در مورد شهید حاج علی پیکاری هم هر چه بگویم کم گفته ام. خیلی مخلص و جگر دار بود. قبل از گردان تخریب در گردان پیاده بود.
ما یک اکیپی بودیم که خیلی با هم شوخی می کردیم. رو این حساب قبل از کربلای چهار ، من و شهید علی اصغر صادقیان و شهید علی پیکاری و شهید رسول فیروز بخت قرار گذاشتیم که هر کس از این جمع شهید شد اموالش را غارت کنیم .
اتفاقاً بعد از شهادت علی پیکاری این کار را کردیم . رفتیم سراغ وسایلش و هر کسی یکی از وسایلش را برداشت . فکر کنم پیراهنی که موقع شهادت تن شهید حاج رسول فیروزبخت بود ، پیراهن شهید علی پیکاری بود.
پیراهن کُره ای بود و من در معراج شهدا پیراهن را صاف کردم و پیراهن را روی استخوان حاج رسول که بیرون زده بود و دستش قطع شده بود، کشیدم تا استخوان بالا نرود. یک پیشانی بند برایش بستم و با گلاب شستمش تا وقتی خانواده اش آمدند مقداری تمیز و مرتب باشد.
امیدوارم خدا قبول کند.