• امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳
او جزو امرای ارتش عراق بود

آن روز فهمیدیم که خاک هم پذیرای جنازه افسر بعثی نیست

  • کد خبر : 4848
آن روز فهمیدیم که خاک هم پذیرای جنازه افسر بعثی نیست

در یک مقطعی از زمان که مربوط به قبل از عملیات عاشورای سه بود ، ما به اتفاق تعدادی از بچه های گردان تخریب برای انجام ماموریتی به مریوان رفتیم . قبل از زمان آمدن حاج علی فضلی در تیپ سیدالشهدا ، حاج محمد خزاعی برای مدت کوتاهی بعد از شهادت حاج کاظم رستگار به […]

در یک مقطعی از زمان که مربوط به قبل از عملیات عاشورای سه بود ، ما به اتفاق تعدادی از بچه های گردان تخریب برای انجام ماموریتی به مریوان رفتیم .

قبل از زمان آمدن حاج علی فضلی در تیپ سیدالشهدا ، حاج محمد خزاعی برای مدت کوتاهی بعد از شهادت حاج کاظم رستگار به سمت فرماندهی لشگر سیدالشهداء علیه السلام منسوب می شود . قبل از عملیات عاشورای سه ایشان جای خود را به حاج علی فضلی میدهد و حاج علی فضلی تا آخر جنگ در این سمت میماند . تقریبا در این مقطع ، یعنی در مقطعی که حاج محمد خزاعی فرمانده لشگر سیدالشهداء علیه السلام بودند ، ماموریت های متعددی را برخی از واحد ها مثل واحد تخریب یا بعضا واحد اطلاعات داشتند . البته این ماموریت ها غالبا از طرف لشکر نبود بلکه ماموریت های قرارگاهی بود و مستقیما از لشکر ابلاغ نمی شد .

شهید حاج عبدالله نوریان به حسب اقتضائاتی که حال و هوای بچه ها ایجاب میکرد ترجیح میداد بچه ها بیکار نمانند . حاج عبدالله سعی میکرد ماموریت هایی که برای بچه ها تعریف میشود توام با آموزش باشد و تداوم در آموزش را همیشه سعی می کرد در دستور کار قرار دهد . در همین مقطع ، ما در یک ماموریتی با یک تعداد از رفقا به مریوان رفتیم . حاج عبدالله با هماهنگی قرارگاه حمزه ی سیدالهشداء علیه السلام خوزستان ، گردان را به مریوان برد .

ما برای انجام ماموریت به منطقه ی ارتفاعات لری واقع در منطقه ی عمومی مریوان رفتیم . ما برای پاکسازی میادین مین به آنجا رفتیم . تقریبا پنج استان از استان های ما گرفتار مواد منفجره و میادین مین شده بودن . ما هم برای پاک سازی رفتیم . از بین رفقایی که در آن مقطع با ما بودند ، که برخی از آن ها هم شهید شدند ، این عزیزان را یادم می آید : آقای وحید بهاری ، آقا سید ناصر حسینی ، شهید حاج ناصر اربابیان ، شهید رحمان میرزا زاده ، آقا مهدی قدیمی ، حاج ناصر اسماعیل یزدی و حاج ابراهیم طهماسبی . ما به اتفاق این رفقا به منطقه ی ارتفاعات لری رفتیم .

خاطره ای که از تفحص شهدا دارم

بعد از یک سری توضیحات و توجیهاتی که در رابطه با نوع ماموریت و اقتضائات منطقه وجود داشت ، شروع کردیم به پاکسازی این منطقه از میدان های مین .

این منطقه در ارتفاعات واقع می شد که ارتفاعات پستی هم بود . فصلی که رفتیم یادم نیست که چه فصلی از سال بود ولی روی زمین خوشه های علفزار بود و بعضا علف ها تا سر زانو می آمد . خود این علفزار هم مانعی برای نیروهای ایرانی بود .
ما روزها می رفتیم برای پاک سازی و می رفتیم و وارد نوار میدان مین می شدیم .
یادم هست یک روز که به میدان رفته بودیم و منطقه ، پوشیده بود از خوشه های گندم و علفزار ، من تعادلم به هم خورد و افتادم . خودم متوجه نبودم ولی پایم به سیم تله خورد و چند متر هم سیم تله را همراه خودم کشیدم . حالا البته خوشبختانه یا متاسفانه مین منفجر نشد .
یادم هست روزها برای پاک سازی میدان مین می رفتیم و دم غروب که می خواستیم برگردیم ، هر چیزی که جمع کرده بودیم را در یک چاله ی عمیق ، در کنار هم انباشته و مسدود می کردیم و با مواد منفجره این ها را ، منفجر می کردیم . مین های خنثی شده را منفجر میکردیم به خاطر این که از بین برود و دست ضد انقلاب منطقه نیوفند .
همین طوری که هر روز می رفتیم و می آمدیم ، در یکی از این روز ها ، با جسد یک افسر درجه دار بعثی مواجه شدیم . ظاهرا جسدش از عملیات والفجر چهار مانده بود . جنازه هم باد کرده و ترکیده بود . بوی تعفن اش هم منطقه را برداشته بود . ما آمدیم و آن جسد را طبق آنچه که تکلیف شرعی و احکام اسلامی بود دفن کردیم و بعد هم به سمت اردوگاه مریوان رفتیم .

صحنه‌هاي تكان دهنده بمباران اوج وقاحت دشمن را به تصوير مي‌كشد

فردای آن روز که مجددا برای ادمه ی کار پاکسازی به منطقه برگشتیم ، در کمال تعجب دیدیم که باز هم این جنازه بیرون از خاک است . متعجب بودیم و گفتیم شاید لاشخور یا حیوان دیگری جنازه را از خاک بیرون کشیده است . این بار چاله را عمیق تر کندیم و جنازه را دفن کردیم . غروب که شد رفتیم و فردایش که برگشتیم ، دیدیدم که باز هم جنازه بیرون است . تعجب کرده بودیم و از این اتفاق سر در نمی آوردیم با خودمان گفتیم این بار قبر را آنقدر عمیق کرده بودیم که برای لاشخور و … قابل دسترس نبود .

من علائم نظامی را می شناختم و به لباسی که تن این افسر بعثی بود دقت کردم . متوجه شدم که او جزو امرای ارتش عراق بود . درجه ی سرتیپی روی شانه اش بود .
درجه ی این مرد برای ما جاذبه نداشت اما اینکه از خاک بیرون آمده بود ، برای ما خیلی جای سوال ایجاد کرد . دو یا سه دفعه ما این جنازه را دفن کردیم ولی باز بیرون زده بود . من یادم نمی آید در این مقطع حاج عبدالله نوریان هم در منطقه بود یا نه . شاید در عقبه بود ، حضور ذهن ندارم ولی می دانم رفقا با حاج عبدالله تماس گرفتند و ایشان با آیت الله میرزا عبدالکریم حق شناس تماس گرفت و موضوع را با این عالم ربانی در میان گذاشت .

مرحوم آیت الله حق شناس ، عالم ، عارف ، استاد اخلاق و آدم وارسته و اهل عرفان و معرفت بودند .
خلاصه به واسطه حاج عبدالله نوریان تماسی با آیت الله حق شناس گرفته می شود و شرح واقعه را با آیت الله حق شناس مطرح می کنند . بازخورد این مکالمه را ما متوجه شدیم . آیت الله حق شناس فرموده بودند که این افسر بعثی ، آنقدر در این زمین گناه و معصیت کرده است که خاک پذیرای آن نیست …
آیت الله حق شناس فرموده بودند : باید بگویید رزمنده ها در آنجا برای صاحب این جسد استغفار کنند . برایش طلب مغفرت کنند و بعد مجدد دفنش کنند .

زخم زبان های مردم و اقوام را چه طور تحمل کنم؟

برای ما بسیار عجیب بود و سوال شده بود که فلسفه ی وجودی خاک چیست ؟ آدم ها به چه مرتبه ای می رسند و چقدر تنزل پیدا میکنند که خاک پذیرای ایشان نیست ؟

خلاصه ما آمدیم و این طلب استغفار و معرفت را انجام دادیم و باز مجددا دفنش کردیم . این دفعه دیگر از خاک بیرون زده نشد . بعد از این واقعه به این نکته و به فلسفه ی خاک پی بردیم که چقدر این خاک خواص دارد .

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=4848
  • نویسنده : حاج حسن نسیمی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه