• امروز : جمعه, ۵ مرداد , ۱۴۰۳
خاطره ی مادر شهید مهدی ضیائی

عطر و بویی که فقط خانواده شهدا حس میکنند …

  • کد خبر : 3149
عطر و بویی که فقط خانواده شهدا حس میکنند …

در سال چند بار شب های جمعه برایش مراسم دارم . گاهی وقت ها یکدفعه بوی عطرش طبقه پایین را فرا می گیرد . پنجره ی کوچه را باز می کنم که ببینم بوی عطر از بیرون است که متوجه می شوم بوی عطر از داخل خانه است! می گویم همایون ! می دانم خودت […]

در سال چند بار شب های جمعه برایش مراسم دارم . گاهی وقت ها یکدفعه بوی عطرش طبقه پایین را فرا می گیرد . پنجره ی کوچه را باز می کنم که ببینم بوی عطر از بیرون است که متوجه می شوم بوی عطر از داخل خانه است!

می گویم همایون ! می دانم خودت آمدی…

آن موقع که شهید شده بود در خانه ی قدیمی مان گنجشکی هر روز می آمد در خانه و دور اتاق می چرخید . به پسرم مسعود گفتم این گنجشک سر فلان وقت می آید و دور اتاق می چرخد. دوربینش را آورد و عکس گرفت. اما عکس فرش افتاد و عکس گنجشک نیفتاد.

یک بار دو سال پیش شمال رفته بودیم . قبل از کرونا بود . من در باغ تنها بودم . غروب یک گنجشک به داخل آمد . این گنجشک چندین بار در اتاق دور زد درها و پنجره را باز کردم اما گنجشک نرفت. در آخر پسر دیگرم ، محمد آمد ، شب شده بود و محمد او را گرفت و به بیرون پروازش داد .

محمد گفت: مامان تو تنها بودی و این همایون بود که آمده بود تا تو نترسی.  بچه ی آرام و دانایی بود . خیلی دلسوز بود . غیر از پسرهای دیگرم بود . هر کاری داشتم برایم انجام می داد. وقتی جنازه اش را داخل حیات گذاشتند . گفتم : خدایا بهترین شان را بردی.

چادر و دسته ی کودکستان به روایت حاج اسدالله سلیمانی
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3149
  • نویسنده : مادر شهید مهدی ضیائی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه