• امروز : جمعه, ۲۳ آذر , ۱۴۰۳
نحوه آشنایی و ورود به گردان تخریب

این ها همان موشک هاییست که تا بانک رافدین عراق رفته

  • کد خبر : 2441
این ها همان موشک هاییست که تا بانک رافدین عراق رفته

شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده گردان تخریب ) روحیه اش این بود که دوست نداشت بچه ها بیکار باشند. می گفت: بیکاری فساد می آورد. یک دستگاه بلوک زنی از دزفول خریده بود، ماسه و سیمان جور کرده بود و بچه ها را برای ساختن زاغه به کار گرفت. نزدیک عملیات بدر بود که […]

شهید حاج عبدالله نوریان ( فرمانده گردان تخریب ) روحیه اش این بود که دوست نداشت بچه ها بیکار باشند. می گفت: بیکاری فساد می آورد. یک دستگاه بلوک زنی از دزفول خریده بود، ماسه و سیمان جور کرده بود و بچه ها را برای ساختن زاغه به کار گرفت. نزدیک عملیات بدر بود که بچه های تخریب در آن جا نقش زیادی نداشتند زیرا عملیات به آن صورت که می خواستند انجام شود پیش نرفت. زیرا اولین باری بود که با موشک های جدید که درست کرده بودند می‌خواستند با پدهایی که عراق انداخته بود ، آب را بشکافند تا به سمت عراق برود.

از این طرف هم زیر پایشان خشک شود و هم آب را انداخته باشند جلوی تانک های عراق تا کار انجام شود. اما متاسفانه نشد. آن اهدافی که قبلاً باید انجام می شد طول می کشید تا به مرحله ی مورد نظر برسد. ما موشک ها را برگرداندیم و در زاغه گذاشتیم. تا بتوانند در مراحل بعدی از آن استفاده کنند. ما از دژبانی اهواز که رد می شدیم خیلی به ما سخت می گرفتند.

تنها دژبانی که در منطقه بیشتر از همه به ما گیر می داد دژبانی اهواز بود که البته بیشتر گیرهای بی خودی می داد. در آن زمان هم حکم مان تمام شده بود و هم اینکه برگه تردد نداشتیم. ما سه تا موشک و سه تا تریلی داشتیم. من در تریلی جلویی بودم و بقیه پشت سرم می آمدند. گفتم دژبانی اهوار دنبال یک پوکه فشنگ می گردد که به ما گیر بدهد الان که دیگه موشک را با تریلی می بریم. حاج عبداله گفت شما برو و من به قرارگاه می روم و حکم می گیریم. ما رسیدیم و هواپیماهای عراق بالای سر دژبانی آمدند به مانور زدن. دژبانی هم سریع ما را رد کرد تا هواپیما آن جا را نزند و تلفات بدهند. دو سه روز بود که موشک زده بودن به بانک رافدین عراق . تا اینکه نوبت به ما رسید. پرسیدند این ها چیست ؟

برادر میسوری مگر من میگذارم تو شهید یا اسیر شوی ؟!

من هم گفتم این ها همان هستند که رفته بانک رافدین. آن ها هم ترسیدند که هواپیما آن ها نبیند و نزند گفتند برو و اینجا نایستید. گفتم : دو تا ماشین دیگر هم با من هستند . مامور دژبانی گفت شما سریع برو ، من آن دو تا دیگر را هم رد می کنم. از آن جا آمدیم و آن دو راننده تریلی هم آمدند. راننده تریلی ها از من پرسیدند که شما به دژبانی چی گفتید که اجازه داد ما رد شویم. همیشه در موقع رد شدین از این جا کلی ما را سوال پیچ می کنند . الان چطور به شما اجازه عبور دادند. من دیگر نگفتم که داستان چه بود . فقط گفتم بین ما یک رمزی بودت که من آن رمز را گفتم و آنها اجازه دادند ما رد شویم.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2441
  • نویسنده : حاج ابراهیم قاسمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!