ما به مسجد امام سجادعلیه السلام ، در میدان آزادی فعلی که آن زمان به نام سر قنات شناخته میشد، میرفتیم. مراسمهایی مانند دعای کمیل و دعای توسل در طول هفته در آنجا برگزار میشد و همچنین برای نماز جمعه نیز به این مسجد میرفتیم. در همان جا بود که حاج قاسم را میدیدم. البته در آن زمان رابطه و صمیمیت خاصی بین ما وجود نداشت.
حاج قاسم بیشتر با برادرم محمد، که یک پله از من بزرگتر بود، رفاقت پیدا کرده بود. همین رفاقت نزدیک آنها باعث شد که من نیز به حاج قاسم نزدیکتر شوم.
فعالیتهای فرهنگی حاج قاسم
در شهر، حاج قاسم بیشتر بهعنوان یک شخصیت فرهنگی شناخته میشد. او در تبلیغات سپاه فعالیت میکرد و کارهای متنوعی را در حوزه فرهنگی انجام میداد. مثلاً تئاتر برگزار میکرد، گروههای سرود راهاندازی میکرد و بسیج دانشآموزی را شکل میداد. او دانشآموزان مدارس را به فعالیتهای مختلفی تشویق میکرد. گاهی حتی خانوادهها اجازه میدادند که فرزندانشان شبانه در مراسم شرکت کنند. مثلاً حاج قاسم دانشآموزان را به مراسم حاج منصور ارضی یا به هیئتهای مذهبی میبرد.
علاوه بر این، او برنامههای تفریحی و آموزشی هم ترتیب میداد. بچهها را به کوهنوردی میبرد، بازیهای فوتبال و سرگرمیهای دیگری را برایشان برگزار میکرد و در کنار اینها آموزشهایی مانند احکام، نماز، روخوانی قرآن و سایر فعالیتهای دینی و فرهنگی ارائه میداد.
نقش حاج قاسم در زمان جنگ
در کنار این فعالیتهای فرهنگی، حاج قاسم در زمان جنگ نیز نقش فعالی داشت. او در ایستهای بازرسی فعالیت میکرد؛ ایستهایی که آن زمان به کمک کمیته و دیگر نهادهای نظامی و امنیتی اداره میشدند. در آن دوره، هنوز ژاندارمری و شهربانی به صورت جداگانه فعالیت میکردند. ژاندارمری مسئولیت مناطق برونشهری را بر عهده داشت و شهربانی در داخل شهرها فعالیت میکرد. حاج قاسم در همین ساختارها، با روحیهای قوی و فرهنگسازی مؤثر، نقش پررنگی ایفا میکرد و توانست تأثیر بزرگی بر جامعه محلی بگذارد.
این ترکیب از فعالیتهای فرهنگی و نظامی، حاج قاسم را به چهرهای بینظیر و اثرگذار در منطقه تبدیل کرده بود.
در آن زمان، میزان خرابکاریها و فعالیتهای غیرقانونی بسیار زیاد بود. برای مقابله با لاتبازیها، اراذل و اوباش، قاچاق مواد مخدر، و جرائم سیاسی و خرابکاریهای گروهکها، بسیج و سپاه نقش بسیار فعالی در شهرها داشتند. آنها ایستهای بازرسی در خیابانها برپا میکردند و مجرمان را دستگیر کرده و تحویل قاضی میدادند یا خودشان برخورد میکردند. حاج قاسم در این صحنهها همواره حضور داشت. علاوه بر این، در برگزاری فعالیتهای تبلیغاتی مانند تئاتر، نمایشها و برنامههای فرهنگی، نقشی پررنگ ایفا میکرد.
نزدیکی و رفاقت با حاج قاسم
ما از طریق همین برنامهها و فعالیتها، ارتباطمان با حاج قاسم بیشتر شد و رفاقتی صمیمی میان ما شکل گرفت. حاج قاسم شخصیت اجتماعی بسیار مقبول و دوستداشتنی داشت. او با آدمهای مختلف، از لاتها و افراد بیدین گرفته تا حزباللهیها، روحانیون و دیگر اقشار مردم، به شکلی صمیمی ارتباط برقرار میکرد. این ارتباطات، او را در میان همه محبوب کرده بود.
خاطرات مشترک
حاج قاسم شخصیتی پرنشاط، پرهیجان و پراحساس بود. یکی از خاطرات ما این بود که بعد از نماز جمعه، به خانه ما میآمد. آن زمان تلویزیون کارتون «پسر شجاع» پخش میکرد. حاج قاسم با شوق میگفت: «برویم خانه شما پسر شجاع گوش بدهیم!» او بهجای “ببینیم”، میگفت “گوش بدهیم”، و این لحن ساده و صمیمیاش باعث خنده همه میشد. میآمد خانه ما، مینشستیم و کارتون را میدیدیم، و بعد به خانه خودش میرفت.
پدر و مادرم نیز با حاج قاسم آشنا شده بودند و عاشق او بودند. او چنان محبوب بود که حتی خالهام، که در یکی از دیدارها در خانه ما بود، با وجود اینکه نام حاج قاسم را نمیدانست، همیشه از او با عنوان «آن اناریه» یاد میکرد. علت این نامگذاری این بود که حاج قاسم یک بار با پاکتی از انار به خانه ما آمده بود و با شوق و هیجان وارد شد. خالهام که چندی پیش به رحمت خدا رفت، تا سالها این خاطره را با علاقه و محبت به یاد داشت.
انرژی و محبوبیت حاج قاسم
زمانی که حاج قاسم به خانه ما میآمد، انگار طوفانی از شور و هیجان وارد میشد. حضورش ولولهای از نشاط، انرژی و معنویت به همراه داشت. او چنان پرجنبوجوش و شاد بود که انرژیاش به همه منتقل میشد. این ویژگیها باعث میشد مردم او را عمیقاً دوست داشته باشند و حضورش برای همه الهامبخش و لذتبخش باشد.
در شهرکه بودیم، من زیاد با حاج قاسم شوخی میکردم و سر به سرش میگذاشتم. اما در جبهه یک بار که شوخی کردم و دیدم او کاملاً متفاوت ظاهر شد. حاج قاسم پشت فرمان یک تویوتا نشسته بود و در حال عبور بود. من ناگهان وسط راه ایستادم و با شوخی گفتم که راهش را میبندم. او به من نزدیک شد و ناگهان با یک تشر جدی واکنش نشان داد.
تا یک ساعت بعد از این ماجرا، مات و مبهوت بودم و نمیتوانستم آن شخصیت شوخ و مهربان شهر را با این چهره جدی و عملیاتی تطبیق دهم. گویی صدا و تصویر با هم نمیخواندند. آن صدای تشر زدن و این شخصیت جدی برایم غیرمنتظره بود. با خودم میگفتم: «او که در شهر اینطور بود، چرا اینجا اینقدر متفاوت است؟»
از آن لحظه به بعد، شوخی را کنار گذاشتم و کمی جدیتر شدم. بهتدریج فهمیدم که حاج قاسم در میدان عملیات، یک شخصیت کاملاً متفاوت و بسیار حرفهای دارد. این ویژگی او برایم بسیار جالب و قابل احترام بود.
حاج قاسم با همین روحیه و رفتارهای صمیمانه و پرشور، در دلهای همه جایگاه ویژهای داشت و هنوز هم یاد او برایمان پر از مهر و محبت است.
این سه موضوع ، یعنی برشهای نظامی اش با اراذل اوباش یا ضدانقلاب، کارهای تبلیغاتی و فرهنگی و شوخ و شاد بودن و پرانرژی بودن و روابط اجتماعی خیلی خوبش، باعث شده بود که همه عاشقش بودند.