• امروز : شنبه, ۱۵ شهریور , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران - جمهوری اسلامی ایران - دفاع مقدس

جانباز و آزاده سر افراز آقای جواد رجبی
سرباز تیپ بیست و یک حمزه

جانباز و آزاده سر افراز آقای جواد رجبی

به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم  دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541  مشهد بودیم لجستیکی و بعد […]

ماجرای اسارت سربازان ارتش در دهلران
به روایت سرباز ، جانباز و آزاده دفاع مقدس

ماجرای اسارت سربازان ارتش در دهلران

بسم الله الرحمن الرحیم به یاد شهدا و به یاد امام شهدا بنده جواد رجبی متولد سال 1345 اعزامی از لشکر 21 حمزه به منطقه بودم  دوران آموزشی در لجستیک تهران بودیم میدان حر یک هفته آن جا بودم وبعد از یک هفته به مشهد مقدس اعزام شدیم. دوران آموزشی کلاً در اردوگاه 541  مشهد […]

شبی که فرمانده سپاه کردستان ، شهید حاج داوود کریمی سینه خیز رفت
شناختمش ولی خواستم اذیت کنم

شبی که فرمانده سپاه کردستان ، شهید حاج داوود کریمی سینه خیز رفت

سال 58 بود وقتی وارد سنندج شدیم ، درگیری اوج پیدا کرده بود . یه تپه ای بود که بهش میگفتن باشگاه افسران ،تقریبا خوابگاه مانند بود ،که ما اونجا مستقر شده بودیم بالای تپه طوری بود که به همه جا تمرکز داشتیم .  بهار 58 تازه انقلاب پیروز شده بود.عکسشم هست اتفاقا موهامم خیلی […]

جلسات سخنرانی حاج آقا تاج آبادی در گردان تخریب
اگر بیشتر از این باشد زدگی ایجاد می کند

جلسات سخنرانی حاج آقا تاج آبادی در گردان تخریب

بعضی از بچه ها می گفتند این که شما هفته ای یک شب صحبت می کنید برای ما کم است . یک مدت هفته ای دو شب در روزهای یکشنبه و دوشنبه صحبت می کردیم . بعداً آن را کم کردیم و هفته ای یک شب شد آن هم در چهارشنبه ها . البته هر […]

ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب
ماجرا فقط یک شوخی ساده بود

ماجرای شوخی با حاج منصور ارضی در گردان تخریب

بعد از عملیات ام الرصاص یک عده از بچه ها برای مرخصی به تهران آمدند . چند نفری تازه از مرخصی آمده بودند که آن جا ماندند و چند نفری هم به عملیات فکه رفتند . ما از مرخصی آمدیم و دیدیم که عملیات فکه شروع شده است . هیئت های حسین جان آن موقع […]

حاج آقا این مرد بچه های رزمنده و بسیجی را منحرف می کند
روحانی ای که بچه ها را از جبهه منع میکرد

حاج آقا این مرد بچه های رزمنده و بسیجی را منحرف می کند

حدود سه چهار ماه بود که من به گردان تخریب آمده بودم . آقای میسوری از آقایی زیاد حرف می زد . کارهایی می کرد و می گفت استاد ما این را گفته است یا ذکرهایی میگفت و می گفت این ذکر را استاد ما گفته است . پرسیدم استاد شما کیست ؟ گفت امام […]

خبرنگاری که در خط مقدم به شهادت رسید
منطقه عملیاتی والفجر یک

خبرنگاری که در خط مقدم به شهادت رسید

زمان عملیات والفجر یک شد و مقر گردان تخریب باز هم در منطقه چنانه بود . خدا رحمت کند یک شهید داشتیم به نام شهید علی درویش که با شهید شاه حسینی در والفجر یک شهید شدند. آنجا من هم زخمی شدم ، ترکش به پایم خورد و به عقب آمدم ، بعداً متوجه شدم […]

اینجا جای بزرگاس ، بمون ، بزرگ شو و بزرگی کن
اولین برخورد با شهید حاج عبدالله نوریان

اینجا جای بزرگاس ، بمون ، بزرگ شو و بزرگی کن

فکنم سال شصت بود اومدم توگردان تخریب حدودا نفر بودیم . چون گردان تخریب تازه تاسیس شده بود نظم هم نداشت.  هرکی میرسید دستور میداد . شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) هم نبود . دیگه مشخص نبود کی چیکارس . ماهم نیروی کردستان بودیم و خودمون اونجا مسئول بودیم .نمیدونم سر چی اونجا با […]

حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید
شناسایی شلمچه

حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید

قبل از عملیات بدر می‌خواستیم در منطقه شلمچه عملیاتی انجام دهیم. خیلی مراقبت می‌كردیم كه عملیات لو‌نرود. یك طرف خاكریز دژ ایران در آب بود. بچه‌ها با مسؤولیت یوسف الهی مشغول شناسایی بودند. چند شب پشت سرهم می‌رفتند شناسایی. اولین تیم شناسایی كه رفت اكبر موسایی و حسین صادقی بودند كه برنگشتند. نمی‌دانستم اسیر شده‌اند […]

در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه
من بعد از اینکه پام قطع شده بود

در زمان جنگ ، حکم فرمانده همون حکم رهبریه

من بعد از اینکه پام قطع شده بود ، رفتم پای مصنوعی گرفتم . تازه راه افتاده بودم و داشتم تاتی وار حرکت میکردم که رفتم لانه جاسوسی برای اعزام به منطقه . همین که وارد شدم ، فرمانده واحد یه برگه ماموریت نوشت واسم و دوباره محل اعزام رو نوشت : قرارگاه حمزه سید […]

شهدایی که اعتراض و انتقاد داشتند ولی دست از مجاهدت نکشیدند
حاج عبدالله گوش به فرمان حضرت امام بود

شهدایی که اعتراض و انتقاد داشتند ولی دست از مجاهدت نکشیدند

قبل از عملیات والفجردو، هنگامی که هنوز شهید محلاتی، نماینده حضرت امام ، در قید حیات بودند ؛ فرماندهان تعدادی از تیپ و لشگرهای سپاه ، به اقدامات و تدابیر،  فرمانده وقت سپاه ، که  آقای محسن رضایی بودند ؛ اعتراض داشتند و به کمیت و کیفیت عملیات هایی که انجام می گرفت ، منتقد […]

اگر میخواهید شهید شوید با اخلاص کار کنید
سخنرانی شهید سید محمد زینال حسینی

اگر میخواهید شهید شوید با اخلاص کار کنید

بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین و ما اراده کردیم بر آن طایفه ذلیل و ضعیف و بر آن طایفه منت گذاردیم و آن ها را وارثان زمین گرداندیم و الحمدلله رب العالمین که خدا به ما توفیق داد که وارث این […]

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم
واقعاً دوستشان داشتم

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم

من با آقای تاج آبادی شوخی می کردم و می گفتم این کتاب ها چیه که می خوانید ؟ وقتی که پیکر پسرم ، شهید مهدی ضیائی را آوردند یک ساک بزرگ پر از کتاب را هم برایمان آوردند . خیلی کتاب های آخرتی بود از آن کتاب های تند و تیز . من یک […]

روزی که شهید عباس حسنی در میدان مین دوید
توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها

روزی که شهید عباس حسنی در میدان مین دوید

یک مدتی در موقعیت چنانه بودیم . فکر می کنم عملیات والفجر یک بود . من در عملیات والفجر یک در دسته ی شهید عباس حسنی بودم . عباس حسنی از آن بچه هایی بود که وقتی به جبهه آمد متحول شد . هم از لحاظ گفتاری متحول شد و هم از لحاظ رفتاری . […]

داستان‌هایی که میگن در مورد جبهه و جنگ و شهدا
احساس نشه ما قصد داریم اغراق کنیم

داستان‌هایی که میگن در مورد جبهه و جنگ و شهدا

ببین من یه مطالبی گفتم خدمت شما و یه صحبتهایی بود که آیا داستان‌هایی که میگن در مورد جبهه و جنگ و شهدا و اینا ، واقعیته ؟ میگن که خیلیا شاید باورشون نشه و میگن باور کردنی نیست ! من یه مقدار از جنبه‌های دیگه هم گفتم ، مثلا از جرم خودم عرض کردم […]

بچه های رزمنده به تعبیر و روایت حاج مسعود میسوری
به بچه های جنگ بچه مکتبی می گفتند

بچه های رزمنده به تعبیر و روایت حاج مسعود میسوری

بچه های جنگ اوایل انقلاب بچه مکتبی می گفتند. خیلی چیزی بلد نبودند. شور حماسی انقلابی داشتند که شاه باید برود و مرگ بر شاه می گفتند. یک مقداری که گذشت بچه مکتبی ها تبدیل شدندبه بچه های متشرع که نماز بخوانند و درست وضو بگیرند و احکامشان را درست انجام دهند. بعضی از بچه […]

یک خاطره خنده دار از عملیات والفجر چهار
سیستم های دستشویی و فاضلاب

یک خاطره خنده دار از عملیات والفجر چهار

بیشترین خاطره ای که برای ما از عملیات والفجر چهار موند مربوط به حواشی بعد از عملیات بود . ما توی منطقه مونده بودیم و بعضا عکسایی هست از اون جا مثل همون عکسی که من با حاج حسن نسیمی دارم و پای یه درخت ایستادیم و بچه ها جمع شدن . ما ، اونجا […]

رتبه برتر کنکور ، شهید حمیدرضا دادو
تیم سه نفره ی شهداء

رتبه برتر کنکور ، شهید حمیدرضا دادو

یک تیم سه نفره در بچه ها داشتیم که در یک رنج سنی قرار داشتند و بسیار معنوی و کاری بودند . شهید مهدی ضیائی و شهید حمیدرضا دادو و کسی که بعدا به شهادت رسید شهید سید مهدی تقوی . هر سه این عزیزان در یک فضا بودند ، هم جدی و هم معنوی […]

دست خط و نامه ی شهید حاج عبدالله نوریان
طی شد این عمر تو دانی به چه سان

دست خط و نامه ی شهید حاج عبدالله نوریان

روزی بر روی موتور بودیم . با تریل 125 از پادگان ابوذر داشتیم می رفتیم سرابگرم ، این را آنجا به من داد .   فکر کنم مربوط به سال 1361 است که به یادگار نگه داشتم . انشااله یک روز بگیم این را با ما در قبر بگذارید. حاج عبدالله ما را فراموش نکند.   […]

حاج عبدالله نوریان گفت حاج قاسم اصغری فرمانده خوبی میشه
ماجرای ورود شهید حاج قاسم اصغری به گردان

حاج عبدالله نوریان گفت حاج قاسم اصغری فرمانده خوبی میشه

در رابطه با حاج قاسم اصغری خیلی حرف ها زده شده . از شجاعتش ، از روی سیم خاردار خوابیدنش ، از اخلاقیاتش خیلی صحبت ها شده . قبل از عملیات والفجر2 ، مقر گردان توی کوهدشت بود . اون زمان شهید حاج عبدالله نوریان با شهید حاج سید محمد زینال حسینی اکثرا میرفتن منطقه […]

مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی
شهید مظلوم گردان تخریب

مسئول چایی ، شهید اصغر رحیمی

یک شهیدی بود درگردان بنام شهید بزرگوار اصغر رحیمی . از شهدای خیلی خوب و زحمت کش گردان ما بود بچه کرج بود وقتی به گردان آمد 16 الی 17 سال داشت بعد از عملیات کربلای یک بود که وارد گردان شد .  از روز اول کسی بود که در گردان هر کاری نیاز بود […]

ماجرای سوختن پای شهید هادی مهین بابایی
حتی یه آخ نگفت

ماجرای سوختن پای شهید هادی مهین بابایی

هادی مهین بابایی یکی از پسرای هیکل دار و خوش تیپ و مو بور و خیلی با اخلاق و خیلی شاد بود . در کنار اینکه خیلی مکتبی بود خیلی هم مهربون بود . این بشر رو تو بدترین شرایط اخمو نمیدیدیم . حتی تو بدترین شرایط .من ندیدم اصلا تو مراسمامون که بچه های […]

ماجرای یک عکس
درگیری روحانی گردان تخریب با شهید سید مهدی تقوی

ماجرای یک عکس

  این عکس مربوط می شود به شبی که شهید تقوی داشتند دسته را محیا می کردند برای یک حرکت رزم شبانه . من اونجا دیدم که شهید تقوی خیلی جدی دارد به بچه ها نهیب میزند که البته جدیت هم میطلبید . شهید تقوی خیلی مودب و آرام  بود . کمتر از ایشان تغیّر […]

اگر لازم شد من میدوم توی میدون مین ، شماها با فاصله دنبالم بیاین
طلبه شهید ، اسدالله الله یاری

اگر لازم شد من میدوم توی میدون مین ، شماها با فاصله دنبالم بیاین

شهید اللهیاری از قدیمی های تخریب لشگر۱۰ بود به جهت لهجه ترکی فارسی که داشت خیلی شیرین حرف میزد و توی هر جمعی که وارد میشد کمپوت روحیه بود. البته خیلی آدم با جنبه وباظرفیتی بود. فرمانده ما شهید حاج عبدالله که به جدی بودن ووقار معروف بود وبه ندرت با کسی شوخی میکرد با […]

اولین باری که شهید محمود کاوه رو دیدم
من با خودم میگفتم حتما باید یلی باشه برای خودش

اولین باری که شهید محمود کاوه رو دیدم

سال پنجاه و نه اعزام شدم به جبهه کردستان .بعد از اینکه آزاد سازی ها تموم شد ، من زخمی شده بودم . دوباره برگشتم سقز .اونجا  بودم که گفتن میخوان گردان درست کنن . گفتن کسی هست به نام محمود کاوه . کاوه بود و رفیعی . این دو نفر مشهدی بودن و میخواستن […]