“بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِينَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا ِ أَبِيالْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِهِ َ الْأَطْيَبِينَ الْأَطْهَرِينَ الْمُنْتَجَبِينَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّينَ سِيَّمَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي الْأَرَضِين.
در تاريخ گذشته در دوران طلوع صفويّه، سرزمين اردبيل توانست دو خدمت بزرگ به اين کشور بکند. اوّل اين که توانست از کشوری که بخشهای آن از هم جدا و با هم در حال اختلاف و درگيری بودند، کشوری متحد، بزرگ و مقتدر بهوجود آورد. قبل از طلوع صفويّه و بعد از دوران سلجوقيان، ايران کشوری بود که هر بخش از آن آهنگ جداگانهای مینواخت و از عزّت و عظمت ايران در آن دوران خبری نبود. اين عزّت را صفويّه دادند. صفويّه از اردبيل طلوع کردند و خاندان عرفای مجاهد و مبارز يعنی اولاد شيخ صفیالدّين اردبيلی توانستند اين زمينه را به وجود آورند تا فرزندان آنها ايران را به همه عالميان در دنيای آن روز متحد، مقتدر، عزيز، سربلند و پيشرفته معرفی کنند.
خدمت دوم عاملي بود که در واقع پشتيبانی معنوی عامل اوّل محسوب ميشود يعنی احيای مذهب شيعه، مذهب اهلبيت و ارادت به خاندان پيامبر اکرم . مردم – همين مردم شجاع، همين عشاير غيور – از اين سرزمين با نام اميرالمؤمنين ، با نام امام حسين ، با نام شهدای کربلا، با نام ائمه معصومين 8 توانستند بروند و نام خدا، ياد اهلبيت و آئين مقدس اسلام و فقه متين جعفری را در سرتاسر اين کشور مستقر کنند و کشوری يک پارچه، محکم و مقتدر به وجود آورند.
اين اقتداری بود که از معنويت، از دين و از تعاليم اهلبيت به وجود آمد. بزرگانی که در اين مدت در طول چند قرن در اردبيل پرورش پيدا کردهاند، همه همين خط مستقيم را نشان میدهند. خودِ شيخ صفیالدّين اردبيلی برخلاف آنچه بعضی گمان میکنند، يک صوفی مسلک از قبيل آنچه ادعا میشود نبود. او يک عالم، يک عارف، يک مفسّر و يک محدث بود. آنگونه که مرحوم علامه مجلسی – بنا بر آنچه از او نقل کردهاند – ذکر ميکند شيخ صفی الدّين اردبيلی در رديف سيدبن طاووس و ابن فهد حلی- علمای فقيه و درعين حال عارف – قرار داشت و کسی بود که در کنار علامه حلی در دستگاه شاه خدابنده توانستند جوانههای شيعه را در قرن هفتم و هشتم در اين کشور به وجود آورند و پايه فقهی و متين و استدلالی آن را در حوزه های علميه رايج کنند.
بعد هم فرزندان او عرفای مجاهدی بودند. لذا گفتهاند اردبيل “دارالارشاد” است. يعنی اينجا کسانی هستند که ارشاد به دين میکنند. بحث، بحث “دارالارشاد” است؛ بحث صوفی گری و کارها و سخنها و دعواهايی از اين قبيل نيست. بحث بر سر معنويّت دين و معنويّت شيعه و خاندان اهلبيت است. لذا بعد از گذشت يکی دو قرن در اوايل صفويّه در قرن دهم، خورشيد درخشان فقاهت شيعه، اوّل از بزرگانی بعد از چند قرن در دنيای فقاهت اسلامی و شيعی، از ايران درخشيد يعنی مرحوم ملا احمد محقّق اردبيلی از اين شهر سر بلند کرد. قرنها فقهای شيعه از بلاد لبنان، شام، حِلّه و عراق بودند و علمايی از ايران در رديف بزرگان فقهای شيعه، از بعد از قرن اول تا قرنهای متوسط نداشتيم. اوّل کسی که در اين ميدان قدم گذاشته است يک فحل اردبيلی است؛ يک عالم بزرگ، يک زاهد، يک عارف و يک محقّق. خدا را شکر می کنيم که سلسله ديانت و شجاعت و قوّت معنوی اين مردم در کنار سلسله پيشرفت علم و تقوا در طول زمان در اين سرزمين امتداد پيدا کرده است.
مردم اردبيل از قبل از دوران صفويّه هم جزو معدود مردمی در کشور ايران هستند که توانستند لشکريان مغول را دو مرتبه شکست دهند. لشکريان مغول هر جا می رفتند مردم را با ارعاب وادار به عقب نشينی می کردند. لشکريان مغول در اردبيل دو مرتبه از مردم شکست خوردند و عقب نشينی کردند. بعد هم اين طوايف و ايلات شجاع و مردم مؤمن توانستند اينجا را نقطه شروعی قرار دهند که ايران بزرگ شيعی و مقتدر در دوران صفويّه به وجود آيد.
البته به شما بگويم در دوران حکومت قاجاريه و حکومت پهلوی، صفويّه مورد بغض بودند و به دلايل معيّنی اردبيل هم مورد بی اعتنايی قرار گرفت. همان قدر که صفويّه به اردبيل پرداختند، قاجاريه و بعداً پهلوی به اين نقطه مرزی و دوردست، بی اعتنایی کردند. آن چيزی که به ياد آنها نيامد، اردبيل بود! لذا اين شهر و اين منطقه سرسبز، حاصلخيز و بااستعداد که هم استعداد کشاورزی دارد، هم استعداد صنعتی و هم امکان بازرگانی سالم خارجی، يکی از مناطق فقير و محروم شمرده میشود. چرا؟ به خاطر انتقامی که بعضی از حکام بعد از صفويّه می خواستند از اين منطقه، از اين مردم و از قبايل قزلباش آن روز که از آنها دل پُری داشتند و بخشی از آنها در اردبيل بودند بگيرند.”
مشروح بيانات مقام معظم رهبرى در جمع مردم استان اردبيل (۰۳/ 05/ 1379) منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری