• امروز : شنبه, ۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت

وقايع روز های رحلت رسول اکرم و سقيفه به روایت براء بن عازب

  • کد خبر : 4904
وقايع روز های رحلت رسول اکرم و سقيفه به روایت براء بن عازب

سلیم بن قیس هلالی گفت : از براء بن عازب شنيدم كه میگفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست میداشتم . هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه […]

سلیم بن قیس هلالی گفت : از براء بن عازب شنيدم كه میگفت : بنى هاشم را چه در حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و چه بعد از وفات آن حضرت شديدا دوست میداشتم . هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به على عليه السّلام وصيّت كرد كه غسلش را غير او بر عهده نگيرد و براى احدى غير او سزاوار نيست عورتش را ببيند و هيچ كس عورت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را نمیبيند مگر آنكه بينائيش از بين میرود .
على عليه السّلام عرض كرد : يا رسول اللَّه ، چه كسى مرا در غسل تو كمك كند ؟ فرمود :
جبرئيل با گروهى از ملائكه . چنين شد كه على عليه السّلام آن حضرت را غسل میداد و فضل بن عباس با چشمان بسته آب میريخت و ملائكه بدن حضرت را آن طور كه على عليه السّلام میخواست میگردانيدند .
على عليه السّلام خواست پيراهن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را از تنش بيرون آورد كه صيحه زننده‏اى به او ندا داد : «اى على ، پيراهن پيامبرت را بيرون مياور » . لذا دستش را از زير پيراهن داخل كرد و او را غسل داد و سپس حنوط كرد و كفن نمود و هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را بيرون آورد .

هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت از آن ترس داشتم كه قريش براى خارج کردن امر خلافت از بنى هاشم متّحد شوند .
وقتى مردم كار خود را درباره بيعت ابوبكر به انجام رساندند حالت شخص متحيّر فرزند از دست داده‏اى مرا گرفت ، اضافه بر حزنى كه از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داشتم .
من در رفت و آمد بودم و بزرگان مردم را زير نظر داشتم و اين در حالى بود كه بنى هاشم براى غسل و حنوط كنار بدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جمع شده بودند . از سوى ديگر سخن سعد بن عباده (سعد بن عباده رئيس انصار بود و از طرف انصار به عنوان خليفه در مقابل ابوبكر و عمر معرفى شده بود و انصار تصميم داشتند او را امير قرار دهند) و آن دسته از اصحاب جاهلش كه تابع او شده بودند به من رسيد و با آنان جمع نشدم و دانستم به نتيجه‏اى نخواهد رسيد .
همچنان بين آنان و مسجد رفت و آمد میكردم و در جستجوى بزرگان قريش بودم . در همان حال متوجه شدم که ابوبكر و عمر هم نيستند . ولى طولى نكشيد كه با آن دو و ابو عبيده جراح روبرو شدم كه در ميان اهل سقيفه پيش میآمدند و لباسهاى صنعانى (منظور از لباسهاى صنعانى نوعى لباس بوده كه در يمن ساخته میشد) پوشيده بودند . هيچ كس از كنارشان عبور نمی‏كرد مگر آنكه متعرّض او میشدند و وقتى او را میشناختند دست او را میگرفتند و بر دست ابوبكر (بعنوان بيعت) میكشيدند ، چه به اين كار مايل بود و چه ابا میكرد !
از شدت ناراحتى عقل از كف داده بودم ، اضافه بر مصيبتى كه درباره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داشتم . لذا به سرعت بيرون آمدم تا به مسجد رسيدم و نزد بنى هاشم آمدم ، در حالى كه درب بر روى غير آنان بسته بود .
درب را به شدّت زدم و گفتم : اى اهل خانه ! فضل بن عباس بيرون آمد . گفتم : مردم با ابوبكر بيعت كردند ! عباس گفت : دستتان تا آخر روزگار از آن غبار آلود شد ، من شما را امر نمودم ولى شما سرپيچى نموديد .

واقعه ی فیل به روایت ابن اثیر

من مكثى نمودم و آنچه در درونم میگذشت تحمّل كردم . چون شب شد به مسجد رفتم . وقتى در آنجا قرار گرفتم بياد آوردم كه من زمزمه قرآن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را میشنيدم . از جا برخاستم و به طرف « فضاى بنى بياضه » بيرون آمدم و در آنجا چند نفر را ديدم كه آهسته با يك ديگر صحبت میكردند . وقتى به آنان نزديك شدم ساكت شدند و من هم برگشتم . آنان مرا شناختند ولى من ايشان را نشناختم لذا مرا صدا زدند و من نزد آنان آمدم و ديدم آنان مقداد و ابوذر و سلمان و عمار بن ياسر و عبادة بن صامت و حذيفة بن يمان و زبير بن عوام هستند . حذيفه گفت : « بخدا قسم آنچه به شما خبر دادم انجام خواهند داد ، بخدا قسم دروغ نمیگويم و به من دروغ گفته نشده است ».
حذيفه گفت : نزد ابىّ بن كعب برويم كه آنچه من میدانم او هم میداند .
نزد ابىّ بن كعب آمديم و در خانه او را زديم . او آمد تا پشت درب رسيد و گفت : شما كيستيد ؟ مقداد با او صحبت كرد . پرسيد : براى چه آمده‏ايد ؟ گفت : درب خانه‏ات را باز كن ، مسأله‏اى كه براى آن آمده‏ايم بزرگتر از آن است كه از پشت درب گفتگو شود . ابیّ بن کعب گفت : من درب خانه‏ام را باز نمیکنم و میدانم براى چه آمده‏ايد و درب را باز نخواهم كرد . براى سؤال درباره عقد خلافت آمده‏ايد ؟ گفتيم : آرى . پرسيد : آيا حذيفه در ميان شما است ؟
گفتيم : آرى . گفت : سخن درست همان است كه حذيفه میگويد و امّا من درب را باز نخواهم كرد تا امور آن طور كه میخواهد صورت گيرد و آنچه بعد از اين میشود بدتر از اين خواهد بود و من شكايت را به درگاه خداوند میبرم .

آيا مى‌خواهيد چيزى به شما بياموزم كه از خدمتکار بهتر باشد؟
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4904
  • نویسنده : سلیم بن قیس هلالی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

24فروردین
يهوديان ما را به خروج شما مژده دادند و از صفات و شمايل شما براى ما گفتند
23فروردین
دوازده نفر از مهاجرین و انصار که با ابوبکر مخالفت کردند
گفتند يا امير المؤمنين حقى كه از آن تو بود و تو شايستۀ آن بودى را رها كردى ؟

دوازده نفر از مهاجرین و انصار که با ابوبکر مخالفت کردند

23فروردین
حکمت دوستی با امیرالمومنین علی (ع) در کلام رسول الله (ص)
فراری از دوستی با علی بن ابیطالب علیه السلام نیست

حکمت دوستی با امیرالمومنین علی (ع) در کلام رسول الله (ص)

ثبت دیدگاه