در دهه اول اسفند سال 64 من و شهید محسن چهاردولی و چند نفر دیگر که بعدا به شهادت رسیدند از جمله شهید سعید منتظری ، شهید غلامرضا زند و شهید سید مهدی اعتصامی وارد گردان تخریب لشکر سید الشهدا شدیم.
قبل از اینکه وارد شویم به یک موقعیتی رفتیم به نام کوثر که آن جا تقسیم شدیم و به یک موقعیتی در کرخه رفتیم و منتظر یک ماشینی بودیم که ما را به اردوگاه شهید کهن یا همان مقرّ الوارثین بیاورد .
در آنجا شهید محسن چهاردولی به دلیل کلاس های طلبگی که رفته بود بحث احکام فرایض دینی، مثل نماز و روزه و نماز و روزه مسافر را برای بچه های دیگر توضیح می داد . یعنی از این فرصت که ما منتظر ماشین بودیم استفاده می کرد و توضیح می داد . یکی از این بچه هایی که قدیمی بود و ادعائی در مسائل احکام داشت جلو آمد و حکم یک مسئله ای را از برادر چهاردولی سوال کرد. شهید محسن چهاردولی شروع به باز کردن مسئله کرد که این چند حالت دارد و شرطش این است و خلاصه توضیح مفصلی داد.
این بنده خدا که ادعائی داشت ولی آنجا دید که شهید چهاردولی خیلی مسلط به مباحث است ، سرش را پایین انداخت و رفت…