توی قصر شیرین ، برادر موسی طیبی زخمی شده بود . اون مقر گردان توی سر پل ذهاب و سراب گرم بود . من با موسی رفاقتمون صمیمی شده بود . شهید حاج عبدالله به ما میگفت زیاد صمیمی نشید که مثلا اگر یکی شهید شد تاثیر نذاره ..
اونجا من دنبال موسی بودم که گفتن رفته روی مین ، به حاجی گفتم موسی کجاس و حالش چطوره . یه لحظه دسته خودم نبود .یقه حاجی رو گرفتم و گفتم موسی کو؟ حاج ابراهیم قاسمی اونجا بود و منو کشید کنار و گفت خوبه حالش…