در پنجوین ، جاده ای بود که در دید عراق بود. یک ماشین تانکر آب از شمال به جنوب می آمد و ما هم از جنوب به شمال می رفتیم. همان موقع یک خمپاره وسط جاده زدند. سمت چپ جاده دره بود و سمت راست جاده کوه بود. یک ترکش به سر راننده تانکر خورد و به سمت کوه منحرف شد. اولین کسی که به ایشان رسید من و شهید صاجبعلی نباتی بودیم. جنازه آن بنده خدا را بیرون کشیدم و بچه ها جنازه را پشت ماشین خودمان گذاشتند و به طرف شمال رفتند. من پشت تانکر نشستم و جایی پارکش کردم که آسیبی به ماشین نخورد. بچه ها جلوتر ایستادند تا من بیایم. همان زمان هم برادر سمنانی و شهید حاج عبدالله نوریان هم پشت سر ما می آمدند. همان موقع که جنازه را بیرون می کشیدیم دوباره یک خمپاره دیگر زدند اما عمل نکرد. من با بچه ها پشت ماشین نشستیم شهید فراهانی دستش را در جیب جنازه کرد و عکسی از جیب شهید در آورد . در عکس دیدیم که شهید ، دو تا بچه داشت. شهید نباتی و شهید فراهانی خیلی گریه کردند. جنازه را تحویل تعاون دادیم تا به دست خانواده اش برسد. پنجون چیز عجیبی بود. خاطرات عجیبی از ان جا دارم که همه در ذهنم ماند.
پنجوین منطقه ی عجیبی بود
شهیدی که عکس فرزندانش را در جیب داشت
- کد خبر : 2448
در پنجوین ، جاده ای بود که در دید عراق بود. یک ماشین تانکر آب از شمال به جنوب می آمد و ما هم از جنوب به شمال می رفتیم. همان موقع یک خمپاره وسط جاده زدند. سمت چپ جاده دره بود و سمت راست جاده کوه بود. یک ترکش به سر راننده تانکر خورد […]
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2448
- نویسنده : حاج سید محمود سیدمرتضی
- منبع : خالدین