که برای شرکت در مراسم یادبود ابراهیم عشریه رفته بودیم، خبر شهادت شهید عباس دانشگر را شنیدیم. ما در راه بودیم که یکی از دوستان زنگ زد و گفت: «عباس شهید شده است». وقتی به سردار حاج حمید اباذری، که برای سخنرانی آمده بود، این خبر را دادم، اول سکوت […]
ابراهیم در دانشگاه امام حسین (ع) رئیس یکی از گروههای پاسداران بود و سابقه ی فرماندهی داشت. ایشان درجه سرهنگ دوم داشت، اما در منطقه، برادری که از نظر سن و درجه پایینتر از او بود فرماندهی تیپ را بعهده داشت. ابراهیم با وجود درجه ای که داشت اما هیچگاه از گذشته، علم یا تجربهاش […]
فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا(س) روسفید کردی…من روز قیامت با افتخار میایستم در حالیکه سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب میکنم تا فرشتگان با خون تو بالهای خود را آراسته کنند…شکایت خود را از قومی که […]
قرارمان شد جمعه. یک جمعه داغ وسط تیرماه مشهد. «نفیسه عطایی» دختر خندانی که عکسهایش را در جستوجوی اینترنتی دیده بودم، در را باز کرد. لبخندش از حلقه روسری شکوفه دار بیرون زد. تعارفمان کرد. از در راهرویی رد شدیم که یکطرف دیوارش را کمد یادگاریهای «بابا مرتضی» پرکرده بود. مثل این کمد را در […]
روایت پدر شهید عباس دانشگر : برای حضور به موقع در مسجد ، یک رادیوی قدیمی در آشپزخانه بود که همیشه قبل از اذان آن را روشن میکردم تا اعضای خانواده متوجه نماز باشند . گاهی هم که فراموش میکردم رادیو را روشن کنم میدیدم عباس و برادرانش وضو نگرفتند . به کنایه میگفتم : […]
وی درباره موافقت خانواده برای رفتن فرزندش چنین گفت: پسرم اولین شهید مدافع حرم شهر قم است که آن زمان به دلیل حفظ مسائل امنیتی و حفاظتی اطلاع نداد به سوریه میرود، اما من با توجه به شواهد و قرائن میدانستم که به ماموریت خارج از کشور رفته که در همان ماموریت بعد از ۱۵ روز به شهادت رسید
وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی. حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده.
بسم الله الرحمن الرحیم ما را مدافعان حرم آفریده اند، اصلا برای پاره شدن آفریده اند اینجانب سعید علیزاده در صحت و سلامت جسمی و عقلی عازم سفری هستم به رسم مسلمانی. خیلی وقت بود نفس کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال […]
از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده میکنم خیلی بیقرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانهنشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت […]
سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به […]
با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم: “کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.” _کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال […]
«و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی بازخریدیم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷ اینجانب «محمدرضا دهقان امیری» فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت میدهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت میدهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و […]
روزی که مردم به خیابان آمدند و شعار دادند: «انرژی هستهای حق مسلم ماست »، این شعار کابوسی بزرگ برای نظام سلطه بود. بیایید به یاد بیاوریم که پیش از مطرح شدن بحث هستهای، اروپا چه نگاهی به ما داشت و چه مذاکراتی با ایران انجام میداد؟ وقتی پای انرژی هستهای به میان آمد، گفتگوها […]
یکی از افتخارات خدمت من، دورانی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در یکی از مراکز حساس مشغول به کار شدم. پس از سقوط رژیم سابق، سازمان ساواک که پیش از این ابزار توقیف حکومت بود، در اختیار نیروهای انقلابی قرار گرفت. در این میان، شهید دکتر مصطفی چمران، که علاوه بر معاونت نخستوزیری، […]
شریف واقفی همزمان با مسئولیت شاخه کارگری مجاهدین، مسئول امنیتی سازمان هم شد و به شکل مرتب نشریهای بنام نشریه امنیتی منتشر میکرد. همحزبیهایش شریف واقفی را به عنوان چهره چندکاره سازمان میشناختند. او همزمان عضو گروه الکترونیک سازمان هم بود. کسانی که او را از نزدیک میشناختند گفتهاند با کمک شریف واقفی، عبدالرضا منیری […]
بیل کلینتون: اگر به ایرانیها بنگرید، قضیه ایران کاملا موضوع متفاوتی است. اما، داستان غمانگیزی است که در دوران سال 1950 شروع شد. وقتی که آمریکا دولت دموکراتیک منتخب مجلس، آقای مصدق را برکنار کرد. و شاه را دوباره روی کار آورد. مجری: از طریق سیا _ و بعد او هم بوسیله آیت الله خمینی […]
27 دیماه امسال پنجاه و هفتمین سالروز شهادت جمعی از فدائیان اسلام است. جمعیتی که اولین گروه در تاریخ مبارزات ملت مسلمان ایران علیه طاغوت با هدف تشکیل حکومت اسلامی بودند. به همین دلیل سایت مشرق سعی دارد تا در سلسله مطالبی که با همین موضوع از امروز منتشر میشود، به بررسی برخی مقاطع و […]
حسن اعظام قدسی (اعظامالوزاره) در خاطرات خود ماجرایی را از قول کنسول انگلیس در مشهد نقل میکند که دخالتهای آن کشور را در امور ایران و کودتای نظامی ۱۲۹۹ مشخص مینماید. البته قابل ذکر است که در اصل دخالت انگلیس تردیدی در بین مورخین وجود ندارد بلکه چگونگی ماجرا و عوامل موثر در آن و […]
عمّار بن ياسر مىگويد:در حالى كه من در خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم بودم حضرتش فرمود:شيعيان خاص و ناب،از ما اهل بيت هستند. عمر گفت:اى پيامبر خدا! آنها را به ما بشناسان تا ما با آنها آشنا شويم.پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم فرمود:من اين سخن را به […]
ابو ايّوب انصارى -مىگويد: از پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم كه به عمّار بن ياسر مىفرمود: گروه سركش تو را مىكشند در حالى كه تو با حقّى و حق با توست. اى عمّار ! هر گاه على را ديدى كه راهى را مىپيمايد و مردم به راه ديگرى مىروند راه على را برو […]
اصبغ بن نباته حنظلى گويد: امير المؤمنين عليه السلام را ديدم روزى كه بصره را فتح كرد و بر استر رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله سوار بود. سپس فرمود: اى مردم! بشما خبر ندهم كه بهترين مخلوق در روزى كه خدا آنها را گرد آورد (روز قيامت) كيست؟ ابو ايوب انصارى برخاست و […]
على بن ابراهيم گفت : اسعد بن زراره و ذكوان بن عبد قيس كه از قبيلۀ خزرج بودند، در يكى از مراسم ها به مكه آمده بودند . علت مسافرت شان اين بود كه بين اوس و خزرج مدت زيادى جنگ و خونريزى ادامه داشت و آنان شب و روز اسلحه را زمين نميگذاشتند و […]
زيد بن وهب گويد : كسانى كه در خلافت ابى بكر مخالفت كردند و پيش افتادن او بر على را انكار نمودند از سران مهاجر و انصار دوازده كس بودند از مهاجرين خالد بن سعيد بن عاص، مقداد بن اسود و ابى بن كعب و عمار بن ياسر و ابوذر غفارى و سلمان فارسى و […]
میگویند در داستان تاریخ، «کربلا» سنگ محک آدمهاست. در دل همه روایتهای ریز و درشت این واقعه تا دلتان بخواهد میتوانید شخصیتهایی را پیدا کنید که درست در بزنگاه عاشورا راهی را رفتهاند که شاید هیچ خط و ربطی با گذشته شأن نداشته باشد. چه کسانی که در واپسین ثانیهها در سپاه دشمن ندای «هل […]
در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت […]
به گزارش خبرنگار خیمه گاه باشگاه خبرنگاران؛ مادر وى رقيه دختر اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مادر رقيه صهباء ام حبيب دخت عباد بن ربيعة بن يحيى العبد بن علقمة بن تغلبى بوده است. گفته شده: صهباء از اسيران يمامه و به گفته اى: از اسراى عين التمر براى اميرالمؤمنين (عليه السلام) خريدارى شده. حضرت از […]
عون، پسر عبدالله جعفر بن طيار و مادرش زينب كبري عليهاالسلام، دختر اميرمومنان عليه السلام است. سيرهنويسان نوشتهاند كه وقتي امام حسين (عليه السلام) از مكه خارج شد، عبدالله بن جعفر نامهاي را براي امام ارسال داشت كه در آن از امام درخواست كرده بود كه از عزم خود باز گردد. عبدالله بن جعفر نامه […]
نامه امام به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا بسم اللَّه الرحمن الرحيم از حسين بن على بسوى سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد عبد اللَّه بن وائل و گروهى از مؤمنين. اما بعد؛ شما ميدانيد كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در زمان زندگى خود فرمود: كسى كه […]