معمولاً عادت داشتیم وقتی مجروح می شدیم دربیمارستان میماندیم تا به سلامتی کامل برسیم و بعد به خانه می رفتیم تا خانواده از مجروح شدن ما مطلع نشوند .
در عملیات فجر۴ یک قسمت پدافندی داشتیم که در آنجا یک شیاری بود و باید آن شیار مین گذاری می شد . بچه ها مین گذاری کرده بودند ولی خب آن قسمتی که باید پایین و بالا می شد یک خورده در مین گذاری اشتباه کرده بودند .
یکی دو شب بعد رفتیم سر بزنیم به آن میدان مین که فکر می کنم حاج احمد خسروبابایی و حاج ناصر اسماعیل یزدی هم بودند .
من گفتم بایستید تا من برم ببینم چه خبر است . من همین که وارد میدان مین شدم ، یک مقدار رفتم جلو و داشتم به قول معروف مسائلی که باید انجام میدادیم را انجام میدادم که پام گرفت به سیم تله و در همین انفجار خوردم زمین و مجروح شدم . ترکش به بدنم خورده بود و پایم تقریباً کنده شده بود ولی نه اینکه قطع شده باشد .
قاعدتا وقتی مین والمر عمل میکنه بدجوری عمل می کنه و من آنجا پیش خودم گفتم چون والمرمنفجر شده پس دیگه یعنی شهید شدم . یک خورده خودم رو اینور اونور کردم و دیدم نه !
به خودم گفتم انگار هنوز آدم نشدی . درست نشدی …
بعد از صدای انفجار ، چند ثانیه که گذشت ، داد زدم که داخل میدان نیاید و فقط یه نفر بیاد . فکر کنم یا حاج ناصر اسماعیل یزدی آمد یا حاج احمد خسروبابایی .
میدان مین را پاک کردند و آمدند جلو و من را از میدان آوردند بیرون . در آن جاده وحشتناک من عقب وانت بودم و خیلی اذیت شدم چون پایم خیلی درد می کرد . خلاصه ما رو آوردند بیمارستان پشت خط و بعد اعزام شدم به تهران . فکر کنم چند ماهی تو بیمارستان دوسه تا عمل روی پایم انجام شد و پایم خوب شد و الحمد الله برگشتم منطقه .