شهید حاج رسول فیروزبخت

هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم

  • کد خبر : 3580
هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم

یادم هست که یک روز نشسته بودیم که دیدیم عده ای آمدند . گفتند فرمانده ای آمده و می خواهد حاج رسول را ببیند . حاج رسول قبلا از بچه های دیدبان تیپ شصت و سه خاتم بود . دنبالش آمده بوند که آن جا به عنوان فرمانده ببرندش ، نه به عنوان یک نیروی […]

یادم هست که یک روز نشسته بودیم که دیدیم عده ای آمدند . گفتند فرمانده ای آمده و می خواهد حاج رسول را ببیند . حاج رسول قبلا از بچه های دیدبان تیپ شصت و سه خاتم بود . دنبالش آمده بوند که آن جا به عنوان فرمانده ببرندش ، نه به عنوان یک نیروی معمولی ولی ایشان قبول نکرد . آن موقع یک آقایی با نام مبینی بود که فکر کنم فرمانده تیپ شصت و سه بود . ایشان آمده بود دنبال رسول ولی رسول نرفت . رسول بچه ی توانمندی بود.

رسول خیلی مهربان بود و من یادم هست که در منطقه قلاجه مریض شده بودم و احتیاج به سرم داشتم . رسول من را تا بهداری برد . حتی یک بار که حال نداشتم ، من را کول کرد . بچه ی خیلی خیلی بی ریا و افتاده ای بود .

هیچ کس باورش نمی شد اما من میدانم ، رسول قرآن را حفظ بود . نماز شبش ترک نمی شد . خیلی ها شاید رسول را فقط در حالت شوخی و خنده می دیدند اما رسول اصلا یک چیز دیگری بود .

امام فرمود شما هجمه کنید آنها عقب میروند ...
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=3580
  • نویسنده : حاج منوچهر قائد امینی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

23آبان
من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …
ماجرای یک بگومگو بین شهید حاج رسول و شهید سید محمد

من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

23آبان
تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی
اعتکاف در غار ارتفاعات بازی دراز

تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی

23آبان
مطالبه حاج عبدالله ازما این بود که میگفت باید در جنگ تاثیر گذار باشید