چرا خالدین ؟
حجه الاسلام حاج سید محمد عابدین زاده
طوری یا حسین گفت که ساختمان لرزید
روایت زندانی ایرانی در زندان ابوغریب
فرماندهان ما در میدان جنگ تربیت شدند
تلنگری که برای همه ما از آب گوارا، حیاتی تره
نحوه شهادت چهارده شهید شیمیایی به روایت حاج ابراهیم قاسمی
اگر ارتش را تضعیف کنند استقلال ملی کشور به خطر میافتد
ما اسیری 15 ساله به اسم امیر شاهپسندی داشتیم. امیر را به مقر، پیش نقیب محمد بردند. نقیب یعنی ستوان و سه تا ستاره دارد. امیر 15 ساله را به علت یک اتفاقی که در اردوگاه افتاده بود به مقر بردند. قرعه به نام او افتاده بود که ببرند، بپرسند که باعث اتفاقات چه کسی […]
پیام پوررازقی در مهران شهید شد . قبل از شهادتش ، زمانی که در موقعیت الوارثین بودیم ، یک شب در زمان خواب که ساعت یازده شب بود ، به تپه ای که کمی بالاتر از چادرمان بود رفتیم و پیام شروع کرد به درد دل کردن . به من گفت : کار دارد تمام […]
به نام خدا قبل از خاطرات مربوط به اردوگاه موصل ابتدا دو خاطره برای شما می گویم در منطقه که ما بودیم هشت سنگر در عقب وجود داشت و دو سنگر به فاصله 200 متر جلوتر که سنگر ی که ما در آن مستقر بودیم جلو زیر دیدگاه عراقی ها بود و سنگر از همه […]
خدا رحمت کند شهید دهقان و ستوان بیقام که بنده خدا یک دختر هم داشت و بچه شیراز بود. این بنده خدا زمانی که فرمانده آقای حاتمی به مرخصی رفته بود به جای ایشان فرمانده بود. بعد از اینکه شهید شد یک نفر دیگر امد. همیشه به ما می گفت کانال بکنید تا تیر مستقیم […]
تازه اسیر شده بودیم و هنوز در خاک ایران بودیم . هم گروهی های ما بچه های اهواز بودند و دو کلمه به من یاد داده بودند عطشانه به معنای تشنه ام و یکی جائع به معنای گرسنه ام است و من به آنها گفتم عطشانه که یک نفر امد و اسلحه را روی سر […]
تاریخ 21/4/67 در ساعت یک ربع مانده به شش صبح خدا رحمت کند آقای ابراهیم تمر تاشی که بچه ترکمن صحرا بود .ایشان پاس بخش بود و من هم مسئول مهمات بودم با هم گشت می زدیم. شب قبل از عملیات ما مادر سنگر بودیم و رفتیم برای بچه ها غذا بگیریم. قبل از اینکه […]