من در طول ۹ اعزام داوطلبانه پس از انقلاب که حدود دو سال طول کشید، در جبهههای مختلف حضور داشتم. هر بار به منطقهای اعزام میشدم؛ از کردستان گرفته تا گردان تخریب و اطلاعات عملیات. در این مدت دو عملیات بزرگ نیز شرکت کردم که هر دو با رمز «یا ابالفضل العباس (ع)» انجام شدند. یکی از این عملیاتها مسلم بن عقیل بود و دیگری کربلای یک.
ماجرای ایفا و شهید اربابیان
یک بار در یکی از این اعزامها، همراه شهید بزرگوار حاج ناصر اربابیان بودم. اولین بار بود که ایشان را میدیدم. در این اعزام، با یک ایفا (کامیون نظامی) بودیم که باتریاش در اثر ترکش آسیب دیده بود و نیاز به تعمیر داشت. به تعمیرگاه رفتیم تا ایفا را آماده کنند. در همان محل، نیروهای عراقی حمله کردند و منطقه بمباران شد. بسیاری از رزمندگان شهید یا مجروح شدند، و ما نیز برای مدتی پراکنده شدیم.
پس از آرام شدن اوضاع، به تعمیرگاه برگشتیم و باتری را با کمک تعمیرکاران تعویض کردند. این کامیون را پر از غنائم نظامی مانند مینهای دستنخورده، سیم خاردار و دیگر تجهیزات کردیم. حتی یک یدککش هم به ایفا متصل کردیم و آن را نیز از تجهیزات پر کردیم.
هنگام بازگشت، به دلیل نداشتن آموزشهای کافی در رانندگی با این نوع کامیونها، کار سختی داشتیم. رانندههای دیگر ما را به خاطر جرأتمان در استفاده از این وسیله سرزنش میکردند. یک کلید مخفی در ایفا بود که نحوه استفاده از آن را به ما یاد دادند و کامیون را آماده حرکت کردند. گفتند باید مدتی کامیون روشن بماند تا سیستم ترمز راهاندازی شود؛ در غیر این صورت ترمز خالی میکند.
حادثه در راه
در مسیر بازگشت، ایفا پنچر شد. در حالی که هنوز منطقه ناامن بود و خطر حمله هوایی یا توپخانهای وجود داشت، از نیروهای عبوری کمک خواستیم. یکی از آنها زاپاسش را به ما داد، اما وقتی فهمید بار کامیون شامل مین و تجهیزات حساس است، از ترس زاپاس را رها کرد و فرار کرد. به هر حال، یدککش پنچر را نتوانستیم تعمیر کنیم، اما کامیون را با زحمت به مقر بازگرداندیم. به نظرم این ایفا مدتها در مقر الوارثین باقی ماند و استفاده میشد.
اعزام به کردستان
در برخی اعزامها، به دلیل شرایط، مدتی در چادرها و محوطه الوارثین بودیم و کارهایی انجام میدادیم. در یکی از این دورهها، حاج عبدالله، حاج عبدالله نوریان و شهید زین الحسینی دورهای برای آمادگی ما ترتیب دادند و ما را به کردستان فرستادند.
حاج عبدالله توصیه میکرد که فرهنگ انقلاب را صادر کنیم و حتی اجازه نمیداد کسی در آنجا شلوار کردی بپوشد. آقا سید با کمک یکی از برادران خبره و تیز، یک دوره آموزشی بسیار سنگین و فشرده برای ما برگزار کردند. شدت این دوره به حدی بود که یکی از رزمندگان عبوری دلش به حال ما سوخت.