نحوه شهادت هفت تن آل صفا به روایت حاج ابراهیم قاسمی
من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت سوم)
چادر اسطوره های گردان تخریب
راوی و رزمنده دفاع مقدس، حاج احمدرضا هادی پور
فقط من زنده ماندم
خاطره ای از حاج قاسم اصغری که مرحوم یشلاقی تعریف میکرد
عشق و اطاعت رزمنده ها از حاج قاسم بدلیل اخلاصش بود
جوان پرتحرکه, نشاط داره, انرژی داره, منتقد, الگو پذیره
آقای توحید ملازمی را فقط برای مدت کوتاهی دیدم، اما در همین مدت کوتاه، شخصیت آماده و پرانرژی او در ذهنم ماندگار شد. او انسانی شوخطبع و جنگجو بود که هر زمان او را میدیدم، انگار همیشه آماده رفتن به میدان نبرد بود. این حس از او به من منتقل میشد که آمادگیاش فراتر از […]
آقای اکبر عزیز زاده بچه محله ما بود. فکر می کنم از قبل یا اوایل انقلاب همدیگر را می شناختیم. خیلی آدم شلوغ و شوخی کن و اهل بگو و بخند بود. علت اینکه بهشون اوس اکبر می گفتند چون مغازه ای جلوی خانه اشان بود و کارهای فنی انجام می داد، در گردان هم […]
امیر مسعود تابش یکی از مداحان معروف جبههها بود که سبک خاص خودش را در مداحی داشت. او به شوخی خودش را «اول هیکل» مینامید، عبارتی که بهعنوان تکیهکلامش شناخته میشد. تابش از بچههای محله پیروزی تهران بود و روحیهای لوتی و لاتمنش داشت. صدای گرم و گیرا و هیکل نسبتاً پر او نیز ویژگیهای […]
بعد از عملیات امالرصاص ما را به فاو منتقل کردند، جایی که مشغول ساخت سنگر بودیم و حاج عبدالله مدام تأکید میکرد که باید سریعتر کار کنیم. انتقال به فاو انجام شد، اما با گذشت سی یا چهل سال، جزئیات کاملی از آن دوران در خاطرم نیست. فقط میدانم تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا […]
با آقای چهاردولی در همان فاو آشنا شدم. آشنایی ما به این صورت بود که او بعدازظهرها جلساتی ترتیب میداد و چون در ماه شعبان بود، مناجات یا صلوات شعبانیه را میخواند. او صلوات شعبانیه را میآورد و با صدای خوشش برای ما میخواند. در آن دوران طلبهها معمولاً هرچه را در حوزه یاد میگرفتند، […]
مجید رضایی را من هم تنها برای مدت کوتاهی دیدم، اما چون فردی پرجنبوجوش و پرکار بود، همیشه در مرکز توجه قرار میگرفت. او شخصیت خاصی داشت و در شوخیکردن مهارت فوقالعادهای از خود نشان میداد. بهگونهای که آنچه امروزه «استندآپ کمدی» میگویند، را به شیوهای منحصربهفرد اجرا میکرد. مثلاً یک دفتر خالی را جلوی […]
به گزارش گروه تحقیقاتی خالدین، حاج سعید خاکسار، یکی از رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس و از نیروهای تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا است که در این مصاحبه، به بازگویی خاطراتی از سالهای حضور در جبهه پرداخته است. آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبهای است با این رزمندهی دوران دفاع مقدس که توسط گروه تحقیقاتی خالدین […]
من حدیقه ناصر ترابی مادر حاج رسول هستم. اسم پسرم پرویز بود. وقتی به جبهه رفت اسمش را رسول گذاشت. پسرم به من می گفت : وقتی به من پرویز می گویند خجالت میکشم. چرا اسم من را پرویز گذاشتید ؟! در جبهه اسمش را عوض کرده بودند و اسمش را رسول گذاشته بودند. وقتی […]
عملیات والفجر هشت، عملیات عجیبی بود. نیروها، سطح آمادگیشان، از لحاظ روحی و روانی، فوقالعاده زیاد بود. آنقدری که من حالا با آنها ارتباط داشتم، خودم هم برای اولین بار بود که در جبههی جنوب شرکت میکردم، خیلی برایم لذتبخش بود. این آدمها انگار از همهچیز بریده بودند. آمادهی هر کاری بودند. برای هر کار […]
حاج عبدالله، به اعتقاد بسیاری از همرزمانش، نه تنها به تقوا و انسانسازی توجه ویژهای داشت، بلکه توانایی فوقالعادهای در کادر سازی از خود نشان میداد. این بعد از شخصیت او، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. قدرت کادر سازی او در دو بُعد نمایان بود: نخست، انسانسازی، که باعث رشد معنوی و اخلاقی افراد […]
در عملیات بدر، به نظر میرسد که دو واحد اطلاعات عملیات و تخریب از لشکر سیدالشهدا (علیهالسلام) وارد عمل شدند. در این عملیات، گردانهای رزمی تیپ سیدالشهدا مأموریتی دریافت نکردند و در منطقه حضور نیافتند. مأموریت گردان تخریب بر اساس دستوری که از سوی لشکر صادر شده بود، انفجار یک دژ (سیلبند) بود. این انفجار […]
پس از عمیات والفجر یک ، به منطقهای به نام اشنویه رفتیم. این منطقه برای آموزش غواصی انتخاب شده بود. در رودخانه کارون، زمانی که جزر و مد رخ میداد، جزیرهها گاهی زیر آب میرفتند و گاهی خشکی ظاهر میشد. شرایط منطقه اشنویه به گونهای طراحی شده بود که این وضعیت شبیهسازی شود و به […]
حاجآقا شیخ مسعود تاجآبادی، عالمی توانمند و اهل معنویت بود که از نظر علمی و باطنی جایگاه برجستهای داشت. او نزد اساتید برجسته شاگردی کرده و مطالعات عمیقی انجام داده بود. حاجآقا نهتنها در علوم دینی توانمند بود، بلکه به مسائل معنوی و باطنی نیز تسلط ویژهای داشت. از ویژگیهای برجسته او این بود که […]
غلامحسین رضایی، یکی از شهدای گردان تخریب، شخصیتی برجسته و پرانرژی بود. او یک برادر دیگر نیز داشت؛ یکی از برادران در واحد اطلاعات خدمت میکرد و دیگری، یعنی خود غلامحسین، در واحد تخریب فعالیت داشت. غلامحسین، همانطور که گفته شد، از افرادی بود که بسیار پرجنبوجوش و بانشاط بود. او نهتنها خود روحیهای قوی […]
گریهاش بند نمیآمد. فقط یه جمله گفته بودم، حالا که منطقه آرومه، بیا بریم که به درسمون هم برسیم. دم غروب توی بیابان میدوید. گریه میکرد و میگفت «بروم حوزه که چی؟ همه چی اینجاست. خدا اینجاست، امام حسین (ع) اینجاست.» نگاهش میکردم، نمیدانستم چه بگویم. دستش را از توی دستم کشید. شروع کرد به […]
من یادم هست در یکی از روستاهای کرمان به نام خانوک، یک مادری بود که این مادر، سه پسرش به نام زادخوش به طور همزمان در جنگ بودند(1). یکی از پسرانش شهید شد . این مادر خودش آمد و قبر را حفر کرد. به کسی دیگر اجازه حفر نداد. وقتی خسته شد، دخترش را صدا […]
من درس طلبگی می خواندم و حوزه های عملیه هم در تابستان مثل دانشگاه ها تعطیل است. حاج عبدالله نوریان از وضعیت تحصیل من در حوزه اطلاع داشت چون من و حاج عبدالله با مرحوم استاد حق شناس یک ارتباطی داشتیم. حاج عبدالله هم گاهی برای شرکت در درس های اخلاق می آمدند به حوزه […]
زمانی که ما وارد گردان تخریب شدیم ، براساس شنیده ها تصور میکردیم وارد یک فضای معنوی میشویم . واقعا هم یک معنویت خاصی داشت. خدارحمت کند شهید حاج عبدالله نوریان، یک علاقه ی خاصی به طلبه ها داشت. من زمان ورود به گردان تخریب ملبس نبودم، طلبه بودم ولی با لباس نبودم. من در […]
به گزارش خالدین، حجه الاسلام و المسلمین حاج مجید بختیاری از رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهدا علیهالسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس بودند و امروز پس از گذشت بیش از سی سال از پذیرش قطعنامه، دعوت پژوهشگران گروه خالدین را پذیرفته و در مقابل دوربین، برای بیان بخشی از خاطرات خود حاضرشدهاند. آنچه […]
یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی اروند رود نیز تاثیر داشت . بچه ها برای این که میزان جزر و مد را در ساعات و روز های مختلف دقیقا اندازه گیری کنند یک میله را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل داخل […]
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم. نگران احمد بودم. به بچّهها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیّات پخش میکند. نگرانی من بیشتر شد. ضربان قلب من شدیدتر شده بود. مردم از خبر شروع عملیّات […]
آن موقع در جبهه با فاصلهی کوتاه نامه میداد و تند تند نامه میداد. مثلا میگفت که من به اندیمشک رسیدم . اینجا جایم خوب است . نگران نباشید، برای ما دعا کنید . بعد من در نامه ای برای داداشش نوشتم که ایشان آنجاست و شما به ایشان بگو که این قضیه بود . […]
من همسر خواهرم شهید شده بود، شهید محمد حنفی شفاهی . روزی که ایشان شهید شد، ما به تشییع جنازه اش رفتیم. وقتی به خانه خواهرم برگشتم دیدم که من را از درب منزل ایشان خواستند. گفتند خانم ابراهیمی ؟! با خودم گفتم در این محل کسی من را ابراهیمی نمیشناسد، اینجا مهرخاوران میدانند. با […]
خیلی سخت است به اش گفتم:«این لبنیاتیه که کارش خوب بود، مزد هم زیاد داد که!» سرش را این طرف و آن طرف تکان داد گفت:« این یکی باز از او سبزی فروشه بدتره.» «چطور؟» کم فروشی می کنه تو کارش غش داره، جنس بد رو قاطی جنس خوب می کنه و به قیمت بالاتر […]
من باورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته میشود، حداقل تیتر همه روزنامههای ما این جمله باشد که: «فاتح خرمشهر شهید شد.» همان طوری که بزرگی از ما در ادبیات، در هنر، در هر چیزی از بین میرود یا فوت میکند، ما بلافاصله برای او تیتری داریم. مثلاً پدر علم ریاضی ایران […]