• امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳
حاج عبدالله بسیار صلواتی بود

کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند

  • کد خبر : 3035
کار هایی که شهید نوریان و شهید اصغری با صلوات راه انداختند

شهید حاج عبدالله نوریان آدمی بود که با صلوات کارش را راه می انداخت . آدمی بود که به صلوات خیلی اعتقاد داشت . وقتی به صبحگاه می رفتیم و خورشید در حال طلوع کردن بود ، می گفت مرتب صلوات بفرستید . حاج عبدالله بسیار صلواتی بود . اسم هر شهیدی را که می […]

شهید حاج عبدالله نوریان آدمی بود که با صلوات کارش را راه می انداخت . آدمی بود که به صلوات خیلی اعتقاد داشت . وقتی به صبحگاه می رفتیم و خورشید در حال طلوع کردن بود ، می گفت مرتب صلوات بفرستید .

حاج عبدالله بسیار صلواتی بود . اسم هر شهیدی را که می بُرد می گفت صلوات بفرستید . من یادمه در حسینیه الوارثین نشسته بودیم و حاجی صحبت می کرد . یکی از بچه ها می خواست تویوتا رو روشن کند و برود و غذا بیاورد ، استارت می زد اما روشن نمی شد . صدای استارت در حسینیه می پیچید و صحبت های حاج عبدالله شنیده نمی شد .

حاجی تا می خواست شروع به صحبت کند ، تویوتا استارت می زد اما روشن نمی شد . چندین بار این صحنه تکرار شد تا اینکه گفت ؛ بچه ها ! یک صلوات بفرستید تا این ماشین روشن شود . بچه ها یک صلوات گفتند و تویوتا یک استارت زد و روشن شد . یک لبخند پیروزمندانه روی لب حاج عبدالله آمد و خیلی لذت برد که با یک صلوات تویوتا روشن شد .

بچه ها می گفتند ما برای صبحگاه می رفتیم که حاجی دید یک مار در جاده می آید . گفت بایستید . سمت مار رفت و یک صلوات فرستاد  و مار میچرخید و رفت .

شبی که ما را برای فاو برد از رودخانه رد شدیم و به اسکله رسیدیم . باران شدیدی می آمد و هوا خیلی سرد بود و ان طرف باید ما را سوار ماشین تحویل می گرفت . با تویوتا ما را به آن خونه ای که در یکی از روستاهای اطراف فاو دیده بود می برد و مستقر کند اما نمی دانست از کدام طرف باید برود .

شهید حمیدرضا دادو حوله ی خودش را به من داد

سر هر دوراهی که رسید یک صلوات می فرستاد و از راهی رفت که به دلش افتاده بود و مستقیم به درب خانه رسیدیم .

شهید حاج قاسم اصغری و شیهد سید محمد زینال حسینی تعریف کردند که ما یک جاده هایی داشتیم که هر دو طرفش شانه خاکی بود . آب که دو طرف جاده می انداختند یا بارون که می آمد جاده را گل می کرد و ماشینی که می خواست از شانه حرکت کند حتما در گل فرو می رفت .

شب هم که نمی شد با چراغ روشن حرکت کنند و آن جاده ها هم که خط کشی نداشت . ماشین را باید گل مالی می کردند . حاج قاسم اصغری همیشه می گفت کار را باید راه بیاندازی . اگر چشمت نمی بیند شیشه را بشکنید .  اما کار را راه بیاندازید .

خلاصه در تاریکی سوار شدند و بدون چراغ برگشتند به عقب ولی دیر آمدند . سید محمد میگفت من یک تَشَر به انها زدم که چرا دیر کردید ؟ راجع به سید محمد اینو بگم که سید محمد اخمو بود و دعوا می کرد و جذبه داشت و در زمان کار شوخی نمی کرد و خیلی جدی رفتار می کرد  اما شخصیتش این گونه نبود.

می گفت: من تشر می زدم و  کتکشان را خوردند و من دعوایشان کردم که چرا دیر کردید ؟

بعد از عملیات برادر صومی تعریف کرد که وقتی بر می گشتیم عقب ماشین در گل فرو رفت و هر چه تلاش می کردیم فایده ای نداشت . کسی هم تردد نمی کرد که به کمک بیاید . قدرت این را هم نداشتیم که دو نفری ماشین را بیرون بیاوریم .

من در قرارگاه نوح بودم و پیام پوررازقی در تخریب سیدالشهداء ع

ایشان گفت: دیدم که حاج قاسم اصغری کنار لاستیک ماشین نشسته و یک چراغ قوه کوچک تک قلمی دستش و یک چسبی روی سر چراغ قوه زده که  نور چراغ قوه خیلی مشخص نباشد و کتاب دعا را باز کرده و دعای توسل خواند و گریه کرد و پشت ماشین نشست و یک استارت زد و یک گاز داد  ،ماشین روشن شد و از گل بیرون امد و در جاده راه افتاد.

این کارها را حاج عبدالله و حاج قاسم  با دعا و صلوات انجام می دادند.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3035
  • نویسنده : حاج مسعود میسوری
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه