رزمنده هایی که در عملیات نصر چهار ، در تپه دوقولو درگیر شدند شب به شهید سید محمد زینال حسینی گفته بودند که اوضاع تپه دوقولو خراب است . سید محمد با تلفن هندلی به من زنگ زد و گفت : یک تویوتا مانده و ما داریم عقب نشینی می کنیم . تو، با تویوتای خودت بیا و این توبوتا رو بکش بیرون و بیار عقب وگرنه می ماند .
یکی دو تا از بچه ها را جمع کردیم و شبانه به خط آمدیم و هر کاری کردیم نتوانستیم ماشین را در بیاوریم. روز شد و زخمی ها را سوار کردیم. به نظرم سلیمان آقائی هم بود و عقب ماشین ، روی لبه ی در نشسته بود.
سربالایی بود و خطرناک که ماشین ریپ می زد و بالا نمی رفت . مرتب هم خمپاره میزدند . فکر کنم سلیمان آقائی آن جا یک ترکش خورد . بچه ها را عقب پیاده کردیم و برگشتیم و یک مقر تاکتیکی آن جا بود که به آنجا رفتیم .
حاج خادم ما را آنجا دید و گفت : سید محمد شهید شده است و جنازه اش پشت است . بالای سر سید محمد رسیدیم ، بدنش گرم بود و چشمانش باز مانده بود . شهید رسول فیروزبخت چشمانش را بست و پوتین هایش را بیرون آورد و مرتبش کرد . حاج خادم گفت : خودتان مستقیما به معراج ببریدش . ترکش خورده بود اما چون کوچک بود به چشم نمی امد . جنازه اش سالم بود . عقب ماشین گذاشتیمش و اوردیم در راه گریه می کردیم و صحبت می کردیم . برادر محمدفرد در کارهای پشت خط خیلی وارد بود. قرار شد پیش محمد فرد خدا بیامرز برویم تا ایشان کارها را زودتر انجام دهد . یک مقری پشت بود. نرسیده به مقر ایستادم و به رسول گفتم که شما برو محمد فرد را بیاور تا بفرستیمش . به نظرم شاید حاج مجید هم بود . خلاصه شهید سید محمد را سوار کردیم با آن یک نفر که یادم نیست چه کسی بود. جنازه را به معراج بردیم . محمد فرد را هم به شهر بردیم که به تهران برود و کارها را انجام دهد. بعد از تشیح جنازه خودمان هم به تهران رفتیم.