• امروز : جمعه, ۲۹ فروردین , ۱۴۰۴
تخریب لشکر 27 به طور رسمی در 21 عملیات در زمان جنگ شرکت کرد

تاریخچه گردان تخریب لشگر بیست و هفت به روایت حاج احمد بیگدلی

  • کد خبر : 6007
تاریخچه گردان تخریب لشگر بیست و هفت به روایت حاج احمد بیگدلی

موسس و اولین فرمانده گردان تخریب، برادر حاج جعفر جهروتی بود. حاج احمد متوسلیان، کادر تخریب را انتخاب کردند. آقای جعفر جهروتی فرمانده تخریب سپاه 11 قدر شد و شهید همت فرمانده سپاه 11 قدر شد و برادرمان آقای فضلی فرمانده لشکر حضرت رسول (ص) شد. بعد از عملیات والفجر مقدماتی سپاه 11 قدر به […]

موسس و اولین فرمانده گردان تخریب، برادر حاج جعفر جهروتی بود. حاج احمد متوسلیان، کادر تخریب را انتخاب کردند. آقای جعفر جهروتی فرمانده تخریب سپاه 11 قدر شد و شهید همت فرمانده سپاه 11 قدر شد و برادرمان آقای فضلی فرمانده لشکر حضرت رسول (ص) شد. بعد از عملیات والفجر مقدماتی سپاه 11 قدر به لشکر ارتقاء پیدا کرد. که باز هم آقای جهروتی فرمانده تخریب بود، تا اواسط سال 63 که حاج منصور رحیمی آمد و فرمانده تخریب شد. ایشان تا تاریخ ششم فروردین سال 67 که عملیات بیت المقدس 4 را انجام دادیم، بود و در منطقه شاخ شمران بمباران خوشه ای شد و هر دو پای ایشان قطع و جانباز شد.

آن شب قرار بود که با آقای مجید ثابتی که جانشین گردان بود، برویم دشت (طول وی ) عملیات انجام بدهیم. به اتفاق به چادر تدارکاتی که کنار قبرستان شیخ سله بود، برای ادامه عملیات رفتیم. از آنجا امورات تخریب را برادر ثابتی به عهده گرفت. سال 67 دو عملیات دیگر اتفاق افتاد. یک عملیات در جنوب در محور خرمشهر و شلمچه انجام شد. چون حاج منصور جانباز بود، و شهید نشده بود آقای ثابتی به عنوان فرمانده و آقای ضیغمی نیز کمک دست ایشان بود. در عملیات مرصاد هم من با آقای ناصر رحیمی (برادر حاج منصور رحیمی ) رفتم و آقای جعفر ربیعی هم آمده بودند . در این مقطع فرمانده مشخصی برای تخریب نبود. ولی همین کادر پرتوان بدون اینکه کسی ادعای فرماندهی داشته باشد، کار را پیش می برد و هرکی کار را به نوبه خود دنبال می کرد. تا اینکه سال 69 من شدم فرمانده تخریب لشکر، آقای ثابتی تیپ عیسی رمضان رفت. آقای ضیغمی رفت تیپ یکم و بعدها آقای ثابتی و ضیغمی دوره عالی اصول مهندسی رفتند. در واقع با ادغام تخریب و مهندسی دیگر آن استقلال عمل سابق را نداشت. آخرین فرمانده گردان تخریب علی محمودوند بود که جانشین من بود و من به واحد عملیات رفتم.

عملیات فتح المبین

اولین عملیاتی که تخریب لشکر 27 در آن شرکت داشت، عملیات فتح المبین بود. در آن عملیات تپه هایی بودند به اسم تپه (سپتون) ، تپه تانکی و تپه پیاده که جلوی هر سه تپه چند ردیف مین بود. آن منطقه (ارتفاع بلتا) دست به دست میشد، و ما شب ها می توانستیم برویم جلو و عملیات کنیم. و در این میدان های مین معبر مخفی ایجاد کردیم.

عملیات بیت المقدس

در عملیات فتح المبین تعداد نفرات تخریب حداکثر به 90 نفر می رسید. بعد از این عملیات حدود 10 اردیبهشت ، در عملیات بیت المقدس چون 9 گردان باید در محورهای متعدد رزم می کردند، باید استعداد عددی نفرات ما با تعداد گردان ها تناسب می داشت. به همین خاطر تعداد نفرات تخریب افزایش پیدا کرد .

عملیات بیت المقدس در 4 مرحله و به مدت 25 روز انجام شد. عمده مناطقی که ما با میدان مین برخورد کردیم، یکی نهر (عرائض) بود ، یکی نهر (خین) بود که بسیار میدان مین وحشی بود. ادامه مسیر در برگشت پاسگاه (هدود) و پاسگاه (خین) میدان مین گسترده ای بود و کار بصورت مخفیانه انجام شد.

عملیات رمضان

بعدش عملیات رمضان شروع شد ، در این عملیات کار تلفیقی بین تخریب و مهندسی انجام شد که ما جلوتر از بولدزرها می رفتیم و میدان مین هایی که عراق پشت خاکریزها کاشته بود شناسایی می کردیم .

بعد از عملیات رمضان ، عملیات های مسلم و زین العابدین در منطقه سومار انجام شد. که اوج کاری تخریب بود عراق روی ارتفاعات (کهنه دیگ) ، (روله شریف) ، (دوازده امام) ، (میان تنگ) ، (تپه مین) ، (بند پیرعلی) و … مین کار گذاشته بود. همه جا پر از مین بود ، اصلا کل یک تپه مین بود. آنقدر مین بود که شما از پشت بند پیرعلی اگر دوربین می گذاشتید، سیم خاردارها و مین ها را می دیدید. اتفاقا برادر شهید محسن کربلایی ، مجید کربلایی در گردان تخریب بود که در (میان تنگ) جلوی گردان عمار در میدان مین شهید شد. و پیکرش همانجا ماند که بعداً پیکرش به عقب منتقل شد .

عملیات والفجر مقدماتی

اواخر سال 61 آمدیم سمت منطقه فکه و عملیات والفجر مقدماتی، در این منطقه تخریب و اطلاعات کار تلفیقی شبانه روزی انجام دادند. در این عملیات هم با میدان مین های وسیع به عمق چند کیلومتر مواجه بودیم. به طوریکه از (تک درخت) به طول یک کیلومتر میدان مین بود تا سنگرهای کمین بعدش و بازهم یک کیلومتر میدان مین بود. جاده شنی را که رد می کردیم پشت پاسگاه رشیدیه ، کانال های کمیل و حنظله مجددا یک میدان مین وسیع بود. در این عملیات تخریب شهید زیادی داد، اما بچه ها با آموزش هایی که دیده بودند شاهکار کردند.

البته این را بگویم، که ما اینجا مدیون رزم شبانه های برادر جعفر بودیم. آنقدر در رزم های شبانه کنار ما مین منفجر می کرد، که وقتی در عملیات خمپاره کنارمان منفجر می شد برایمان عادی بود. آموزش ها و مانورهای ما آنقدر به وضعیت واقعی نزدیک بود که در مانورها تا شش نفر شهید می دادیم. البته این جدیت در آموزش موجب می شد در صحنه عمل، خون کمتری ریخته بشود و عملیات ها دقیق تر و صحیح تر انجام شود.

شروع پرکار

خب سال 61 شش عملیات در طی یک سال (فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان ، مسلم بن عقیل ، زین العابدین و والفجر مقدماتی) انجام دادیم. که برای یک گردان تازه تاسیس به طور میانگین هر دو ماه یک عملیات زیاد بود.

عملیات والفجر یک

ایام نوروز سال 62 در منطقه فکه و ابوقریب، عملیات والفجر یک را که، عملیات پرخسارتی برای ما بود انجام دادیم. عملیات والفجر مقدماتی ما زیاد شهید دادیم. اما در والفجر یک، فرمانده خودمان شهید چراغی را از دست دادیم. قبلش شهید کفائی منش را از دست داده بودیم، و جعفر ربیعی به اسارت عراقی ها درآمده بود و یک مقداری شاکله گردان بهم ریخته بود.

عملیات والفجر یک هم که چند روزی بیشتر طول نکشید. وقتی دیدیم نمی توانیم به عراقی ها غلبه پیدا کنیم به عقب برگشتیم. بعد از این عملیات ما رفتیم دو کوهه مستقر شدیم، که عملیات های دیگری انجام بدهیم. همکاری تنگاتنگی با اطلاعات داشتیم به کمک شهید زنگنه و شهید افکاری.

عملیات والفجر سه

پس از آن ما از جبهه جنوب به غرب و به اردوگاه (قلاجه) رفتیم. در همین زمان بود که عراق عملیات کرد و مهران را تصرف کرد. و ما برای بازپس گیری مهران در ارتفاعات کله قندی مهران عملیات کردیم، که شد عملیات والفجر3.

در این عملیات انقدر عمق میدان مین های دشمن زیاد بود، که ما طناب معبر کم آوردیم. بچه ها زیرپیراهن های خودشان را به هم گره زدند تا خط راهنمای معبر برای عبور رزمندگان بشود. بنابراین مهران در سال 62 و طی عملیات والفجر 3 آزاد شد. در والفجر 3 بار چهارم بود که مهران پس از تصرف آزاد سازی میشد. نخستین مرتبه قبل از انقلاب اتفاق افتاده بود .

ما به قلاجه آمدیم که گفتند عملیات بعدی در بمو خواهد بود. آمدیم بمو ، رفتیم شیخ سله و تازه آباد و منطقه جوانرود ، زیر منطقه بمو منطقه ای بود به اسم پل قالیچه که شیاری داشت و به قول بچه ها همه جور جانوری آنجا بود از ضد انقلاب بگیر تا دموکرات ، کومله و قاچاقچیان بودند.

ما تا برج هشت در بمو قرنطینه بودیم. آن سال محرم هم در همان حال گذراندیم. برای ما محرم بسیار سختی بود به علت حضور برادران اهل تسنن و حفظ وحدت زیارت عاشورا نمیخواندیم و ذکر مصیبتی هم نداشتیم.

عملیات والفجر چهار

در انتظار بودیم تا عملیات شروع بشود و چند ماهی آنجا ماندیم که گفتند مقر بمو را جمع کردند و باید بریم پادگان بیستون و ادامه عملیات والفجر 4 را ما انجام بدیم و در بمو عملیات منتفی شده است . چرا؟ قضیه درازی دارد که بحثی بین بچه های اطلاعات و شهید همت اتفاق افتاده بود که اطلاعاتی ها می گفتند چون در بمو سیاه شب است، روشنایی مهتاب را نداریم و محدودیت های دیگری هم داریم عملیات در شب این منطقه اصطلاحاً مشت به خنجر محسوب می شود و درصد موفقیت خیلی کم است . ذقیقه 58 خاطره

رفتیم بیستون و از آنجا سوار اتوبوس شدیم، رفتیم مریوان ، دریاچه زریوار و دریاچه باشماق و در آخر ارتفاعات (غل غله) که آنجا عملیات انجا دهیم. بچه ها در گردان ها تقسیم شدند. چون تعداد نفرات گردان ها محدود بود، بچه های تخریب در عملیات ها علاوه بر اینکه کار خنثی سازی مین را انجام می دادند، کار شکار تانک هم به آن ها واگذار شد . تقریبا 30 ، 40 نفر از بچه ها رفتند دشت (پنج وین) برای شکار تانک و ما هم رفتیم داخل گردان ها برای معبر زدن.

عملیات خیبر

بعد از عملیات والفجر 4 برای عملیات خیبر آمدیم. در زمستان سال 62 بود. در سال 62 والفجر 4 و بعد خیبر را انجام دادیم. برای عملیات خیبر، تغییر سازمان دادیم. گردان ما به تعداد 27 دسته تبدیل شد، و فرماندهان گروهان ها ، فرمانده دسته شدند. چون عملیات آبی خاکی بود و دسته ها از هم جدا شده و به صورت مستقل به مثابه گردان عملیات می کردند. باید فرمانده دسته طوری تصمیم می گرفت و عمل می کرد، که اگر فرمانده گردان آنجا بود همان کار را می کرد.

خیبر را با یک نوآوری و شگفتی برای عراق، و برای اولین بار عملیات آبی خاکی انجام دادیم. برای اولین بار در آب با موانع و میدان مین مواجه شدیم. آن هم نه مین های دریایی بلکه مین های خشکی، مثل والمر را در حور بر روی خرپا و قوطی مانندی قرار می دادند، و یا منورها و فوگاز را داخل آب کار می گذاشتند. عملیات خیبر را با کم و زیادش انجام دادیم.  بچه ها در این عملیات با بمباران های شیمیایی مواجه شدند و عملیات تمام شد.

در سال 63 عملیات دیگری اتفاق نیفتاد تا اسفند ماه همان سال عملیات بدر را انجام دادیم. یعنی در یک سال یک عملیات که البته دستاورد خاصی نداشت، اما به لحاظ راهبردی یک اتفاق بزرگ افتاد. ما با تجربه ها و تجهیزات بسیار خوبی که از عملیات های خیبر و بدر در رزم آبی و خاکی به دست آوردیم، توانستیم جایی عملیات کنیم که دشمن را غافلگیر کنیم.

 

گوش به فرمان امام

کاظم رستگار و بهمن نجفی، حرف هایی در مورد جنگ داشتند. و به حاج محسن گفتند. که اینها رسید به بدنه تا جاییکه به نیروی بسیج هم رسید. در مورد جنگ خیلی ها حرف داشتند. مثل موضوع خیبر که مثل ما که محور ابوذر را داشتیم. فرمانده گردان آقای اسماعیل لشکری، به آقای همت گفت اینجا مشت به خنجر است. اما آقای همت خودش تکلیف کرد. درواقع دوستان بحث های تاکتیکی رو به مسائل راهبردی گره زدند.

وقتی این اختلاف به حضرت امام رسید. امام فرمودند:« ما در حین جنگ زین اسب را  هر چقدر هم خراب باشد عوض نمی کنیم.» که بعد از این ماجرا آقا محسن تا انتها ماند. یعنی وقتی امام تایید میکنند نمیشود مسائل تاکتیکی را به مسایل راهبردی گره زد.

درپادگان ابوذر بودیم من میخواستم حمام بروم گفتند حاج محسن می خواهد سخنرانی کند. همه جمع شده بودند حاج محسن که از کنار آمدند داخل یک نفر بلند شعار داد خمینی بت شکن بت جدید رو بشکن والبته آقا محسن از همان کنار به بیرون رفتند. که ما بسیار تعجب کردیم با اینکه پاسدار بودیم بسیار در ان منطقه رفت و امد داشتیم. یک نفر ماجرا ارا که البته بعدا  به کتابی تبدیل شد برای ما تعریف کرد.

در قطعنامه 514 که بعد از آزادسازی خرمشهر تصویب شد، و ایران آن را نپذیرفت دلیل این بود که امام می گفت این زنگی مست (صدام) به مذاکره و قطعنامه پایبند نیست. بعد از قبول قطعنامه 598 هم همین اتفاق افتاد که عملیات مرصاد و تجاوز به خرمشهر انجام گرفت.

آقایانی بودند که می خواستند جنگ به هر قیمتی تمام شود. موانعی در جنوب وجود داشت که اجازه عملیات نمیداد. سال 63 طوری بود که دشمن از هر سمت مواضع خود را مستحکم کرده بود، و اجازه عملیات به ما نمیداد و اگر میخواستیم اصطلاحا نوکی بزنیم باید تلفات سنگینی را متحمل می شدیم. جنگ ما نیروی انسانی بود و قدرت ایمان. تسلیحاتی برای ما نمی آمد. سال 63 سال جنگ موشک ها بود. که ما به سمت موشکی شدن می رفتیم. در واقع این مقطع آغاز آموزش ها و حضور لیبیایی ها بود.

 

عملیات بدر

با آغاز سال 64 همان روند عملیات های غافلگیرانه را داشتیم. مثل عملیات بدر که اواخر سال 63 بود ، و تاثیر راهبردی بزرگی داشت. خیبر تجربه ما برای عملیات های آبی خاکی بود، که در بدر هم همچنان با تجهیزات دریایی غواصی، رزم آبی دست ما پر شد. من از آقا رشید شنیدم که گفت:« ما باید سالی یک عملیات بزرگ و موفقیت آمیز انجام بدهیم. طوری که دشمن از موضع ضعف به پای میز مذاکره بیاید و ما بتوانیم دست برتر در مذاکره را داشته باشیم. و شروط خودمان که همان برگشت به مرزهای قرارداد الجزایر ، تعیین متجاوز ، تبادل اسرا و پرداخت خسارت بود بر دشمن تحمیل کنیم.»

عملیات والفجر هشت

بعد از عملیات بدر، ما در سال 64 برای انجام عملیات والفجر 8 رفتیم. که کاملا با مخفی کاری و آموزش های سکان داری و غواصی، تمرین عبور از رودخانه در کارون و خرج های ویژه ای که باید کار می کردیم، همه را انجام دادیم. شب عملیات که عبور از رودخانه بود، آقا محسن لشکرهایی را برای عبور از رودخانه انتخاب کرد، که فرماندهان آن لشکر اراده قوی داشتند که ما حتما از رودخانه عبور خواهیم کرد و کوچکترین شک و شبهه ای در این کار نداشته باشند .

ما در عملیات والفجر 8، به عنوان تخریبچی غواص شرکت کردیم. هم هنر غواصی و هم هنر خنثی سازی مین را با هم باید می داشتیم.آموزش های مربوطه را گذراندیم ولی چون آقای کوثری تازه فرمانده لشکر شده بود، و اراده فرماندهی کل این بود که از لشکرهای با تجربه استفاده کند ، ما را در خیز اول شرکت ندادند. تعدادی از ما را برای خیز دوم نگه داشتند و نفراتی هم برای اجرای خیز اول به لشکر 7 ولیعصر مامور شدند. ما خیز اول را انجام دادیم و عرض رودخانه را عبور کردیم. موانع را برداشتیم و نهرها را پاکسازی کردیم.

صبح فردای آغاز عملیات از پشت شهر فاو (از پالایشگاه و خانه های یک طبقه و انبار نفت ) به گردان عمار ملحق شدیم. از آنجا هر مرحله عملیات که انجام می دادیم، یک موقعیت مناسب از جاده را خندق می زدیم، که سمت چپ جاده آب باشد و سمت راستش موانع ، نمکزار و حوضچه های نمک باشد که دشمن نتواند ما را دور بزند.

خندق ها را با انفجار به عرض جاده ، به عمق 6 متر و با دهانه 5 تا 6 متر ایجاد می کردیم. این کار را تا پل (مملحه) انجام دادیم. ما برای انجام دادن این عملیات در منطقه بودیم، تا بعد از عید نوروز 64 .به مدت 75 روز عملیات به طول انجامید، که خط را برای انجام امورات تخصصی تحویل دادیم، که 17 اردیبهشت خبردار شدیم عراق مهران را تصرف کرده است. برای انجام دادن عملیات کربلای یک به منطقه سنگ شکن مهران رفتیم و به مدت 9 شب عملیات کردیم .

عملیات کربلای یک

شب اول به سمت خسروآباد و امامزاده حسن رفتیم. میدان مین جلوی ما بود، و باید معبر باز می کردیم. شب دوم به سمت (بین بهروزان) رفتیم که میدان مین نداشت. رودخانه گاوی و میدان زرهی دشمن را گردان های انصار، مالک و کمیل مسلط شدند. دوازدهم تیرماه بود در خاکریزهای قلاویزان بودیم، که آقا رضا دستواره آمده بود به خط مقدم که گلوله خمپاره کنار ایشان منفجر شد و همراه شهید مهتدی جانباز شدند.

عراقی ها در عقب نشینی به سمت ارتفاعات 210 و ارتفاعات بدره یک میدان مین بسیار وحشی در آن منطقه ایجاد کردند. مین ها را روی زمین پاشیدند و رفتند. هنوزم آن منطقه آلوده بوده و کاملا پاکسازی نشده است. هر از گاهی می شنویم افرادی که از جاده به سمت ارتفاعات می روند روی مین می روند. حتی آقای فاضل ترک زبان خودمان از فرماندهان گردان که راوی جنگ است، در آن منطقه رفته بود روی بلندی که سخنرانی بکند، پایش روی مین می رود.

و این چهارمین و آخرین باری بود که مهران تصرف و آزاد می شد .

عملیات کربلای چهار

بعد از عملیات کربلای یک، ما برای انجام عملیات کربلای چهار آماده شدیم. این عملیات قرار بود در (ام رصراص) و داخل آب انجام بشود. ما از طرح ریزی این عملیات آگاهی نداشتیم و کاملا عملیات غافلگیرانه بود. منتها ما که به خرمشهر رفتیم و در مقری که برای ما پیش بینی کرده بودند مستقر شدیم. وقتی عملیات شروع شد، فهمیدیم که عراقی ها برای غواص های ما کمین گذاشته بودند و آنها را شهید کردند. به ما گفتند سریع تخلیه کنید و همان شب عراق نخلستان های آن منطقه را دیوانه وار بمباران شیمیایی کرد. ما حتی فرصت جمع کردن وسایل و چادرها را نداشتیم فقط تخلیه کردیم.

 

عملیات کربلای 5

و اما کربلای 5؛ ما برای عملیات کربلای 5 تدارکات سنگینی دیدیم. تعداد نیروها را افزایش دادیم. بعد از بهترین آموزش ها، بهترین نفرات انتخاب شدند، و در گردان های خط شکن تقسیم شدند و برای عملیات رفتیم.

عملیات آغاز شد، ابتداء خوب پیشروی کردیم. و پل پرورش ماهی را خودمان منهدم کردیم. یک شب چون نیروهای ما به مرخصی رفته بودند، تعدادی نیرو به ما دادند، و هر چه امکانات و تجهیزات از خرج گود گرفته تا مواد منفجره و نیترات و خودروها به ما دادند. برای انهدام پل پرورش ماهی اعزام شدیم و پل را که منفجر کردیم. بین ما و عراقی ها فاصله افتاد. البته بعد از آن کانال پرورش ماهی خشک شد، که با شهید پازوکی رفتیم داخل کانال را مین کار گذاشتیم.

عملیات بیت المقدس چهار

سال 67 در بیت المقدس 4 دوباره به بمو رفتیم. که بعد برای انجام عملیات بیت المقدس 7 دوباره به منطقه شلمچه رفتیم. در این عملیات هم رفتیم به سمت کانال پرورش ماهی و انهدام و مین گذاری، که انجام دادیم و بعدش هم با قبول قطعنامه 598 عملا آتش بس اتفاق افتاد. تاریخ 27 تیر سال 67 بود ، بعد از پذیرش قطعنامه خط های ارتش کمی سبک تر شدند. نیروها به عقب برگشتند، خیلی از نیروها به مرخصی اعزام شدند. خیلی از بسیجی ها تسویه حساب کردند و برگشتند و درواقع جبهه ها خالی شد.

آخرین عملیات، مرصاد

اول مرداد بود که عراق از سمت شلمچه تک کرد. ما خودمان را از دو کوهه به شلمچه رساندیم و در منطقه با عراقی ها درگیر شدیم. در همین مدت عراقی ها حدود 13 کیلومتر پیشروی کرده بودند. برای اینکه عراقی ها  نتوانند جلوتر بیایند پل حسینیه را بمب گذاری کردیم که حداقل بیشتر از این پیشروی نکنند. ما در همان منطقه بودیم که خبردار شدیم عراقی ها از اسلام آباد غرب پیشروی کردند. تقسیم کار کردیم آقای ثابتی و ضیغمی ماندند در جنوب و من و ناصر غریبی آمدیم غرب، که قضیه مرصاد اتفاق افتاد که آخرین عملیات ما بود .

مجموعا تخریب لشکر 27 به طور رسمی در 21 عملیات در زمان جنگ شرکت کرد. البته در عملیات های دیگر هم مامور شدیم اما بصورت نیروی کمکی بودیم وعناصری بودیم در لشکر یا عملیات های برون مرزی که انجام میشد.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6007
  • نویسنده : حاج احمد بیگدلی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

29فروردین
جریان آشنایی با گردان تخریب لشگر 27 محمد رسول الله
شعاری داشتیم در تخریب که: معبر باید معبر غلتی باشد

جریان آشنایی با گردان تخریب لشگر 27 محمد رسول الله

29فروردین
ما نیرویی می خواهیم که اگر لازم شد، خودش را روی مین بیاندازد
پاسخ حاج احمد بیگدلی به یک سوال جنجالی

ما نیرویی می خواهیم که اگر لازم شد، خودش را روی مین بیاندازد

10بهمن
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی
آغاز فعالیت های انقلابی در کنار شهید محسن کربلایی

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی

ثبت دیدگاه