حیف شد خانه ما یک شهید نداد

چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598

  • کد خبر : 2170
چند روز پس از پذیرفته شدن قطعنامه 598

وقتی قطع نامه اعلام شد حاج آقای تاج آبادی صحبت کرد که آرام باشید،اتفاقی نیفتاده،امام تصمیم گرفته است و شرایط کشور است. آن موقع ما دید سیاسی نداشتیم. مثل بچه ها رفتار می کردیم و می گفتیم ما می خواهیم بجنگیم. بچه سن بودم و عقلم نمی رسید. من هم با ناراحتی به تهران آمدم. […]

وقتی قطع نامه اعلام شد حاج آقای تاج آبادی صحبت کرد که آرام باشید،اتفاقی نیفتاده،امام تصمیم گرفته است و شرایط کشور است. آن موقع ما دید سیاسی نداشتیم. مثل بچه ها رفتار می کردیم و می گفتیم ما می خواهیم بجنگیم. بچه سن بودم و عقلم نمی رسید. من هم با ناراحتی به تهران آمدم.

وقتی رسیدم سر صبحانه رسیدم. خدا پدر و مادرتان را برایتان حفظ کند. پدر و مادرم دو نفری سر صبحانه در آشپزخانه نشسته بودند، احوالپرسی کردم و نشستم. مادرم گفت حمید خوش آمدی، مرخصی اومدی! چه زود اومدی! گفتم نه مامان ، جنگ تمام شده، امام قطع نامه را قبول کرده، مگر نشنیدی!

مادرم گفت انشااله که خیر است. مشغول صبحانه خوردن بودیم که رادیو شروع کرد به آهنگ  جنگ را گذاشتن. مادرم گفت تو که گفتی جنگ تمام شده! گفتم بله تمام شده. گفت صبحانت را خوردی؟ گفتم بله. گفت: ساکت را جمع کن و برگرد برو جبهه. تا جنگ تمام نشده بر نگرد. ما را از خانه بیرون کرد. ما دو برادر بودیم که برادرم من را به گردان تخریب معرفی کرد . آقا سید مجید بود. وقتی آمدیم گفت: حیف شد خانه ما یک شهید نداد. مادرم می گقت : حداقل یک نفر از شما شهید نشد. حالا باز من تیر و ترکش خوردم اما برادرم سالم ماند. مادرم از این قضیه نالان بود که مادر شهید نشده است.

 

رفاقت و صمیمیت شهید اصغر رحیمی و شهید پیام پوررازقی
لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2170
  • نویسنده : سید حمید موسوی زاده
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

23آبان
من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …
ماجرای یک بگومگو بین شهید حاج رسول و شهید سید محمد

من حلال کنم ؟ خدا حلالتان کند …

23آبان
تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی
اعتکاف در غار ارتفاعات بازی دراز

تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی

23آبان
مطالبه حاج عبدالله ازما این بود که میگفت باید در جنگ تاثیر گذار باشید