هر روز یک خاطره از شهدا ببینید و بخوانید
- امروز : سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۳
پیشنهاد ما:
مسئول تدارکات گردان تخریب ، شهید عنایت الله رزاقی
بلند شدم گفتم یا حسین و باز خوابیدم
حاج رسول ، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد
حسرتی که شهید سید مهدی اعتصامی به دل ما گذاشت
عاقبت اسرائیل ، یهودیان و فلسطینیان چه خواهد شد؟
نابغه و مخترع گردان تخریب ، شهید سید امین صدرنژاد
حماسه ساز روز های سرد
شاه کلید موفقیت مدیریت شهید کاظمی رنگ خدایی‌اش بود
به روایت حاج سید مجید کمالی
آنروز فهمیدم بین من با شهید زینال حسینی چقدر فاصله است
من یادم است که ما با شهید سید محمد زینال حسینی (فرمانده گردان) شبانه به اردوگاه کوثر ، حومه شهر اندیمشک رفتیم که نیرو بیاوریم . شنیده بودیم که یک تعدادی نیروی جدید آمده بودند و خواستیم برویم که آنها را به گردان تخریب بیاوریم. خلاصه رفتیم و سید محمد برایشان صحبت کرد . یک […]
این درسی بود که چقدر انسان به مرگ نزدیک است
سال شصت و سه که برای پاک سازی یک مدت سمت ارتفاعات بازیدراز در غرب کشور رفته بودیم ، در ارتفاعات بمو یک حالت یال اسبی بود که روبرویش عراقی ها بودند . من و شهید حاج ناصر اربابیان و برادر اسماعیل یزدی و چند نفر دیگر آنجا بودیم . مین هایی که در آن […]
وقتی پیکر شهید موسی انصاری را در معراج دیدم
شهید حاج موسی انصاری همیشه سرش در لاک خودش بود و بچه ی بسیار شجاع و مسئولیت پذیری بود . در عملیاتی که شهید شد من نبودم اما وقتی شهید شده بود من در معراج شهدا دیدمش .. آنجا دیدم لباس تنش نیست و پرسیدم چرا اینطوری است ؟ بچه ها گفتند عراقی ها در […]
عملیات عاشورای سه به روایت حاج سید جمید کمالی
شهید صاحبعلی نباتی بچه ورزشکاری بود . در عملیات عاشورای سه ، من قرار شد که معبر بزنم و پشت سرم شهید نباتی بود و پشت سرش شهید حاج رسول فیروزبخت بود . ما سه نفر مال این معبر بودیم . در معبر به یک مین والمر برخوردیم ، من خیلی میدان مین رفته بودم […]
شوخی به سبک شهید امیرمسعود تابش
شهید تابش هم آدم مَشتی و باحالی بود . آن شبی که برای عملیات والفجر 8 به منطقه ام الرصاص آمدیم ، با چند نفر از بچه ها در قایق بودیم و شهید امیرمسعود تابش با غواص های دیگر جلوتر از قایق می رفتند . شهید تابش همان طور که در آب بود به من […]
ما فکر میکردیم تو از بچه های منافق هستی
من به دلیل اینکه یک سمت صورتم آسیب دیده بود ریش نمی گذاشتم ، سبیل می گذاشتم. و یک موتور قدیمی داشتم و با آن به واحد مهندسی می آمدم. یک بار ، شهید حسن پردازی مقدم به من گفت : ما فکر می کردیم که تو از بچه های منافق هستی ! چون سبیل […]
با همان لباس پاسداری که به او یادگاری داده بودم شهید شد
روزی که ما به پادگان ابوذر رفتیم یک مدتی طول کشید تا عملیات شروع شود. من به شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) گفتم اگر برای شما امکان دارد من را به واحد عملیات مامور کنید . گفت من برای شما و حسن نسیمی و شهید علیپور و یکی ، دو نفر دیگر یک برنامه […]
مهربان مثل شهید پیام پوررازقی
قرار بود به دزفول برویم و 4 الی 5 نفری بودن که می خواستند تلفن بزنند. پیام پوررازقی یک مقدار به من پول داد گفت با این پول یک مقدار جگر برای اسماعیل بخر. گفت خیلی ضعف بدنی دارد و من خبر دارم. گفتم چشم. خیلی روح لطیفی داشت. بهش گفتم این ها را پیام […]
خرید باتری در ازای شفاعت شهید علیرضا زمانی
ما در واحد مهندسی با شهید علیرضا زمانی با هم بودیم و ایشان را می شناختم. یک سیم چین همیشه به کمرش بود که من آن را به یادگار دارم. چند بار خواستم سیم چین را به برادرانش بدهم که یادم می رود. قبل از عملیات عاشورای سه ، ما به پادگاه دوکوهه رفتیم و […]
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید مجید کمالی
اولین برخوردم با شهید حاج عبدالله مربوط به اوایل سال 1363 بود. بعد از پایان دوره آموزشی سپاه پاسداران ما را مامور کردند به واحد مهندسی رسمی . در آن زمان لانه جاسوسی مقر اصلی مان بود. حاج عبداله را اولین بار آنجا دیدم . به ما گفتند که ایشان فرمانده گردان تخریب تیپ سید […]
اگر میخواهید شهید شوید با اخلاص کار کنید
جنگ خیلی دوام ندارد و ما هم ماندیم و محروم شدیم
خاطرات اسارت در اردوگاه موصل
مردم به امید تو هستند و تو داری چرت میزنی؟
هر کس ریش داشت را میزدند و محاسنش را میکندند
روایت آزاده ی سرافراز ارتشی از اسارت سربازان ارتش در جبهه دهلران
بچه های شر و شیطون گردان به روایت حاج علی اکبر جعفری
دوربین های نماز جمعه ، خبر جانبازی من رو به مادرم دادند
شهید زعفری آرپیجی را انداخت وسط آتش
شهداء مصداق ( صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین ) هستند
خداوند خریدار جانها و تلاشها و مجاهدت هاست
و با آنها پیکار کنید؛ تا فتنه باقی نماند
اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‌پرستی ادامه می‌دهد
اگر حقّ با قلب پیوند خورده باشد، شهادت از عسل شیرین تر است
