• امروز : دوشنبه, ۲۵ فروردین , ۱۴۰۴
ارتباط کودتای رضاخانی به روایت سید ضیاء

نقش سید ضیاء و دخالت انگلیس در کودتای رضا شاه

  • کد خبر : 5986
نقش سید ضیاء و دخالت انگلیس در کودتای رضا شاه

صدرالدین الهی: رضاخان را اولین بار چه کسی به شما معرفی کرد؟  سید ضیاء: کلنل کاظم خان سیاح، با مقدمه جالبی. کلنل گفت یک افسر قزاق پیدا  کرده ام که به درد کار ما میخورد. هم قد بلند است، هم بداخم، هم پرهیبت، هم  افسرهایش دوستش دارند؛ فقط باید رویش فکر کرد. به او گفتم […]

صدرالدین الهی: رضاخان را اولین بار چه کسی به شما معرفی کرد؟ 

سید ضیاء: کلنل کاظم خان سیاح، با مقدمه جالبی. کلنل گفت یک افسر قزاق پیدا  کرده ام که به درد کار ما میخورد. هم قد بلند است، هم بداخم، هم پرهیبت، هم  افسرهایش دوستش دارند؛ فقط باید رویش فکر کرد. به او گفتم با رفقای کمیته  آهن صحبت کنیم.

صدرالدین الهی:  کمیته آهن چی بود؟

سید ضیاء: کمیته ای بود از آدم های وطن پرستی که زیر دست اجنبی عاجز شده بودند  و دنبال چاره میگشتند. موضوع رضاخان در کمیته مطرح شد. خواستیم کسانی  که او را می شناختند نظرشان را بدهند یک نفر مخالفت کرد، ماژور مسعود خان  کیهان. او میگفت:« این افسر قزاق هم بی سواد است، هم ترسو. اما اگر قدرت به  دستش بیفتد، به همین دو دلیل خطرناک میشود.» قضیه به شور و رأی رفت و  طول کشید. تا اتفاق قزاقخانه افتاد و رضاخان قیافه ای از خود نشان داد، نه چندان  مصمم اما خوب.

صدرالدین الهی:  رضاخان را کی دیدید؟

سید ضیاء:  بعد از همین اتفاق.

صدرالدین الهی:  در اولین برخورد چطور آدمی بود؟

سید ضیاء:  فوق العاده جذاب و خوش ظاهر، با یک رگ لوطی گری.

صدرالدین الهی: برخوردش چطور بود؟

سید ضیاء: مؤدب، ولی از خودراضی. فرمانده اش ژنرال استاروسلسکی با او رفتاری  کجدار و مریز داشت.

صدرالدین الهی: حرف ماژور مسعود خان چقدر درست بود؟ 

سید ضیاء: درست بود. ولی برای آن روز چاره ای نداشتیم. افسرهای با سواد آن روز ما از او ترسو تر بودند و افسر های شجاع ما از او بی سوادتر. رضا خان معدل افسر معمولی و مقبول آنروز بود.

۱۷. رضاخان و انگلیس ها 

سید قویاً این شایعه را که رضاخان میرپنج پیش از کودتا با انگلیس ها ارتباط  داشته و در کار کودتا مورد مشورت و پشتیبانی قرار گرفته است رد میکند. او  دلایل متعدد ارائه میدهد که رضاخان اصلاً نه در فکر کودتا بوده و نه به اشاره  انگلیس ها این کار را کرده است، سید میگوید:

سید ضیاء: انگلیسها در آن شرایط بحرانی باید به نحوی از انحاء ایجاد ارتباط  می کردند بدون آن که شخص اصلی متوجه منظور آنها بشود. آنها رضاخان را از  جهت قدرت فرماندهی بر سربازانش پسندیده بودند، ولی مطلقاً نه به او نزدیک  شده بودند و نه پیشنهادی داده بودند.

وقتی دلیل این را از او می پرسم، جوابش قانع کننده است. می گوید:

من در فاصله بیست و هفتم دلو (یعنی بهمن) تا سوم حوت (یعنی اسفند)  چهار تا پنج بار از تهران به قزوین رفتم. در این سفرها، هدفم فقط قانع کردن  رضاخان بود که با فوج خود بیاید به تهران و ما بتوانیم قدرت را به دست  بگیریم. او از این که خودسرانه و بدون دستور مافوق حرکت کند سخت امتناع  می کرد. حاضر نمیشد نیروی تحت فرماندهی خود را به طرف تهران حرکت  بدهد.

من که در جریان این کار بودم و میخواستم هر چه زودتر قدرت را در تهران  به دست بگیرم، روزهای آخر واقعاً عاجز شدم. چون رضاخان مرتب می گفت:« اگر شاه عصبانی بشود و ما را خلع درجه بکند چه می شود؟» یک شب قبل از  حرکت به او گفتم:« میرپنجه، شاه در خطر است، مملکت در خطر است. شاه  اصلاً به شما خلعت و لقب و درجه خواهد داد. به علاوه کلیه حقوق معوقه  پرداخت خواهد شد.» به زحمتی رضاخان راضی شد مقدمات حرکت فراهم  شود و شاید دریافت حقوق معوقه، بزرگترین مشوق او بود. در آن لحظه لقب و  درجه برایش اهمیت کم تری داشت.

صدرالدین الهی: پس قضیه ملاقات او با آیرون ساید؟ آن هم در بالاخانه مهمان خانه ی قزوین.

سید ضیاء: به کلی بی اساس است. پول را من گرفتم. سفارت انگلیس ماهی بیست و پنج  هزار تومان به عنوان موراتوریوم بابت حقوق قزاق و ژاندارم می پرداخت و در  پی آن بود که وقتی کار قشون ایران کلاً به مستشاران انگلیسی واگذار شد، این  پول جزو مطالبات انگلستان قرار گیرد و قسط بندی شود. من پول آن ماه را  گرفتم.

صدرالدین الهی: به چه حسابی به شما دادند؟

سید ضیاء: به حساب این که به آنها گفتم من توانسته ام رهبران قزاق و ژاندارم اطراف  تهران را قانع کنم که برای برقراری نظم تازه و حکومت جدید به پایتخت بیایند.

صدرالدین الهی: این خواست شما ،خواست آنها هم بود؟ 

سید ضیاء: بله ، هدف دو تا بود، اما راه یکی. من در سرم این بود که یک حکومت ملی  مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رئيس الوزراء، بشوم ديكتاتور.

صدرالدین الهی:  مثل موسوليني 

سید ضیاء: ها، بارک الله، احسنت. و آنها در فکر این بودند که شاه ترسو را در تهران  نگه دارند و با تمشیت امور، یواش یواش جلو پیشرفت روس ها را در داخل  ایران بگیرند. بنابراین پول را به من دادند، من هم تمام حقوق پس افتاده را به  علاوه پاداش به همه قزاقها و افسران همراه دادم. طوری که روز بعد از کودتا، حتا هر قزاق ساده بیست تومان گیرش آمد و به هر پاسبان دو تومان رسید.  رضاخان و افسران قزاق که جای خود داشتند.

صدرالدین الهی:  از این که با پول خارجی، یک مملکت مشروطه را به دست کودتا سپردید، پشیمان نیستید؟

سید نه به این سؤال جواب میدهد و نه دفاعی میکند.

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5986
  • نویسنده : صدرالدین الهی
  • منبع : کتاب عامل کودتا سیدضیاء

خاطرات مشابه

24فروردین
عاقبت طمع ایرانی ها به وعده های بیگانه در جنگ جهانی اول
تاثیر مهاجران ایرانی روسیه بر مشروطه خواهی

عاقبت طمع ایرانی ها به وعده های بیگانه در جنگ جهانی اول

24فروردین
دلیل سرنگونی حکومت صدوپنجاه ساله قاجار به روایت صدرالدین الهی
بخشی از کتاب مصاحبه ی صدرالدین الهی با سید ضیاء

دلیل سرنگونی حکومت صدوپنجاه ساله قاجار به روایت صدرالدین الهی

06اردیبهشت
شاید هم خودِ خدا باشم
میگویند رضاشاه لحظه ای به فکر فرورفت

شاید هم خودِ خدا باشم

ثبت دیدگاه