یک روز با ما به چنانه آمد و ما توپی را پیدا کردیم و با هم بازی کردیم. فوتبالش خوب بود . چند تا از بچه ها خیلی خوب فوتبال بازی می کردند از جمله: شهید نباتی، شهید مجیدرضایی بود که شهید نباتی بعدا آمد. فوتبال بازی کردنشان عالی بود.ممقانی دروازه بود و من مدام گل می زدم. و یک دست بازی کردیم. گفت چرا همش به من گل می زنی؟ حاج عبدالله گفت گل باید بخوری. بازی کردیم . شب دیدم چادر سید محمد وحاج عبداله جدا بود صدای گریه می آمد. گریه می کرد و بد گریه میکرد . بیخوابی زد به سرم و دیدم از چادر حاج عبداله صدای گریه می آمد. تا نزدیکی های صبح همچنان صدای گریه می آمد. بچه ها در صبح گاه جمع شدند.در میدان صبح گاه حاج عبداله با چشم های پف کرده آند. تازه متوجه شدم که دیشب حاج عداله گریه می کرد. شروع کرد به صحبت کردن. گفت من دیروز یک کاری کردم مثل کسانی که با سر امام حسین کردند. شروع کرد به گریه کردن. من فوتبال بازی کردم و اشتباه کردم . توبه کردم ، نباید بازی می کردم . انگار با ما حرف نمی زد. و با کس دیگری صحبت می کرد. ادا نبود . خیلی گریه کرد. هر روز بعد از صبح گاه ما می رفتیم ورزش می کردیم. بعد از آن روز دیگر کسی فوتبال بازی نکرد. بر روی من هم تاثیر گذاشت و دیگر فوتبال بازی نکردم.
به روایت حاج علی شکاری
من چنین چیزی نشنیدم اما اگر آقای شکاری گفته که حرفش حجت است . من در این مدت که در گردان با بچه های قدیمی بودم چیزی نشنیدم . یعنی من نشنیدم که بگویند بچه های رزمنده فوتبال بازی نکنند … اگر هم حاج عبدالله چنین چیزی دیده باشد از خواب های بی اعتبار است .
هر مکاشفه ای یا خوابی باید بر کتاب و سنت عرضه شود حتی خواب های بزرگ ترین عارف های ما باشد ، باید دید که اعتبار دارد یا ندارد . غیر از خواب های معصومین و ائمه ، همه ی خواب ها می توانند در معرض تصرف شیطان باشند. من بعید می دانم که حاج عبدالله چنین خوابی دیده باشد اما اگر دیده باشد هم اشتباه تعبیر کرده است. ربطی به فوتبال بچه ها ندارد. امکان دارد که این خواب مربوط به چیز دیگری بوده باشد و ربطی به رزمنده ها نداشته است. من باور ندارم که فوتبال بازی کردن بچه ها چنین حقیقتی داشته باشد و بخواهد به بچه ها نشان دهد. حرف های بی اساسی است.
به روایت حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی