آيا مىخواهيد چيزى به شما بياموزم كه از خدمتکار بهتر باشد؟
حاج عبدالله اینگونه رزمنده ها را در گردان زمین گیر کرده بود
پاسدار و محافظ جان اباعبدالله الحسین علیه السلام
پیش بینی بُحَیراء از نبوت حضرت محمد صل الله علیه و آله
من در راهى قدم گذاشتم که باید جان به جانان سپرد
ما نیرویی می خواهیم که اگر لازم شد، خودش را روی مین بیاندازد
تو تضمین می کنی من در این ده کیلومتر زنده باشم ؟
اگر حاج احمد برایش دعا کند، شهید می شود
روز آخر عملیات بدر ، بعد از عقب نشینی بود که حاج عبدالله نوریان گفت برید هرچی که اونور آب مونده منهدم کنید . ما رفتیم و کارامون که تموم شد برگشتیم .شهید خیاط فیض چون گلوگه خورده بود و نمیتونست بیاد عقب پل رو منفجر کرد و خودش هم شهید شد . منم اونجا […]
آقای حاج مسعود تاج آبادی یک روحانی رزمنده بودند که در گردان حضور داشتند اما بنده چون مقید به فعالیت های پشت جبهه بودم مرتب در رفت و آمد بودم . بعضی از دوستان روحانی بودند که علاوه بر گردان، جاهای دیگری نیز می رفتند و سر می زدند از جمله این روحانی ها آقای […]
یکی از بچه های گردان تخریب لشگر ده ، شهید اسماعیل خوش سیر بود که چند برادر بودند یکی از آنها ایوب بود . یکی از ویژگی های ممتاز شهید اسماعیل خوش سیر شوخ طبع بودنشان بود . چون همیشه عملیات نبود و چون در فضای دور از خانواده بودند حوصله جوان ها سر می […]
بسم رب الشهداء والصدیقین ….. مردانی در عهد و پیمان خویش با خدا راستگو و وفادارند آن کسانی که به عهد خویش وفا کردند و دیگران نیز در انتظار لحظه(شهادت) بسر می برند و تو هرگز در اراده و تصمیم آنان خللی یا ….. (بنام الله یعنی آن کسی که به عشق او در این […]
مادرم درگوشم گفت که قرار است امشب منصوره خانوم و پسرش به خانه مان بیایند .با شنیدن این حرف دست و پایم یخ کرد و قلبم به تپش افتاد . بعد از ناهار در حالی که دلهره ی آمدن خواستگار را داشتم با کمک رویا نظافت خانه را تکمیل کردیم . شب شده بود و […]
25 بهمن ماه 1363 در عملیات منطقه کلب رضاخان ، در بالای یکی از ارتفاعات با مسئولیت جانشینی گردان امام سجاد صلوات الله علیه مجروح شدم . این جراحت منجر به عارضه نخاعی شد . مدتی در بیمارستان جم تهران بستری بودم . در این مدت شهید کاوه هر از چند گاهی به ملاقاتم می […]
او (شهید عبدالحسین برونسی ) جبهه ماند و من آمدم مشهد ، مرخصی ، صبح روز بعد رفتم ملک آباد ، مقر سپاه . یکی از مسئولین رده بالای سپاه گفت : به هرکدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم ، یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده . مکث کرد و ادامه داد : […]
علاقه ی خاصی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) داشت ، هم نسیت به سادات و فرزندان ایشان . عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر ، چادر ، خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد […]
جنگ که شروع شد همه بلاتکلیف بودند؛ یک عده خانوادهشان را از شهر بیرون بردند، عدهای هم با دست خالی از ورود عراقیها به داخل شهر و تعرضات آنها جلوگیری میکردند. ستاد عملیات در هتل آبادان تشکیل شد و فرماندة سپاه به آنجا رفتوآمد میکرد. جبهههای مختلفی در آبادان بود؛ از جمله جبهة فیاضیه، ذوالفقاری […]
وصیت نامه شهید حاج حسین خرازی بسم رب الصدیقین خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام: – ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی […]
مروری بر زمینه ی تاریخی قضایای کردستان بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی با سلام به محضر امام امت ، خمینی کبیر و امت امام و شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و خصوصا شهدای مظلوم کردستان بنده عرایض خودم را آغاز […]
نیمه شب بود که آمدیم مسجد . ابراهیم با بچه ها خداحافظی کرد . بعد هم رفت خانه . از مادر و خانواده اش هم خداخافظی کرد . از مادر خواست که برای شهادتش دعا کند . صبح زود هم راهی منطقه شدیم . ابراهیم کمتر حرف میزد . بیشتر مشغول ذکر یا قرآن بود […]
آن زمان شایعات بسیار عحیبی در مورد محمود (کاوه) بر سر زبان ها بود که کم و بیش از این طرف و آن طرف به گوش ما هم میرسید . مثلا یکی از بسیجی ها که از نیروهای خود تیپ بود ، میگفت : کاوه عامل نفوذی سپاه توی کوموله بوده … دیگری میگفت : […]
طلبه ی جوان آنقدر زیبا صحبت میکرد که همه را به وجئ می آورد . قدرت بیان او بسیار بالا بود . مخصوصا زمانی که از امام زمان (عج) میگفت . آنقدر عاشقانه با آقا درد دل میکرد که همه اشک میریختند . عملیات فتح المبین به اهداف خود دست یافت . اما تعداد مجروحان […]
سال ۶۰ اسکورت ما از سقز به سمت سنندج در حرکت بود. در تنگه بیجار به کمین ضدانقلاب برخوردیم، آتش سنگینی روی سرمان میریختند و ما را به رگبار بستند. همان اول کار 10 نفر مجروح دادیم و زمینگیر شدیم. بیسیم هم از کار افتاد و کالیبر هم کار نکرد و رانندهاش ترکش خورد و […]
کله قندی گل منطقه بود . از آن ارتفاعات حساس و حیاتی . از بلندی آنجا دشمن به جاده های مواصلاتی و به منطقه ی ما تسلط داشت . همیشه از همانجا بود که مشکل برایمان درست میکرد . تو عملیات آزادسازی مهران هم همین مشکل پاپیچ بچه ها شد . یادم هست روز هفتم […]
یک بار با هم آمدیم مرخصی ، او رفت دنبال کارش و من هم رفتم خانه . به قول معروق خستگی راه هنوز توی تنم بود که آمد سروقتم و گفت : استراحت دیگه بسه … گفتم خیره ان شاءالله جایی میخوایم بریم؟ لبخندی زد و گفت : آره اومدم که هم خودت رو ببرم […]
برادر محسن یکی از انسانهای بسیار بسیار شایسته و والامقام، باسواد و فهیم و انسانی بود که شاید نسبت به زمان خودش فرسنگها جلوتر بود. این را باور کنید که هر چه ما در مورد او بگوئیم نه تنها غلو نیست بلکه هنوز نتوانستیم بخشی از شخصیت این انسان شایسه و بزرگ را برای نسلهای […]
«بسم الله الرحمن الرحیم فوق کل ذی برٍ برٌ حتی یقتل الرجل فی سیبل الله فاذا قتلوا فی سیبل الله فلیس فوقه بر بالا دست هر نیکی، نیکی دیگری است تا آن که بنده در راه خدا، به شهادت برسد. پس همین که در راه خدا شهید شد پس دیگر بالای آن نیکی دیگری نیست. […]
در یکی از عملیات ها که علیه منافقین بود، قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده. موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده […]
من تصورم این بود که وقتی خبر شهادت احمد گفته شد، حداقل تیتر همهء روزنامه های ما باید این جمله باشد که “فاتح خرمشهر شهید شد”. همان طوری که وقتی بزرگی از ما در ادبیات ، در هنر و در هرچیزی که از بین ما میرود بلافاصله تیتر میزنیم “پدر علم ریاضی” ایران از دنیا رفت. فکر […]
15 فروردين 62 بود در پايگاه گلف اهواز، آقا رحيم بنده را خواستند و ابلاغ راه اندازي توپخانه در سپاه را به من دادند. من هم بلافاصله به سمت شوش راهي شدم و خودم را به سردار فضلي رساندم و از او درخواست كردم كه شهيد شفيع زاده را در اختيار ما بگذارد كه در […]
انگیزه در هر فرد مسلمان این است، به داد هر مظلومی که در هر نقطه جهان فریاد میزند، به داد این برادرها برسد و خوشبختانه ما در چنین موقعیتی هستیم. واقعا شکر میکنیم که در این زمان به دنیا آمدیم و به ندای اسلام لبیک گفتیم و ما هم به تبعیت از اصحاب رسول الله […]
متن زیر بخشهایی از کتاب «ذوالفقار» نوشته «علیاکبر مزدآبادی» است که در آن خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی را گردآوری کرده است که قسمت پنجم آن را در ادامه میخوانید: در عملیات خیبر روی شهید زینالدین و بچههای لشگر 17 علی ابن ابیطالب (ع) خیلی فشار بود. چون تو ضلع مرکزی جزیره جنوبی مجنون […]
ریشه ی توطئه ها ریشه ی توطئه ای که در جنگ با ضد انقلاب بوجود آمده بود به ابرقدرت ها برمیگردد که پشت سر هم برای ما مشکل ایجاد میکردند تا نتوانیم به خودمان برسیم . همان زمانی که من مسئول منطقه بودم ، مرتب گزارش میرسید که شاهد و ناظر فعالیت های ارتش عراق […]